به او، عموجلال می گویند. صیاد است و در بندر انزلی مشغول ماهگیری. ۵۶ سال دارد و دلیل شهرتش به دوستی با یک پلیکان برمی گردد. پلیکانی که زمانی با مادرش از سیبری به شمال کشور کوچ کرده و ناخواسته همدیگر را گم کرده اند. این روایتِ جلال پورغلامی است.

گزارش

به گزارش همشهری آنلاین، عمو جلال به همشهری می گوید: «مدت ۳۰ سال است که در تالاب انزلی با همسرم و دو تا دختر زندگی می کنم. یکی از دخترهایم ازدواج کرده و یکی از دخترهایم هنوز پیشم است.» او ادمه می دهد: «تقریبا ۸ سال پیش یک جوجه پلیکان را نزد من آوردند تا بهش غذا بدهم.» پورغلامی توضیح می دهد: «این پلیکان به همراه مادرش از سیبری روسیه به انزلی کوچ کرده بودند که این جوجه پلیکان از مادرش دور مانده و به دلیل اینکه نمی توانست غذای خودش را تامین کند، گرسنه مانده بود. آن موقع رستوران داشتم و دوستان لطف کرده و جوجه پلیکان را نزد من آوردند.»

دوستی عمیق

«دوستی که جوجه پلیکان را آورد، گفت که عمو جلال می توانی به این پلیکان آبو غذا بدهی؟ من هم قبول کردم و کمی پیش خودم نگه داشتم.» عمو جلال با گفتن این خاطره، ادامه می دهد: «از آنجایی که عادت ندارم کسی را زندانی کنم، جوجه پلیکان را آزاد گذاشتم. یادم است اولین بار که پلیکان را آزاد گذاشتم، به پرواز درآمد و بر روی رودخانه دوری زد و ۵، ۶ ساعتی یک جا نشست.» او می گوید: «پس از آن ناگهان دیدم که به سمت رستوران ما آمد و من هم جلویش ماهی انداختم و متوجه شدم که دوست دارد. کم کم پلیکان پیش ما ماند و با من اخت شد. بعد از آن دیگر هر روز برای پلیکان از رودخانه ماهی تور می کردم و بهش می دادم. گاهی هم برایش ماهی می خریدم.»

داگلاس، پسر خانواده

عمو جلال حالا سال هاست رستوران داری را ناخواسته رها کرده و هر روز صیادی می کند. او عنوان می کند: «رستوران را به دلیل مشکلات مالی تعطیل کردم و دیگر نتوانستم آن را اداره کنم. سال هاست که صیادی می کنم و گاهی هم نمی توانم صیادی کنم. به همین دلیل، الان ۶ ماهی است که برای تهیه غذای پلیکان ماهی خریداری می کنم.» عمو جلال تاکید می کند: «ماهیانه نزدیک به یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان هزینه داگلاس است، ولی چون عشق من است و پسرِ نداشته‌ی من است، داگلاس هزینه می کنم. دو تا دختر داشتم و الان ۸ سالی است که پلیکان هم پسر خانواده ما شده است.»

ماجرای دوستی صیاد بندر انزلی و یک پلیکان مهاجر + تصاویر

نگرانی عمو جلال

یکی از نگرانی های عمو جلال مرگ داگلاس به دست شکارچی ها است. او می گوید: «پلیکان من آزاد است و گاهی که به پرواز درآمده و اوج می گیرد، خیلی نگرانش می شوم. چون می ترسم طعمه شکارچی ها شود. یعنی وقتی اینطوری می شود، دلم می ترکد تا داگلاس برگردد. دلم شور می زند و مدام دعا می کنم که به سلامت برگردد. البته اهالی منطقه می دانند که این پلیکان برای من است ولی وقتی از منطقه دور می شود و اوج می گیرد، دلم شور می زند.» او ادامه می دهد: «دلم هم نمی آید که داگلاس را زندانی کنم و دوست دارم همیشه آزاد باشد. وقتی هم پرواز می کند و می رود، دوباره به خانه برمی گردد. یعنی می داند که کجا باید فرود بیاید. داگلاس هوش بالایی دارد.»

پورغلامی اضافه می کند: «خیلی ها که به اینجا می آیند، وقتی داگلاس را می بینند که آزاد است ولی همراه من است، خیلی ذوق زده می شوند. نزدیک می آیند و با پلیکان عکس می گیرند. البته مردم محبت دارند و داگلاس هم وحشی نیست. خود مسوولان محیط زیست هم می دانند که من یک پلیکان دارم که آزاد است.»

کد خبر 913624
منبع: روزنامه همشهری

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha