«حاج کاظم کبیر صابر» از بنکداران قدیمی بازار تبریز حالا 90 ساله است. او که در بازار این شهر به ترازوی عدالت مشهور است تا دبیرستان تحصیل کرده، 2 سال به زبان آلمانی درس خوانده و معلم آلمانی داشته.

گفت و گو

به گزارش همشهری ‌آنلاین، او که در فضای مجازی با تصاویر و فیلم‌هایی از محاسبه وزن پاکت خالی در هنگام فروش جنس شهره شده، می‌گوید که این کار را از پدرش یاد گرفته تا پاکت خالی را به همراه وزنه‌ روی یک کفه ترازو بگذارد و در کفه دیگر چای را داخل پاکت بریزد و کم‌فروشی نکند. آن‌ها چهار برادر بوده‌اند، اما از میان همه آن‌ها، حاج کاظم سال‌ها پیش پدر کار کرده است.

حاج کاظم چهار پسر دارد که دوتایشان استاد دانشگاه تهران و تبریز هستند و دو تای دیگر در بازار فعالیت می‌کنند. او روایت می‌کند که یک بار مشتری به او می‌گوید که مگر پاکت خالی چقدر وزن دارد و این کار را لازم نیست بکند، اما او در جواب می‌گوید این کار را برای خود می‌کند تا مبادا کم‌فروشی کند. حاج کاظم در گفت و گو با روزنامه همشهری درباره خودش، پدرش و شهرتش صحبت کرده است.

آقای کبیرصابر از خودتان برایمان بگویید. کجا متولد شده‌اید؟

محله ما پشت خانه مشروطه تبریز بود. خانه ما هم آنجا بود و من از کودکی با خانه مشروطه آشنا بودم. قبل از این اینکه خانه مشروطه درست شود، آنجا یک خانه شخصی بود. حاج مهدی قلی نامی قبل از اینکه من به دنیا بیایم، این خانه را خریداری و آن را به خانه مشروطه تبدیل کرده بود. فکر می‌کنم ماجرای مشروطه به قدری مشهور است که نیاز نباشد من توضیحاتی از دوران مشروطیت بدهم و همه خوانندگان شما هم درباره آن می‌دانند.

تا چه مقطعی تحصیل کردید؟

هنرستان صنعتی تبریز درس می‌خواندم و به مدت دو سال هم زبان آلمانی خواندم. معلم ما آلمانی بود و به ما زبان آلمانی درس می‌داد. یعنی کلاس هفتم و هشتم آلمانی خواندم و الان دیگر چیزی از زبان آلمانی در ذهنم نیست.

چه زمانی در بازار تبریز مشغول به کار شدید؟

زمانی که 14 ساله بودم به بازار تبریز رفتم و پدرم مغازه‌ای خریداری کرد و من هم در کنارش مشغول به کار شدم. من همه چیزم را از پدرم دارم. از همان اول پدرم در مغازه چای‌فروشی گفت که ما به مردم چای می‌فروشیم و نه پاکت. حرفش هم این بود که با این کار برای مشتری مایه نمی‌گذاریم، بلکه به خودمان فکر می‌کنیم که کم‌فروشی نکنیم. من هم از همان ابتدا به این موضوع عادت کردم. وقتی مشتری می‌گفت چرا این کار را می‌کنید، حرف‌های پدرم را به مشتری می‌گفتم. پدرم می‌گفت ما به فکر خودمان هستیم و به مشتری هم کم‌فروشی نمی‌کنیم. من هر چه دارم از پدرم است.

علاوه بر آن پدرم به من یاد داد که خمس مغازه را هم باید داد و اینکه نباید آن را فراموش شود. معتقد بود هر کسی خمس ندهد، مانند کسی است که مال یتیم را می‌خورد. ما چهار بردار بودیم و پدرم پرداخت خمس را به عهده من گذاشته بود.

الان در مغازه‌ای هستید که خودتان پیشنهاد خرید آن را به پدرتان ارائه دادید؟

بله، دقیقا همین‌طور است. پس از اینکه کسب و کارمان گرفت، 2 مغازه دیگر در بازار خریداری کردیم. چهار برادر بودیم که یکی از برادرهایم در سن جوانی از دنیا رفت و به همین دلیل در بازار 3 مغاز داشتیم. من و پدرم در یک مغازه کار می‌کردیم و دو برادرم هر یک در یک مغاز مشغول به کار بودند. بعد از اینکه پدرم درگذشت، تقسیم ارث کردیم. البته پدرم در وصیت‌نامه خود تقسیم ارث کرده بود و من و برادرهایم آن را اجرا کردیم. البته یکی از برادرهای دیگرم هم از دنیا رفت ولی تمام دارایی پدر که 3 مغازه و چهار خانه بود را هنوز داریم.

