همشهری آنلاین- آرش سلیمیفر: شاید برایتان جالب باشد که پشتیبانی مردم از دفاع مقدس فقط در شهرهای جنوبی انجام نمیشد؛ بلکه کارهایی مانند شستن لباسهای رزمندگان، توسط خانمها در محلههای مختلف تهران از جمله باغ شازده و کنار قنات مجیدیه صورت میگرفت. اما در دل آبهای این قنات در زمان جنگ چه گذشت؟ در ادامه حاجیه خانم «پری بهاران» از ساکنان قدیمی محله مجیدیه برای ما از جزئیات کمک و پشتیبانی بانوان در سالهای دفاع مقدس میگوید.
نقشآفرینی خانم محله مجیدیه در دوران دفاع مقدس
روزهای سخت وطن بود؛ اغلب مردها برای دفاع به جبهه رفته بودند و بیشتر خانمها هم کار پشتیبانی از جبهه را انجام میدادند. درست مثل پری خانم که با داشتن شش بچه قد و نیم قد با کمک خانمهای محل کاری کردند کارستان. خودش میگوید: «خدا رحمت کند حاج آقا را، دائم در جبهه بود. هر روز صبح زود بعد از اینکه صبحانه بچهها را میدادم. میسپردم به دختر بزرگم و خودم با خانمهای همسایه راه میافتادیم سمت قنات. برای رفتن به آنجا سر کوچه، سر ساعت معین، اتوبوس میآمد. از همه محلهها خانمها را جمع میکرد و میبرد باغ مجیدیه. خانمها هر روز با عشق و علاقه پای کار میآمدند و هر کدام گوشهای از کارها را دست میگرفتند. با رسیدن کامیون لباسها از مناطق جنگی، همه را خالی میکردیم. به شکل یک تپه کوه بزرگ درمیآمد. بعد از تقسیم کار، عده زیادی شروع به شستن میکردند تا لباسها زودتر خشک شده و آماده ارسال به جبهه شود. گاهی اوقات آنقدر لباسها خونی بود که در تشتهای بزرگ میانداختیم و محکم پا میزدیم تا لکههای خون از بین برود. بعد آب تشت را در محوطههای دیگر خالی میکردیم تا آب قنات آلوده نشود. از درختهای قطور به عنوان طناب برای پهن کردن و خشک شدن لباسها استفاده میکردیم. آن روزها برای ما خستگی معنا نداشت. وقتی ظهر کارمان تمام میشد تازه به خانه میرسیدیم و لباس گرم مثل دستکش، کلاه و شال گردن برای رزمندگان میبافتیم.»
توسل به شهدا در باغ شازده
اینجا فقط یک باغ شستشو لباس نبود. یک محل استجابت دعا و محل راز و نیاز دلهای شکسته با شهدا بود. حاجیه خانم بهاران در این باره توضیح بیشتری میدهد: «وقت شستن لباسهای خونی، از شهدا میخواستیم تا برایمان دعا کنند و شفیع ما در قیامت باشند. همزمان برای پیروزی رزمندههای انقلاب هم دعا میکردیم. بعد از اینکه شستشو لباسها تمام میشد و لباسها را بسته بندی میکردیم. خانمها نامه التماس دعا مینوشتند و در جیب لباسهای شسته شده میگذاشتند. سیل صلوات و دعا بود که نثار شهدا میکردیم. در همین باغ، مرتب مجالس قرائت زیارت عاشورا و دعای ندبه برگزار میشد. روضه اهل بیت(ع) خوانده شده و حال و هوای معنوی داشت. وقت شستشوی لباسهای شهدا، گاهی در جیبشان انگشتر، نامه، تسبیح و… پیدا میشد که به خانمهای بسیج تحویل میدادیم تا به موزه شهدا بفرستند. گاهی هم به مادران چشم به راه که فرزندشان مفقودالاثر بود میدادیم. با یک تسبیح دلگرم شده و مدام برای صاحب تسبیح و همه شهدا ذکر میگفتند. اینگونه خودشان را به امید بازگشت فرزندان خود یا نشانی از آنها آرام میکردند.»
او ادامه می دهد: «ما به اجبار کار نمیکردیم. کار را بخشی از وظیفه خود میدانستیم. ادای دین به وطن و خون شهیدان وظیفه ما بود. هیچ کس چشمداشتی نداشت. قطعا کار ما در برابر جان جوانان که در جبههها فدای وطن میشد، هیچ بود. در قبال کارمان یکبار ما را به زیارت حضرت معصومه(س) بردند و یکبار هم کتابی به نام کتاب خداشناسی هدیه دادند که بسیار ارزش داشت.» همه این کارها گوشهای از جهاد و مقاومت زنان با غیرت تهرانی در دفاع مقدس بود که با اقتدار از میهن خود دفاع کردند و هم دوش مردان جنگیدند.
لزوم ثبت این ایثار در تاریخ و هویت مجیدیه
رضا قرایی پسر حاجیه خانم بهاران درباره باغ این چنین میگوید: «این روزها این باغ که به بوستان مجیدیه معروف شده، میزبان چند شهید گمنام است. پیکر این شهدا در داخل مسجد در بخش مرکزی بوستان به خاک سپرده شده و به یمن حضور این عزیزان، بوستان پذیرای برنامههای مذهبی و معنوی متعددی است. هم چنین در طول سال برنامههای مختلف فرهنگی مانند مسابقات ورزشی، دورهمی خانوادگی و تفریحات سالم برگزار میشود. خانوادههای زیادی با عقاید مختلف به زیارت شهدا آمده و توسل میکنند.» این معتمد محلی و صاحب نظر به نکته خوبی اشاره کرده و میگوید: «گذشته این بوستان و قنات مجیدیه، بخشی از هویت شهر تهران است و باید به شهروندان امروز و فردای این شهر معرفی شود. بسیاری از اهالی از گذشتهای که بر این باغ گذشته بیاطلاع هستند. در این ۴۰ سال از فعالیت پشتیبانی بانوان مجیدیه از جنگ تحمیلی، کمتر کسی به سراغ این بانوان آمده و این رشادتهای بانوان به فراموشی سپرده میشود. جا دارد شهرداری منطقه تابلو یا تندیسی برای معرفی گذشته این مکان در این بوستان و کنار قنات مجیدیه نصب کند.»
نظر شما