حتی آن فیلمسازان کاملا حرفهای و مسلط سینما که گاهی وسوسه ساخت سریال یا فیلم تلویزیونی به سراغشان میآید، فاصلهای محسوس میان آثار آنها در این دو مدیوم احساس میشود.
اینکه مشکل کجاست و آیا این تفاوت قابلیتها و پتانسل مدیومهاست که چنین حاصلی را به دنبال دارد و یا اینکه سیاستگذاریها و استانداردهای حاکم بر سینما باعث چنین افتی میشود بحث دیگری است. اما در این میان حسن فتحی از جمله معدود استثناهاست که در میان فیلمسازان ایرانی به عنوان چهرهای شناخته میشود که تعدادی از بهترین سریالهای تلویزیونی سالهای اخیر را ارائه کرده است؛ آثاری که آشکارا در سطحی به مراتب بالاتر از اکثریت قریب به اتفاق مجموعههای تلویزیونی قرار میگیرد، حتی آنها که سرمایه زیادی صرف تولید آنها شده است.
حسن فتحی وقتی به سینما میآید باوجود اینکه مدیوم قدرتمندتری را برای عرضه تواناییهای خود دارد، فیلمی میسازد همچون« ازدواج به سبک ایرانی»؛ که به هیچ روی نشانی از حسن فتحی تلویزیون ندارد و به دشواری میتوان باور کرد که سازنده سریالهای «شب دهم» یا« میوه ممنوعه»، کارگردان ازدواج به سبک ایرانی نیز هست.
شاید بتوان این مسئله را تا حد زیادی ناشی از شرایطی دانست که فتحی به هنگام ساخت این فیلم در تعامل با تهیهکننده دارد؛ تهیهکنندهای که فیلمی برای جذب مخاطب را از او انتظار دارد.
اما حالا با پستچی سه بار در نمیزند، فتحی کوشیده است تا سینمایی متفاوت از خود را به نمایش بگذارد؛ فیلمی که اگر توجه و عنایت به مخاطب عام را در آن میتوان ردیابی کرد، در عین حال از سوی دیگر رویکرد کمال گرایانهای از فیلمساز نیز قابل مشاهده است که در تلاش است آن را به اثری قانعکننده برای مخاطبان حرفهای و با سطح سلیقه بالاتر بدل سازد و این خلاف رویهای است که تهیهکنندهای دیگر برای تقبل هزینههای فیلم، پیشپای او گذاشته بود که با تمرکز روی مایههای تماشاگرپسند این فیلم و تغییراتی در فیلمنامه، فتحی مسیری را دنبال کند که تضمینی برای تکرار موفقیت تجاری ازدواج به سبک ایرانی بود.
اما ظاهرا فتحی ترجیح داد با دنبال کردن سلایق و دغدغههای خود در فیلمسازی اثری را ارائه کند که جذابیتهایی برای طیفهای مختلف مخاطبان داشته باشد و این نکتهای بود که ویژگی بارز سریالهایی چون شب دهم و یا میوه ممنوعه محسوب میشد که با موفقیت به اجرا درآمده بودند و هرچند که به نظر میرسد فتحی نتوانسته در پستچی سه بار در نمیزند، این توفیق را تکرار کند اما تا اندازه زیادی به آن نزدیک شده است. چنین رویکردی ضعفها و قوتهای خاص خود را برای فیلم به ارمغان آورده است که بخش عمده آن برمیگردد به عدم انسجام بین بخشهایی از فیلم که با این فرض میتوان میان آنها فاصلهگذاری کرد. فیلم البته از پرداخت سینمایی خوبی برخوردار است.
فتحی در جای جای فیلم، خود را فیلمسازی توانمند به نمایش میگذارد که با قابلیتهای مدیوم آشناست و قواعد بازی را بلد است اما اگر فرض بر این باشد که بخشهای ترسناک فیلم که اتفاقا اجرای خوبی هم دارند، قرار است به عنوان فصول جذاب فیلم تماشاگر را با اثر همراه سازد، این صحنهها در پارهای موارد خط و ربط درستی در فیلم پیدا نمیکند و در کلیت آن جا نمیافتد و یا حتی در یکی از عجیبترین نمونهها در یکی از سکانسهای پایانی فیلم که پرداخت حادثهپردازانه داستان را به نقطه اوج خود میبرد، یکباره فیلم، لحن عوض کرده و درگیریها جای خود را به یک رقص جاهلی میدهد که با هیچ متر و معیاری نمیتوان وجود آن را توجیه کرد مگر اینکه مقبول طبع مخاطب عام بیفتد.
ای کاش فیلمساز با کارکردن روی اتمسفر فیلم، گامهای ناتمامی را که در راستای خلق فضایی پر رمز و راز و دلهره آور به کار برده بود کامل میکرد و با تمرکز روی ایده شیطانی کردن وجود و حضور کودک فیلم، به سبک و سیاق برخی فیلمهای شاخص گونه وحشت، با بخشیدن چنین ابعادی به یک کودک، تماشاگر را تحت تاثیر قرار داده و بترساند.
