حالا بعضی تابوها – که اصلاً معلوم نیست کِی و چرا وضع شده بودند - شکسته شده، تلویزیون فیلمهای ترسناک خارجی نشان میدهد و حتی سریالهایی با استفاده از مؤلفههای این گونه سینمایی-ادبی میسازد و خوشبختانه خبری از حضور دراکولا در خیابانهای تهران نیز به گوشمان نرسیده(البته گاهی ممکن است موجوداتی مانند «خفاش شب» و «کرکسها»ی فلان و بهمان پیدا شوند اما مطمئناً چنین موجوداتی هیچ ربطی به گونههای سینمایی و ادبی ندارند و به احتمال زیاد، در عمرشان یک فیلم درست و حسابی هم ندیدهاند).
«دیگران»، «حلقه»، «چشم»، «نشانهها»، «حس ششم»، «سکوت برهها»، «مقصد نهایی» و... فیلمهای ترسناکی هستند که این اواخر، گاهوبیگاه در تلویزیون دیدهایم و «او یک فرشته بود»، «آخرین گناه» و سریال در حال پخش «روز رفتن» نیز از جمله سریالهای ایرانی که - درست یا نادرست - از مؤلفههای گونه وحشت استفاده کردهاند. سریالهای ایرانی یادشده که عمدتاً سریالهایی مناسبتی هستند و مضامینی مذهبی دارند، مانند بسیاری از فیلمهای ترسناک خارجی، آموزههای دینی را محملی برای ایجاد هراسی ماوراء طبیعی قرار دادهاند اما به نظر میرسد هنوز نتوانستهاند به آن حسی دست یابند که قرار است به وجود بیاورند.
به هر حال، گونه فیلم ترسناک در سینما و تلویزیون ایران (صرف نظر از چند تلاش پراکنده سینمایی در چند دهه گذشته) هنوز نوپاست و این آثار در زمره اولین تلاشها برای ترساندن تماشاگران به شمار میروند و نمیتوان از آشپزهای تازهکار، انتظار چندانی داشت که فلفل و نمک آثارشان به اندازه باشد. مشکل اما، فراتر از نوپابودن است و بیشتر به مواد محدودی برمیگردد که آشپزها در اختیار دارند.
هر گونهای، از ویژگیهایی خاص برخوردار است که نمیتوان برخی از آنها را گرفت و از برخی دیگر غفلت کرد. اگر قرار باشد اثری بسازیم که حس خاصی را تداعی کند و تأثیری در حد سایر آثار آن گونه خاص بر تماشاگر بگذارد و آنوقت بخواهیم بخش مهمی از عناصر لازم را کنار بگذاریم، به اثری خواهیم رسید که تعبیر «شیر بی یال و دم و اشکم» دربارهاش صادق خواهد بود.
فیلمهای ترسناک خارجی پخششده در سیما نیز مشکل مشابهی دارند. شاهکارهایی مثل «دیگران» و «حس ششم»(از کارگردانهایی مانند آلخاندرو آمنهبار و امنایت شامالان) و فیلمهای متوسطی مانند «چشم»(ترسناکهای ژاپنی که این روزها نبضهالیوود را در دست گرفتهاند) و آثار ضعیفی مثل «نشانهها»(باز هم از امنایت شامالان، اما با یک شروع خوب و پایانی باسمهای) همه از چند نظر رنجورند. اولین مشکل، کلیت خدشهدار این فیلمهاست. بخشهای مهمی از این فیلمها حذف میشود که معمولاً شامل صحنههای کلیدی فیلم نیز میشود؛ مثلاً میبینیم نسخهای از فیلم «آب تاریک» در جایی به پایان میرسد که در نسخه اصلی، پایان کاذب فیلم است و بعد از آن، اتفاقات هراسآور تازهای میافتد که قرار است نقطه اوج فیلم باشد.
مشکل دیگر، کیفیت بد پخش، به ویژه صداگذاری فاجعهباری است که تمام افکتهای صوتی – که در فیلمی مانند «دیگران» حرف اول را میزند - و اوج و فرود موسیقی متن را یکسره بر باد میدهد. این شیرهای خارجی هم یال و دم و اشکم ندارند.
گونه وحشت
فیلمهایی که به عنوان ترسناک میشناسیم، به این قصد طراحی میشوند که ترس و وحشت و اشمئزاز در بیننده ایجاد کنند. معمولاً داستان این گونه از فیلمها با دخالت نیروها، حوادث یا شخصیتهایی شرور و شیطانی و عمدتاً دارای منشاء ماوراء طبیعی در زندگی روزمره آغاز میشود. شخصیتهای منفی این فیلمها ممکن است خونآشام، زامبی(مردگان آدمخوار)، هیولاها، قاتلان زنجیرهای یا موجودات طبیعی خطرناکی مانند کوسه یا حتی جانوران بیخطری مانند پرندگان(در فیلم «پرندگان» هیچکاک) باشند.
