از آنجا که روزه و جزئیاتش از جمله احکام به شمار میرود، در طول زمان تغییرات چندانی نداشته. با این همه، حال و هوای روزهداران چند دهه قبل در کوچههای خلوت محلههای تازهساز منطقه 3 با روزهداران امروز و خیابانهای شلوغ و خانههای آپارتمانی تفاوت دارد. سراغ یکی از کسبه قدیمی محله حسنآباد رفتیم تا از او درباره ماه رمضان 50 سال قبل بپرسیم.
مغازهاش همانطوری است که از مغازههای قدیمی انتظار داریم: قفسههای چوبی، پنکه سقفی و ترازوی کفهای. از ادویه سنتی تا شامپوهای جدید در قفسهها چیده شده. سید «علیاکبر میرزایی یزدی» و حاج «غلامرضا یزدانیان» که به او کمک میکند، سالهای سال است که در حسنآباد زرگنده زندگی میکنند.
میرزایی درباره نحوه زندگی روزانه در ماه رمضان میگوید: «بعد از اذان صبح، برای نماز به مسجد میرفتیم. بعد از نماز، دعای مخصوص ماه رمضان خوانده میشد و بعد هم به قرائت قرآن میپرداختیم. جلسه قرآن و زیارت تا روشن شدن هوا ادامه پیدا میکرد. با روشن شدن هوا، هر کس سراغ کار خودش میرفت و ما هم دکان را باز میکردیم.
ظهرها بعد از نماز جماعت در مسجد محله، منبر داشتیم که در آن، مسائل شرعی را برای ما توضیح میدادند و زیارت آقا امام حسین¨ع© میخواندیم. بعد هم گروهی به منزل و جمعی هم به سر کار برمیگشتند.» برنامه افطار کمی تفاوت داشت. وی در اینباره میگوید:
«حدود یک ساعت بعد از اذان و صرف افطار، به مسجد میرفتیم و نماز جماعت اقامه میشد. دعا، جلسه قرآن و منبر طولانیتر بود و گاهی چند ساعت ادامه پیدا میکرد که خیلیها در مسجد میماندند.» الان رادیو و تلویزیون زمان اذان صبح را اعلام میکنند.
ولی در گذشته، بدون هیچ وسیله ارتباطی مردم چطور از زمان دقیق اذان صبح و فرصت کافی برای خوردن سحری باخبر میشدند؟ یزدانیان میگوید: «قبل از تأسیس رادیو، اعلام سحر با صدای طبل بود. اول صدای نواختن ضربات کوتاه و سریع میآمد و بعد قطع میشد و ضربه محکمی به طبل میزدند.
این نشانه زمان کافی تا اذان بود. در مرحله بعد، بعد از نواختن طبل ریز، 2 ضربه میزدند. ما با شنیدن صدای نوبت دوم سحری را آماده میکردیم. وقتی صدای طبل ریز سوم بلند میشد، یعنی دیگر نباید سحری خورد. چند دقیقه بعد از 3 ضربه بلند صدای مؤذن را میشنیدیم.
هنوز هم در بعضی از شهرهای ایران برای اعلام سحر طبل میزنند.» ولی برای نواختن طبل باید از گذشت زمان و فاصله باقیمانده تا سحر خبر داشت. یزدانیان میگوید: «بعد از رواج ساعت از این وسیله برای پیدا کردن زمان سحر استفاده میشد. ولی قبل از آن روش دیگری وجود داشت که زمان را نشان میداد. داخل یک ظرف بزرگ را پر از آب میکردند و کاسه نقرهای کوچکی رویش میگذاشتند.
کف کاسه سوراخ ریزی داشت که آب به تدریج به آن نفوذ میکرد و با پر شدن کاسه باعث فرو رفتنش در آب میشد. هر بار فرو رفتن را با کنار گذاشتن یک سنگریزه مشخص میکردند و تعداد سنگریزهها زمان زدن طبلها و اذان را نشان میداد. 2 نفر مسئول این کار بودند و تمام شب را بیدار میماندند.»
اگر الان بخواهید در یکی از محلههای منطقه 3 با طبل زدن اهالی را از ساعت سحری باخبر کنید، چندان موفق نخواهید شد، زیرا این روش در سکوت روستاها یا شهرهای کوچک نتیجهبخش بود. به عبارتی، در جایی که خانهها یک طبقه و اهالی گوش به زنگ باشند، نه در آپارتمانهای چندطبقه در بسته و ساکنانی که به زور صدای زنگ ساعت هم بیدار نمیشوند.
