این که با گل کردن یکی دو فیلم از یک ژانر، موجی متأثر از آن به راه بیفتد در همه جا مسبوق به سابقه است ولی امکان ندارد، این اتفاق با تحتالشعاع قرار دادن ژانرهای دیگر رخ بدهد.
سینمای ایران از همان ابتدای شکلگیریاش معمولاً در هر دوره تاریخی به جلب اعتنای یکی از اقشار جامعه پاسخ مثبت داده است.
مثلاً در دهه چهل سینمای ایران مهمترین مخاطبانش را از میان مهاجران روستایی جستجو میکرد. روستاییانی که به شهرهای بزرگ مهاجرت کرده بودند مشتریان پر و پا قرص فیلمفارسی محسوب میشدند و برای بقیه اقشار جامعه اصلاً فیلمی ساخته نمیشد. به طوری که تا پیش از شکلگیری جریان موج نوی سینمای ایران، طبقه متوسط جامعه اصلاً به دیدن فیلم ایرانی نمیرفت.
این روند با فراز و نشیبهایی در دهههای بعدی هم دنبال شد. هر چند میتوان تا اندازهای دهه شصت را از این ماجرا، مستثنی دانست. در این دهه هم برای خانوادهها ملودرام خانوادگی ساخته میشد؛ هم برای دوستداران آثار حادثهای فیلمهای اکشن و هم برای کودکان آثار مختص به این گروه سنی.
به همین خاطر است که در بررسی آثار پرمخاطب این دهه؛ به فیلمهایی برمیخوریم که هر کدام یکی از اقشار جامعه را به خود جذب کرده بودند.
به عنوان مثال در سال 64 هم فیلم اکشن «عقابها» پرفروش شده بود هم فیلم کودکانه «شهر موشها» و با ساخته شدن کمدی متفاوت «اجارهنشینها» به خواستههای طبقه متوسط جامعه هم پاسخ داده شد.
در سالهای اخیر اما سینمای ایران کاملاً منطبق بر موجها حرکت کرده است. در دورهای با فروش بالای چند فیلم جوانانه، ناگهان 80 درصد تولیدات سالانه سینما به این سمت گرایش پیدا کرد و چند سال بعد با پرفروش شدن چند فیلم کمدی ناگهان همه به سمت کمدیسازی رفتند.
جالب این که افراط و تفریط در نهایت به اشباع بازار از این فیلمها میانجامد.چیزی که سینمای ایران به آن نیازمند است تنوع در ساخت فیلمهای متفاوت برای سلیقهها و اقشار مختلف است.سالهاست که بخشی از مخاطبان بالقوه سینما، کاملاً نادیده گرفته شدهاند.
توجه به این مخاطبان میتواند بخشی از بحرانهای اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی سینمای ایران را حل کند. مخاطبانی که پرشمارترین گروه سنی را در کشورمان تشکیل دادهاند. ساخت فیلمهایی مناسب آنان و برای شکل دادن به ذهن و فکر نوجوان، موضوعی فراموش شده است که ظاهراً سیاستگذاران دولت نیز هنوز از آن غافلند.