سابقه فیلمهای هراسآور، حداقل به 110سال قبل برمیگردد و به گفته تاریخنویسان سینما، «کاخ شیطان» ژرژ ملیس که در سال1896 ساخته شده، اولین نمونه این گونه سینمایی است. فیلمهای ترسناک اولیه عمدتاً از شخصیتها و داستانهای کلاسیک ادبی نظیر دراکولا، فرانکشتین، مومیایی، مرد گرگنما، شبح اپرا و دکتر جکیل و آقایهاید اقتباس میشد. انتقادی که از اولین روزها در مورد فیلمهای ترسناک مطرح میشد، این بود که خشونت فراوان و شدیدی را به نمایش میگذارند و بسیاری از منتقدان، این آثار را به عنوان فیلمهای کمبودجه درجه 2 و آثاری که در صدد بهرهگیری از احساسات کاذب هستند، مردود میشمردند.
بهتدریج استودیوهای بزرگ و کارگردانهای مشهور نیز به این گونه گرایش پیدا کردند و منتقدان و تحلیلگران، در صدد تحلیل و ریشهیابی روانی، اجتماعی، سیاسی و اساطیری این آثار برآمدند. ورود کارگردانهایی مانند آلفرد هیچکاک(فقط در دو فیلم «روانی» و «پرندگان»/ عمده آثار سینمایی دیگر او از گونه دلهرهآور هستند)، استنلی کوبریک(«درخشش»)، رومن پولانسکی(«بچه رزمری») و دیوید لینچ(«بزرگراه گمشده») به این حیطه، اعتباری برای فیلمهای ترسناک به وجود آورد که تا امروز نیز پابرجاست و آن را به یکی از پرطرفدارترین گونهها مبدل کرده که معمولاً در فهرست پرفروشترینهای هر هفته نیز حضور دارد.
امسال بیش از 30فیلم عمده در این گونه برای اولین بار اکران شده یا میشود که البته تعدادی از آنها بازسازی یا دنباله آثار قبلی است؛ از جمله «کشتار با اره برقی تگزاسی؛ سرآغاز»، «مقصد نهایی3»، «کینه 2»، «تپهها چشم دارند»، «اره3»، «طالع نحس»، «پالس»، «زنده بمان»و... . در فهرست فیلمهایی که قرار است در سال2007 اکران شوند نیز نامهایی مانند «28روز بعد»، «گریند هاوس»، «تپهها چشم دارند2»، «بیگانه در مقابل شکارچی؛ بقای اصلح» و «اره4» به چشم میخورد.
اعتیاد به ترس
استفن کینگ - نویسنده پرفروشترین رمانهای ترسناک جهان - «فرانکیشتین» اثر مری شلی، «دکتر جکیل و آقایهاید» رابرت لویی استیونسن و «دراکولا» نوشته برام استوکر را سه داستان پایه تمام داستانهای ترسناک میداند که سه نوع هراس اساسی را به نمایش میگذارند؛ هراس ساخته دست انسان، هراس ساخته نفس و هیولای بازگشته از عالم مردگان. تشخیص این سه نوع هراس از یکدیگر در مورد برخی از آثار، مشکل است و شاید ترکیبی از آنها یکجا در اثری موجود باشد.
در مورد فیلمهای نمایشدادهشده در تلویزیون، به نظر میرسد که در نوع اول، هراس غالب است و در سریالهای ایرانی ترسناک، نوع دوم. نوع سوم را به شکلی محدود و آمیخته با دو نوع دیگر در برخی از آثار مانند «حلقه» میتوان دید اما شکل خالص آن از قبیل هیولاهایی مثل «فردی کروگر» و «جیسون» هنوز مجال نمایش در سیما را نیافتهاند. این نوع فیلمها که اتفاقاً بخش عمده آثار ترسناک جهان در سالهای اخیر را تشکیل میدهند، بیشترین تماشاگر را در میان جوانان دارند و در آنها ویژگی چندشآوربودن و دغدغه نابودی جسم، غلبه بیشتری دارد.
مخاطبان آثار ترسناک سینمایی یا ادبی که در عین ناراحتی نمیتوانند چشم از پرده سینما یا صفحه کتاب بردارند، از دیدن اتفاق فجیع و ناگواری که خود در فاصلهای امن از آن قرار دارند، احساس تسکین میکنند. در واقع، این ترس راهی است برای آنکه انسان مبتلا به عدم امنیت وجودی دوران معاصر، از بودن خود، اطمینان خاطر یابد. گروهی از پژوهشگران روانشناس و عصبشناس پی بردهاند که در پی تماشای این نوع آثار، میزان «اندورفین» در مغز افزایش مییابد که نوعی اثر تخدیری ایجاد میکند و حتی در بعضی از افراد، نوعی اعتیاد به ترس به وجود میآورد. عدهای نسبت به آثار مخرب این نوع ترس، بهویژه اثر پایدار آن در کودکان و نوجوانان که دامنه آن ممکن است از اختلالات خواب تا ترس مرضی از استخر شنا و حتی اشیائی همچون چوب اسکی را در بر بگیرد، ابراز نگرانی کردهاند. اما گروهی دیگر از این گونه دفاع میکنند و آن را حتی سودمند میدانند؛ چنان که آلفرد هیچکاک گفته است: «هدف من آن است که به مردم شوکی وارد آورم که برایشان سودمند است... چون در این زمانه ما به صورت غریزی از جا نمیپریم».