همشهری آنلاین- نصرالله حدادی، تهران پژوه: بله، درست بود. پزشکی تک و تنها، تعدادی بیمار و معلول را در زیر سقفی جمع کرده و خود به تنهایی تمامی کارهای آنها را انجام میداد؛ غذا میپخت و به دهان آنان میگذاشت، زخمهایشان را پانسمان میکرد، دلداریشان میداد و همانند یک پدر مواظب آنها بود.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
نزد ایشان رفتیم و گفتیم: برای کمک به این بیماران آمده ایم! نگاهِ تندی به ما انداخت و با تلخی گفت: این بیماران و معلولین نیازی به کمک شما ندارند و لطفا بروید و بگذارید به کارم برسم!
عجب! چرا اینگونه با ما برخورد کرد؟ به تهران آمدیم و با یکدیگر مشورت کردیم که شاید از چیزی دلخور و ناراحت بوده و چنین برخوردی با ما کرده است.
این بار با عزمی جزمتر و مجهزتر رفتیم و به او گفتیم: آمده ایم به این بیماران کمک و در خدمت شما باشیم!
گفت: این بیماران و بنده نیازی به شما نداریم لطفا تشریف ببرید! دست از پا درازتر، به تهران بازگشتیم و با خود اندیشیدیم دکتری که از مطب و خانه و کاشانه و موقعیت اجتماعی خود گذشته و در بیابانهای کهریزک تیماردار عدهای شده که اصلا آنها را نمیشناسد، چرا با ما اینگونه برخورد میکند!؟ برای بارِ سوم مصممتر رفتیم و با خود عهد بستیم اگر با مثلِ دوبار قبل برخورد کرد حتما علت برخورد را بپرسیم.
با دکتر مواجه شدیم و گفتیم: آمدهایم به این نیازمندان کمک کنیم!
این بار دکتر با خونسردی گفت: ایرادی ندارد لطفا برخاسته و آن کف سالن را شسته و (تی) بکشید!
هاج و واج به او نگاه کرده و گفتیم: ما نیامدهایم اینجا که کف سالن را بشوییم آمدهایم به این بیماران کمک کنیم! دکتر نگاهی به ما انداخت و گفت: خانمهای عزیز لطف فرمودهاید، امابدانید این بیماران به کمک شما نیازی ندارند و اگر روزی به این نتیجه رسیدید که شما به این بیماران نیازمندید تشریف بیاورید و آن وقت به شما خواهم گفت که چقدر کار بر زمین مانده است!
گفتههای دکتر محمدرضا حکیمزاده مثل پُتک بر سرِ ما فرود آمد و دانستیم که این ما هستیم که برای تزکیه روح و نُفس، نوعدوستی، تیمارداری بیماران، غمخواری با نیازمندان و کمک به انسانهای مستمند، ما به آنها نیازمندیم نه آنها به ما!»
آنچه روایت شد گوشهای از خاطرات شادروان بانو اشرف قندهاری (بهادرزاده) است که بانی جمعی از بانوانی شد که تا کنون "کانون بانوان نیکوکارِ آسایشگاه خیریه کهریزک" را اداره کردهاند.
زنده یاد دکتر حکیم زاده بنیانگذار آسایشگاه خیریه کهریزک به همراه خیلِ عظیمی از خیرین و نیکوکاران، بیش از نیم قرن است که این آسایشگاه را راه اندازی و اداره کردهاند. شادروان دکتر محمدرضاحکیم زاده مدتی رییس بیمارستان فیروزآبادی شهرری بود و با زنده یاد حاج آقا رضا فیروزآبادی - که مادرِ دهر یک بار دیگر باید همانندِ او را بزاید- در خدمت بیماران و نیازمندان بودند.
دکترحکیم زاده، اهل لاهیجان بود و در شهر رشت با ز«آرسن میناسیان»نده یاد آرسن میناسیان در راه اندازی اولین آسایشگاه خیریه، برای نگاهداری معلولین و سالمندان همراه بود.
آرسن میناسیان (مسیح گیلان) انسانی شریف و نوعدوست بود و هرچه درباره او گفته شود کم گفتهشده است.
ضمن تبریک سال نو به هموطنان عزیز مسیحی، ارمنی و آشوری به یادِ معلمِ نیکوکاری و استادِ دکتر محمدرضا حکیم زاده شعر زیبای جعفر کسمایی را که در رثای آرسن میناسیان سروده است را زمزمه میکنیم. روانِ تمامی این عزیزان شاد!
به یاد «آرسن میناسیان» که مرگش انسانیت را داغدار کرد:
وقتی که ابرهای سترون
بی اعتنا به ریشهی هر مانده در عطش
از آسمان شهر گذر میکرد
دیدم که بی شکیب
چون قطرههای جاری کاریز بودهای.
و در غم تمامی آنان
رخ زردتر ز چهره پاییز بوده ای.
ای آنکه سالها
بر تشنگان باغ رساندی
باران عشق را
وقتی رها ز واژه قوم و قبیله ای
برتر ز ملّتی
چون مسلک تو یاری انسان بود
دیگر چه فرق
آنکه کدامین رسول را
در سلک امّتی
تا مذهبت ستایش زیبایی است
شعر بلند عشق به دیوان قرنها
یا فصل تازه ای
ز کتاب محبّتی
ای آسمان خاطره روشن به نام تو
طومار بی نهایت هستی را
شیرین حکایتی
«آرسن»
تو بی نهایتی!
نظر شما