تو ما را آفریدهای، یعنی ما را دوست داشتهای که نعمت حیات را به ما بخشیدهای و خواستهای بخشی از خودت را در درون ما قرار دهی. تو ما را آفریدهای، یعنی ما نمیتوانیم در اعماق وجودمان تو را فراموش کنیم و آگاه و ناآگاه، دلهایمان به سمت تو خواهد آمد و نگاههایمان به سمت تو خواهد چرخید.
تو ما را آفریدهای، این سؤال را هم به دنبال خواهد داشت که ما را چگونه و با چه ویژگیهایی آفریدهای؟ و از بقیه حرفهایت و از آنچه در درون ما گذاشتهای میفهمیم که تو ما را متفاوت آفریدهای و خواستهای که خود انتخاب کنیم.
تو ما را آفریدهای و معلوم است که دوستمان داری که هم پیامبرانی برای راهنمایی ما برگزیدهای و هم عقل و خرد را به عنوان راهنمایی درونی به ما بخشیدهای.
تو ما را رها نکردهای و هر روز صدایمان میکنی تا به تو روبیاوریم و به سمت تو بیاییم. هر سال یک ماه را به دعوت ما اختصاص میدهی و نه هیچ وقت مهمانی خود را تعطیل میکنی و نه استثنایی در دعوت مردم به این مهمانی قائل میشوی.
تو همه را به مهمانی ویژه یک ماههات دعوت میکنی تا خوب بودن و مهربان شدن و از بدیها بریدن را تمرین کنند؛ تا از دروغ و فریب و ستم دور شوند؛ تا روابط انسانی خود را زنده کنند و قهرها را به آشتی تبدیل کنند و خطاهای یکدیگر را ببخشند و...
تو همه را به یک تمرین کاملاً فردی میخوانی که در عین حال جمعی هم هست. تمرینی که در آن هر کسی باید خودش را به حدی از آمادگی برساند. و در عین حال، این تمرین را هر یک از ما در کنار دیگران و همزمان با دیگران انجام میدهیم و تمرین حالتی جمعی هم به خود میگیرد و آثار مثبت یک حرکت جمعی را هم با خود دارد.
تو همه را به تمرینی جدی فرامیخوانی و باز هم شبی را برای باز کردن درهای آسمان به روی زمین و زمینیان در نظر میگیری. شبی که شبِ شبهاست. شبی که نه به صد شب و هزار شب که به هزار ماه میارزد. شبی که اگر پاک باشیم و دلمان را بشوییم و از ته دل در آن شب تو را بخوانیم، از هزار ماه ستم پیروان زر و زور و تزویر، هزار ماه حکومت خاندان دروغ و فریب و تاریکی ارزندهتر و تأثیرگذارتر و ماندگارتر خواهد بود.
تو شبهایی را برای کندن از تعلقات زمینی و پرواز به سوی خود به ما دادهای و دوستان تو ادبیاتی برای خواندن تو و راز و نیاز با تو، به ویژه در این شبها برای ما به یادگار گذاشتهاند. شبهایی که هزار نام زیبای تو را زمزمه میکنیم و با هر نامی دلمان را به یکگوشه از مهربانیهای تو گره میزنیم.