این بازاری به ترازوی عدالت تبریز معروف است | العالم هم به سراغ این پیرمرد چای فروش آمد

ظاهرا روابط شما با پدرتان بهتر بوده است؟

واقعیت این است که من از اول نزد پدرم بودم و مغازه را با هم اداره می‌کردیم. تا پایان عمر ایشان همراهش بودم تا اینکه در زمان انقلاب اسلامی پدرم را از دست دادم. با پدرم مغاز خشکبارفروشی داشتیم و بعد از آن هم من این کار را ادامه دادم. کم کم که سنم بالا رفت، به نظر کار سنگین شد. به همین دلیل، مغازه را از خشکبار فروشی به عطاری تبدیل کردم تا فشار کار سبک‌تر شود.

چه زمانی ازدواج کردید؟

در 27 سالگی ازدواج کردم. بعد از ازدواج صاحب چهار فرزند پسر شدم. اسم هر چهار پسرم با محمد شروع می‌شود؛ محمدصادق، محمدباقر، محمدتقی و محمدمصطفی. یکی از پسرهایم استاد دانشگاه تهران است و یکی دیگر هم استاد دانشگاه تبریز. دو تای دیگر هم در بازار مشغول به کار هستند.

پیش از این با شبکه‌های تلویزیونی هم گفت و گو کردید. از اینکه به شهرت رسیدید، راضی هستید؟

از برخی شبکه‌های تلویزیونی با من مصاحبه کردند. شبکه یک و شبکه استانی سهند با من گفت و گو کردند. حتی شبکه العالم هم مصاحبه‌ای با من انجام داد که شنیدم اردوغان این برنامه را دیده بود. حتی شنیدم گفته که شما هم باید مثل حاج کاظم باشید. یک بار شبکه یک سیما از من دعوت و در این برنامه از من در مورد کم فروشی سوال کرد. تاکید کردم کم فروشی نهایت بی‌ادبی است. آنهایی که کم‌فروشی می‌کنند، مصداق این جمله هستند که بی ادب را به سماوات بقا منزل نیست. سعدی در جای دیگری می‌فرماید: آدمیزاده اگر بی ادب است، انسان نیست/فرق ما بین بنی آدم و حیوان، ادب است. در قرآن هم درباره کم فروشی آمده که عذاب شدیدی بر کم فروشان نازل می‌شود. کاری که من انجام می‌دهم، منتی ندارد یعنی نمی‌توانم به مشتری‌هایم بگویم که ببینید من چقدر خوب هستم و این چیزها. حالا به من می‌گویند ترازوی عدالت. یک بار به اتاق اصناف دعوت شدم که مرحوم آقای آل هاشم، ‌امام جمعه فقید تبریز هم حضور داشتند. آنها به من محبت داشتند. واقعیت این است که دنیا مزرعه آخرت است و آدم باید حواسش باشد که چگونه زندگی می‌کند.




یک قصه، یک کاسبی

گرچه حالا حاج کاظم با پاکت معروفی که زیر سنگ ترازو می‌گذارد، مشهور شده اما امثال او نه در میان بازار تبریز و نه در میان بازاریان قدیم و جدید کم نیستند. از این نمونه می‌توان به حاج نقی،یک نام معروف در بازار تجریشاشاره کرد که به عنوان الگوی کاسبی و شخصیت برجسته در زندگی اجتماعی شناخته می‌شد. او به خاطر دستگیری از نیازمندان و استفاده از ورد زبان تجریشی‌ها در خاطره‌های خاص بسیاری از مردم قرار دارد. مشهور بود که حاج نقی در هنگام حساب و کتاب کردن، ابتدا پاکتی که قرار بود در آن نخود و لوبیا و سایر اجناس را بفروشد را در یک کفه ترازو قرار می‌داد. این عمل به او کمک می‌کرد تا وزن پاکت را با قیمت جنس محاسبه کند و از احتمال خطا در تعیین قیمت جنس جلوگیری کند. روایت اهالی نشان می‌دهد که او کاسبی خوشنام و معتمد محل بوده است و حتی سیل مرداد ۱۳۶۶که بسیاری از خانه‌ها و مغازه‌های تجریش را ویران کرد حالا به یکی از خاطرات مشترک اهالی تجریش تبدیل شده؛ اهالی می‌گویند: «وقتی سیل تجریش، خانه‌ها و مغازه‌ها را ویران کرد، سر راه خود به سرگوگل رسید. درست همان‌جایی که دکان کوچک حاج نقی قرار داشت. سیل که تمام شد دیدیم همه جا ویران شده جز همین دکان که پاتوق کار خیر در محله بود.»

کد خبر 877460
منبع: روزنامه همشهری

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha