سید منصور مهدوی نیاکی غواص خط‌شکن لشکر ۲۵ کربلا یکی از ۱۷۵ غواصی بود که در عملیات کربلای۴ ناجوانمردانه به شهادت رسید و پیکرش بعد از ۳۰ سال به آغوش خانواده بازگشت. اسکلتی دست‌نخورده در لباس بسیجی. در بین ۱۷۵ غواص شهید فقط پیکر منصور این گونه برگشته بود.

شهید نیاکی

همشهری آنلاین_ مژگان مهرابی: سید منصور مهدوی نیاکی غواص خط شکن لشکر ۲۵ کربلا یکی از ۱۷۵ غواصی بود که در عملیات کربلای۴ ناجوانمردانه به شهادت رسید. پیکرش بعد از ۳۰ سال به آغوش خانواده بازگشت. اسکلتی دست نخورده در لباس بسیجی. در بین ۱۷۵ غواص شهید فقط پیکر منصور اینگونه برگشته بود. با همان کلاه و اورکت و پوتین هایی که به پا داشت. اما قسمت دردناک ماجرا دست‌های بسته او بود که خبر از ناجوانمردی نیروهای بعثی می داد. دست هایی که به مدد سیم در هم گره خورده بودند. رحمت‌الله مهدوی نیاکی برادر شهیدان منصور و ناصر خاطرات آنها را روایت می کند.

****

سید منصور در یکی از محله های سرسبز آمل به دنیا آمد، محله ای که بعد از جنگ به «محله شهید» معروف شد. دلیلش هم ۵۷ جوانی بود که از این خطه به شهادت رسیده بودند. منصور در این جا متولد شد. در خانواده ای پر جمعیت. وقتی برادر بزرگترش ناصر به جبهه رفت او هم هوایی شد که لباس رزم بپوشد. آن موقع ۱۶ سال بیشتر نداشت. با این حال وقتی درخواستش را مطرح کرد نه پدر و نه مادر هیچ کدام مانعش نشدند. او بیشتر از آن که در آمل باشد در جبهه حضور داشت. هم ورزش رزمی می دانست و هم غواصی یاد گرفته بود. برای همین به عنوان غواص خط شکن انتخابش کرده بودند. برادرش رحمت الله از دلاوری های او می گوید: «منصور بیشتر مرد عمل بود تا حرف. به ندرت صحبت می کرد. با این که سن و سالی نداشت اما درایتش به مرد میانسالی می مانست. او در عملیات های زیادی شرکت کرد. هورالعظیم، والفجر ۶ . آخرینش هم کربلای۴ بود که به شهادت رسید.»

وقتی مادر آرام گرفت

بعد از عملیات کربلای۴ خبری از منصور نبود. تنها چیزی که خانواده اش می دانستند این که عده زیادی از غواص ها شهید شده اند. خبرها ضد نقیض به گوش پدر و مادر می رسید. یکی می گفت اسیر شده و دیگری می گفت به شهادت رسیده است. همین اضطراب و نگرانی مادر را بیشتر می کرد. تنها دلخوشی مادر خبر گرفتن از همرزم منصور بود که او هم به دلیل موج گرفتگی نمی توانست اطلاعات دقیقی بدهد. برادر می گوید: «می دانستیم مفقودالاثر شده است. تا این که چند سال بعد پلاک او را پیدا کردند. آن زمان بود که مادرم آرام گرفت و فهمید منصور شهید شده است. البته بعد از شهادت منصور، ناصر برادر دیگرم خیلی غصه می خورد. آن ها با هم در جبهه بودند. گفت که دیگر برنمی گردد چون نمی تواند جای خالی منصور را ببیند. رفت و دیگر برنگشت. او هم در جبهه مریوان شهید شد. تیرماه سال ۶۶.»

قتلگاهی به نام ام‌الرصاص

سال های زیادی از خبر مفقودالاثری منصور گذشت. ۳۰ دهه. تا این که یک روز تیم تفحص ۱۷۵ شهید غواص را در منطقه ام الرصاص عراق، پیدا کردند. در روزنامه های ۱۷ خرداد سال ۹۴ به نقل از سردار سرتیپ سید محمدباقر زاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودان ستادکل نیروهای مسلح نوشتند: «۱۷۵ پیکر تفحص شده در منطقه ام الرصاص متعلق به غواصان عملیات کربلای ۴ است که با دستان بسته به شهادت رسیده و زنده به گور شدند. برخی از پیکرهای مطهر این شهدا زمانی که کشف شد، هیچ جراحتی نداشتند و این مهم خبر از آن می دهد که غواصان زنده به گور شده اند.» رحمت الله می گوید: «یکی از پیکرهایی که استخوان ها از هم جدا نشده بودند متعلق به برادرم بود. اورکت به تن داشت و پوتین به پا. دست هایش را با سیم بسته بودند. مادرم سال ها چشم انتظار بود تا منصور بیاید. یا خودش یا پیکرش. منصور آمد اما خیلی دیر. مادرم ۵ سال قبل تر از دنیا رفته بود. او برای همیشه آرزوی دیدن منصور را با خود برد.»

دوست داشت گمنام شهید شود

رحمت الله وقتی از منصور حرف می زند منقلب می شود. به یاد مظلومیت او می افتد. می گوید: «دست های بسته اش را دیدم و به یاد اسرای کربلا افتادم. اگر از خوبی های منصور بگویم این ذهنیت برای مردم پیش می آید که غلو می کنم. اما واقعا منصور نمونه بود. در اخلاق و رفتار. به حجاب اهمیت زیادی می داد. می گفت باید دخترهایمان را زینبی بار بیاوریم. اما مهمترین ویژگی اش ارادت او به مادرمان زهرا(س) بود. می گفتم مزار مادرم ناپیدا باشد و من... من...! دوست داشت گمنام شهید شود.»

کد خبر 912413

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 6
  • رضا IR ۱۰:۴۹ - ۱۴۰۳/۱۰/۰۸
    1 0
    متاسف باید شد که این عزیزان رفتند اما یکسری خدانشناس دزد مملکت را غارت کردند