داستان فیلم در سه زمان متفاوت به صورت موازی روایت میشود و این روایت با مورد استفاده قراردادن یک ساختمان سه طبقه که هر طبقهاش محل وقوع یکی از خطوط قصه است تدارک دیده شده است. قصه در طول فیلم در جاهایی به هم نزدیک شده و پیوندهایی پیدا میکند که تقریبا تمامی آنها توسط شگردهایی بصری شکل میگیرد، همانند ایده آن تیلههای بازی که کم و بیش به خوبی در فیلم جا افتاده است و در انتها نیز این روایتهای موازی به هم رسیده و درهم میآمیزد و در مجموع به عنوان سه دوره از زندگی یک فرد، یک کل را میسازد.
بدین ترتیب در واقع فتحی به شکلی موفق سه شاخه روایی فیلم را هم به صورت عرضی به هم پیوند میزند و هم به شکل طولی در ادامه هم قرارداده و به نقطه پایان میرساند، هرچند که اصولا فیلم از پایانبندی خوبی بهره نمیبرد، به ویژه اینکه در سکانسهای پایانی فیلم چندینبار این امکان پیش میآید که فیلمساز نقطه پایان فیلم را بگذارد، اما همچنان بدان ادامه میدهد تا سرانجام با یک پایانبندی تقریبا مشخص و غیرمعلق تماشاگر عام را که احتمال میدهد، کمی دچار سردرگمی شده باشد راضی از سالن سینما بیرون بفرستد. این شکل در برخی دیالوگها و توضیحات گل درشت که قرار است از قصه فیلم ابهام زدایی کند نیز به چشم میخورد، در حالیکه فیلم از این توانایی برخوردار است که بدون ارائه چنین توضیحاتی قصه خود را برای تماشاگر بازگو کند. اما با این وجود نباید از این نکته غافل شد که منطق درونی فیلم از پارهای جهات کمی لنگ میزند.
برای مثال به دوره تاریخی مورد اشاره به عنوان سه مقطع از زندگی یک فرد، سن و سال طرف را آنقدر بالا میبرد که پذیرفتن مسئله قدری دشوار میشود؛ مگر اینکه فیلمساز با حذف مظاهر زندگی امروز و به عقب بردن معاصرترین دوره از فیلم تا حد زیادی این مشکل را مرتفع میساخت اما به نظر میرسد تعمدی که فیلمساز براین نکته داشته و تاکید او بر روی زمانهای خاصی که هوشمندانه استفاده شدهاند، مانع از این مسئله شده است چرا که هر یک دورههای انتخاب شده با منطق رخدادهای آن دوره در فیلم همخوانی ندارد و از سوی دیگر قرار است در کنار هم یک ایده معنایی را نیز پرورش دهند که آن ظاهر سرنوشت محتوم زن در ایندیار در یک سیر تاریخی است؛ سرنوشتی که از سرشتی جبری برخوردار است و مردان بر آن حکم میرانند.
در پستچی سه بار در نمیزند از زنان به عنوان قربانیان مناسبات اجتماعی و سیاسی یاد میشود که مردان صحنهگردان آن هستند. حتی در بخش معاصرتر فیلم که زن به این آزادی رسیده است تا عشق خود را ابراز کند نیز همچنان به نوعی قربانی مردان است، چه آن جوانی که برای انتقامجویی، دختر را گروگان گرفته وچه پدری که آگاهانه او را به تله فرستاده است.
اما در مقایسه با زنان دورههای قبل، خواهناخواه شاهد پیشرفتهایی هستیم، چرا که زن دوره قاجار عشق خود را سالهای سال در درون خویش نگه میدارد و دم برنمیآورد، زن در دهه 30 اگرچه امکان بازگویی آن را در شرایطی خاص مییابد اما به همین دلیل قربانی میشود و... .
پستچی سه بار در نمیزند چند نقطه قوت مهم دارد که تا اندازه زیادی ضعفهایش را در حاشیه قرار میدهد.
دیالوگنویسی فیلم بارزترین صفت ارزنده آن محسوب میشود؛ دیالوگهایی که متناسب با دوره خاص خود و بسیار بجا استفاده میشوند، گاه بدون آنکه توی ذوق بزنند، لحنی شاعرانه هم پیدا میکنند و به صورت پینگ پونگی بین بازیگران ردبدل میشوند.این ویژگی تقریبا در هر سه دوره زمانی که فیلم بدان میپردازد مشاهده میشود، هرچند که بخشهای مربوط به طبقه میانی (بین جاهل و زن) از کیفیتی به مراتب جذابتر برخوردارند.
سرانجام اینکه نباید از کارگردانی خوب فتحی و میزانسنهای حساب شدهاش که در فضایی بسته و محدود، فیلمی جذاب را ساخته است غافل شد. فتحی حالا با پستچی سه بار در نمیزند، چهرهای تازه از خود نشان میدهد؛ فیلمسازی که هم در تلویزیون و هم در سینما خوش درخشیده است و میتوان انتظار فیلمهای بهتری را نیز از او داشت.