آشنایی و مراودات علمی بولتمان در دورهای که کرسی تدریس عهد جدید دانشگاه گینسن رابرعهده داشت با متفکران تراز اولی چون مارتین هیدگر، نیکولای هارتمن، اریش فرانک و هانس گئورگ افقهای نوینی را در تفکر الهیات معاصر مسیحی گشوده است. به عقیده بولتمان، هم مسیحیت و هم فلسفه اگزیستانسیالیسم مسئله اصلی انسان را در احساس عدمامنیت میدانند.
این احساس مسلط بر زندگی انسانی آنقدر شدید و عمیق است که ما را به پناه گرفتن در سایه شکلهای کاذب امنیت سوق میدهد و دقیقا این پناهگاه کاذب یافته انسان است که انگار فرصتهای بودن انسان با وجود متعالی را از او میگیرد. در این میان اما اعتماد و دل سپردن به خداست که انسان ترسان و لرزان را به ساحل امن آرامش میرساند. بولتمان، اگزیستانسیالیسم الهی را به این ترتیب نزدیکترین اندیشه فلسفی به الهیات دانست.
جنبه دیگری که بولتمان با آن شناخته میشود اسطورهزدایی از کتاب مقدس است. این فیلسوف دین معتقد بود یک مسیحی معتقد نمیتواند از طریق مطالعه انجیلها به شناخت عیسای تاریخی برسد. او در توضیح این ایده خودش مینویسد: تلاش برای کشف و شناخت عیسای تاریخی ضرورتی ندارد؛ کافی است که از اناجیل بتوانیم این موضوع را دریابیم که عیسی زندگی کرد و جان سپرد.
بولتمان بر این باور است که ما فقط براساس ایمانی تجربی و اگزیستانسیالیستی نجات مییابیم، نه براساس اعتقاد به اینکه شرح زندگی عیسی در اناجیل عیناً در تاریخ اتفاق افتاده است یا اینکه فقط اسطوره است.
در نگاه بولتمان عهدجدید پر است از مطالب اسطورهای و این در حالی است که انسان مدرنی که در تمام شئون زندگی با علم سر و کار دارد در پی انکار این برداشتها و باورهای اسطورهای بر میآید؛ بنابر این باید عهدجدید را اسطورهزدایی کرد و از لابهلای این اساطیر، اصولی صحیح برای اخلاقیات و باور مسیحی استخراج کرد.
این پیام اسطورهزدایی شده خداوند برای انسان واجد یک معنای کانونی است و آن راهی برای رهایی از ترس و لرز و اضطراب وجودی اوست.بولتمان، ایمان را بهمعنای گشودگی آزادانه ما نسبت به آینده و تعهد مطیعانه و وارستگی درونی از جهان معنا میکند.
با این رویکرد بولتمانی به الهیات مسیحی است که جمله معروف او بینیاز از تفسیر میشود وقتی که میگوید: اگر انسانیبخواهد درمورد خدا سخن بگوید، باید در مورد خودش سخن بگوید.