در این گزارش با تاکید بر اینکه القاعده بزرگترین تهدید تروریستی غرب است کوچکترین اشارهای به اقدامات تروریستی اسرائیل در سرزمینهای اشغالی که سمبل تروریسم دولتی محسوب میشود، نشده است.
اقدام وزارت امور خارجه آمریکا چند ماه پس از آن صورت میگیرد که شورای وزرای خارجه اتحادیه اروپایی به حذف نام سازمان منافقین از فهرست گروههای تروریستی رای مثبت داد. خارج ساختن گروهک منافقین از سوی کشورهای حوزه یورو از فهرست سیاه تروریسم در حالی بود که آمریکا کماکان این گروهک را از فهرست گروههای تروریستی خارج نساخته است. این اقدام آمریکا در آن زمان پالسی مثبت از سوی باراک اوباما، رئیسجمهوری خوانده میشد که چراغ سبز تمایل به مذاکره با ایران را برای مقامات تهران روشن کرده است.
درحالیکه برخی میپنداشتند سکوت دیپلماتیک کاخ سفید و عدمهمراهی واشنگتن با بروکسل در خارج ساختن گروهک منافقین از فهرست گروههای تروریستی اقدامی اعتمادساز از سوی باراک اوباما برای ایجاد زمینههای درک مشترک دو کشور از تحولات نوین است اما اقدام تا حدی شوکآور وزارت امور خارجه آمریکا که منبعث از اقدام وزارت دفاع این کشور است این سؤال را به ذهن متبادر میکند که در این دوره ششماهه چه اتفاقی افتاده است که قطار مظنونسازی کاخ سفید در هنگامهای که مناسبترین زمان برای نشستن دو طرف بر میز مذاکره ارزیابی میشود باز به مسیر اتهام زنی گذشته برگشته است؟
همان زمان که اوباما مشغول ارنج کردن ترکیب کابینه چهلوچهارم بود این نکته به ذهن متبادر میشد که ابقای رابرت گیتس، در وزارت دفاع و انتخاب هیلاری کلینتون در راس دستگاه سیاست خارجی بهتنهایی یک گام بلند رو به عقب در راستای سیاست «عدمتغییر» و نه «تغییر» است؛ تغییری که بنا بود ابتدا از کشورهای منتقد سیاستهای خارجی آمریکا آغاز شود. در فاصله چندماهه ظاهراً سیاست نه تایید و نه تکذیب دیدارهای غیررسمی مقامات ایران و آمریکا انتظارها را چنان بالا برده بود که کسی فکر نمیکرد دو طرف گامی رو به عقب بردارند اما در این میان تمدید یک اقدام سنتی علیه ایران بار دیگر ابرهای تیرهوتار تردید را بر سر روابط دو کشور نمایان ساخت.
فرار رو به جلو
ایالات متحده پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال1979، آن هنگام که از پیروزی قریبالوقوع عراق در جنگ ناامید شد در سال1982 با خارج کردن عراق از فهرست کشورهای حامی تروریست دستمایهای پیدا کرد تا بتواند سیل تسلیحات لجستیکی را برای مقابله با ایران در اختیار این کشور قرار دهد اما هنگامی که عراق سالها بعد و در سال1990 در یک غافلگیری شکننده به کویت حمله کرد بار دیگر به فهرست سیاه تروریسم برگشت. این نمونه و نمونههای مشابه دیگر بیانگر این امر است که همنوایی با نظام هژمونیطلب واشنگتن و سکوت و انفعال در برابر سیاستهای تهاجمطلبانه این کشور نموداری از یک دوست خوب و شریک استراتژیک در راه مبارزه با تروریسم خودساخته است و مقاومت و اصطکاک در برابر دیپلماسی یکجانبه و توسعه طلبانه کاخ سفید در اصرار بر راهبری آزادیخواهی به مثابه تروریستبودن است.
قدمت نوشتن مکتوب فهرست کشورهای حامی تروریسم از سوی ایالات متحده به سال1979 میرسد که از ابتدا شامل کشورهای لیبی، عراق، یمن جنوبی و سوریه بود اما بعدها کشورهایی چون کوبا، ایران و سودان نیز همواره جایی تقریباً ثابت در این فهرست داشتهاند.
اگر قرار بود با انگشتنماکردن حامیان تروریسم دولتی و اعمال فشارهای همهجانبه گامی مثبت در راه مبارزه با تروریسم برداشته شود طبیعتاً در طول این 3دهه حداقل میبایست
30 قدم رو به جلو برداشته میشد و این یعنی جهان کنونی میبایست امنتر از وضعیت فعلی باشد اما گزارشها و مطالعات صورتگرفته (حتی از سوی دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا) بیانگر این حقیقت تلخ است که جهان، حداقل پس از سپتامبر 2001 و کشیدن شمشیر برهنه نبرد با ترور، بسیار ناامنتر شده است. این ناامنی فزونی یافته را در عوامل بسیاری میتوان جستوجو کرد ولی به یقین یکی از عمدهترین این دلایل نوع رویکرد نابهنجار ایالات متحده در برخورد و تعریف غلط چنین مفاهیمی است.
اوبامایی که از هر تریبونی از ضرورت گفتوگو و مذاکره حتی با منتقدان و مخالفان آمریکا سخن میگوید، باید بپذیرد که آمریکا نهتنها برای بهبود وجهه خود بلکه برای درک قوانین و قواعد جدید و فرصتها در بازی ملتها، به گفتوگوی عملی- نه تعارف رسانهای- با دیگر کشورها نیاز دارد. لازمه یک گفتوگوی نتیجهبخش هم اتهامزنی و فرافکنی نیست. واقعیت امر این است که از پشت هر عینکی به دنیای فعلی نگاه کنیم، باید بپذیریم دنیای کنونی ناامنتر و خطرسازتر از گذشته شده است و این شاید به واسطه شکست سیاستهای سلطهگرایانه باشد. اما در یک نگاه کلی معلول برآوردهنشدن اشتیاق کشورها به مولفه امنیت است.
لازمه زیستن در چنین زیستبوم امنیتی هم تطابق با سیل اشتیاقهای جدید و البته دشوار است چرا که بسیاری از کشورهای دنیا، دوران بیداری سیاسی را تجربه میکنند و از اینرو برای رسیدن به آنچه به زعم خود سهم خود از دنیای عصر جدید میدانند، بیقرار هستند.
کنترل چنین بیقراریهایی هم با انداختن توپ در زمین «دشمنانی که از صد دوست بهترند» امکانپذیر نخواهد شد. اوباما اگر خواستار تغییر است باید آمریکا را تافته جدابافته دنیای کنونی نداند. باید اعلام کند که آمریکا هم نه همه که بخشی از دنیایی است که در جستوجوی آرامش و امنیت است؛ آن هم امنیتی دستهجمعی در رهرو همکاری با کشورهای تاثیرگذاری که قابلیتها و فاکتورهای فراهمسازی مقوله امنیت را دارند.
اوباما باید صراحتاً خواست فکری خود در شنیدن راهبردهای دیگر کشورها را عملی کند. انفعال وی در قبال چنین رفتارهای نابهنجاری، به مثابه راهرفتن روی پوست موز نابسامانیهای امنیتی جدید است.