خوردنیهای ماه رمضان از گذشته تا حال تغییراتی کردهاند که این تغییرات را میتوان مثبت دید. میرزایی میگوید: «قدیمها اینطور نبود که سر هر سفرهای شیرینی ماه رمضان مثل زولبیا و بامیه پیدا شود. شاید 20 درصد از خانوادهها این نوع شیرینیها را سر سفرهشان داشتند.
پشمک و باقلوا هم خیلی کمتر از آن پیدا میشد. به جای آن خرما، حلوا و شلهزرد میخوردند. غذای اصلی هم آبگوشت و آش بود. شبها آبگوشت را بار میگذاشتند تا برای سحر آماده شود و با خوردن آن بتوانند تمام روز کار کنند. افطار هم با یک لیوان چایی شیرین و خوردن لبنیات و سبزی شروع میشد تا بعد از گرسنگی طولانی به معده آسیبی نرسد.»
یکی از مشتریهای مغازه عدس میخواهد و بعد از او، شخص دیگری برای خریدن نخود وارد مغازه میشود. سیداکبر میرزایی میگوید: «یکی از نشانههای ماه رمضان در محله ما فروش بیشتر مواد اولیه آش رشته است. فروش برنج شکسته، شکر، هل و زعفران هم برای پخت شلهزرد زیاد میشود. از حدود یک هفته یا 10 روز مانده به ماه رمضان، مردم کمکم مهیای آشپزی در این ماه میشوند.»
مسئله دیگری که در این سالها پیش آمده که تا چند سال آینده بیشتر هم میشود روزه گرفتن در گرمای تابستان است، مخصوصاً که نوع مشاغل و شکل ساختمانها هم از گذشته تا به حال تغییر کرده. میرزایی میگوید: «کشاورزانی بودند که در گرمای تابستان و زیر آفتاب در مزرعه کار میکردند و به درو گندم میپرداختند. روزه گرفتن دراین وضعیت بسیار سخت بود، ولی مردم مقاومت میکردند.
بعدازظهرها را هم با استراحت در سایه به انتظار افطار میماندند.» نانوایان به دلیل تماس دائمی با گرمای تنور وضعیت ویژهای در ماه رمضان دارند. روزه گرفتن در چند قدمی آتش برای ما غیرقابل تصور است. میرزایی دراینباره میگوید: «نانواها در ماه رمضان روز را به 2 شیفت کاری تقسیم میکردند.
در هر شیفت اعضای شیفت دیگر استراحت میکردند تا قوه کار کردن داشته باشند.» یزدانیان روشهای دیگری برای مقابله با گرما را یادآوری میکند و میگوید: «در گذشته، زیرزمینها و آبانبارها خنکتر از بقیه قسمتهای ساختمان بود. از دوران جوانی، در همین محله زرگنده، آبانبارهایی با حدود 60 پله را به یاد میآورم که دیوارههای نمناک و سردی داشتند و کسانی که تحمل گرمای روز برایشان سخت بود عصرها به این آبانبارها میرفتند.
ساختمانها را هم با باز کردن در و پنجرهها و وزیدن باد خنک میکردند. اگر دیده باشید، در بعضی مناطق همه ساختمانها بادگیر دارند تا جریان هوا در آنها برقرار شود.» ولی باز هم تحمل گرما سخت است. یزدانیان میافزاید: «ساعت کار کارگران در ماه رمضان کمی تغییر میکرد. صبحها قبل از بالا آمدن خورشید کار را شروع میکردند تا غروب کار زودتر تمام شود.
تغذیه سالم هم نقش زیادی در مقاومت جسمانی آنها داشت.» نوشیدن دوغ، شربت خاکشیر و شربت سکنجبین در سحر و افطار راهی برای مقاومت در مقابل گرما بود. وقتی از سن روزه گرفتن در آن روزها سؤال میکنیم، میرزایی میگوید: «دخترها از 8 سالگی و پسرها از 12 سالگی روزه گرفتن را کم و بیش شروع میکردند.
هر کس تا هر سنی که میتوانست روزه میگرفت. ما کسانی را میشناختیم که تا 100 سالگی هم هر سال روزه میگرفتند. همه آرزو میکردیم مثل آنها توفیق روزه گرفتن داشته باشیم.» ظهر شده و مغازه را برای شرکت در نماز جماعت تعطیل میکند. یک مشتری از راه میرسد و رشته آشی و نعناع خشک میخواهد. ماه رمضان از راه رسیده.
همشهری محله-3