و امروز قریب به 14 میلیون دانشآموز، یک هفته است که قدم به جایگاه علم و معرفت گذارده و دروس و کلاسهای منظم و جاافتاده، همراه با برنامه، دانشآموزان را به پیشرفت و تعالی فرا میخواند.در گوشهگوشه محله 11، از اوایل قرن حاضر، مدارس، دبیرستانها و اماکن فرهنگی بسیاری به تدریج پا گرفتند و برخی از بزرگان عالم علم و معرفت در این محله شهره شدند و آموختههای خود را به نسلهای بعد منتقل ساختند.
قبلاً از مرحوم، شادروان دکتر علیاکبر سیاسی برای شما گفتم که در خیابان «مهدی موش» پا به مدرسه گذارد و تا کرسی ریاست بزرگترین دانشگاه کشور، دانشگاه تهران، پیش رفت. دیگر در منطقه ما خبری از مدرسه «خسرو خاور» در امیریه نیست، به همچنین دبیرستان ابومسلم و شرف دبیرستانهای ذوقی در چهارراه عباسی سالهاست تغییر چهره دادهاند
و «مدرسه باربد» که تنها مدرسه «ملی» غرب محله ما بود، سه دهه پیش منحل شد و مدرسه آمادگی «ماد» در خیابان راهپیما ـ شهید اسکندری ـ جای خود را به محل مسکونی داده و «مدرسه عسجدی» در خیابان شهید رنجبر ـ خیریه سابق ـ در خیابان قزوین برای بچههای قدیمی این محله خاطرهای محو را باقی گذارده
و «دبیرستان ناطق» قطعه زمین خاکیای در حاشیه بزرگراه نواب در جوار خیابان عباسی شده است. مدرسه راهنمایی دخترانه صائب در خیابان بریانک شرقی منحل شده و محل قدیمی اداره آموزش و پرورش منطقه 10، حالا به نام استاد احمد آرام در خیابان کمالی در جوار دبیرستان دخترانه «بنتالهدی صدر» قرار دارد و این مدرسه قدیمی، با معماری 5 ،6 دهه پیش و سقف شیروانی نشان از قدمت آموزش در سطح متوسطه در محله ما دارد.
قدیمیها
در اوایل قرن حاضر، نام وزارتخانهای که امر تعلیم و تعلم کودکان و جوانان این دیار را به عهده داشت «معارف» بود و بعدها «وزارت فرهنگ» جایگزین آن شد و در اوایل دهه 1350 نام «وزارت آموزش و پرورش» بر روی آن گذارده شد و با بسط و توسعه تهران و افزایش چشمگیر جمعیت، آمار مدرسهبروها بسیار زیاد شد و آنچنان شد که بهترین دبیرستانها با بالاترین کیفیت آموزش در اطراف دانشگاه تهران و بخصوص در خیابانهای فخررازی، فروردین و اردیبهشت پا گرفتند و مجربترین دبیرها، معلمان، در این مدارس که اکثراً ملی بودند، به امر آموزش دانشآموزان اشتغال داشتند.
خاطره مدارس هدف و جاویدان برای بسیاری از راهیافتگان به دانشگاههای کشور، محو ناشدنی است. یکی از مدارس قدیمی محله ما «مدرسه منوچهری» بود که در سر چهارراه «گمرک ـ امیریه» واقع شده بود و یکی از دانشآموختگان این مدرسه، هنرمند بزرگ کشورمان مرتضی احمدی است.
با او درباره مدرسه «منوچهری» گفتوگو کردهایم. هرچند او در کتاب «من و زندگی» به صورت مختصر از دوران آموزش ابتداییاش گفته است. مرتضی احمدی میگوید: آن وقتها متولی امر آموزش کودکان، وزارت معارف و صنایع مستظرفه» بود و من در سن 7 سالگی، پا به مدرسه منوچهری، گذاشتم. هنوز هم ساختمان قدیمی این مدرسه که روبروی پمپبنزین امیریه قرار دارد،
برایم خاطرههای آن روز را به ذهنم میآورند. خانه ما قدری پایینتر در کوچه نجمآبادی بود. در آن وقتها، بیشتر بچهها را به مکتبخانه میگذاشتند و حتی تابستانها مکتبخانهها دایر بود و من نیز از این امر مستثنا نبودم و با آمادگی کامل پا به مدرسه گذاشتم و هنوز هم نام معلمان خود را به یاد دارم. ناظم مدرسه، آقای جلالی نام داشت.
آقایان لنکرانی، لسانی و میرسیدی را هنوز به خاطر دارم و «آقا شعاع» معلم ورزش ما بود. علاوه بر ایشان آقای ناصر مصفا و همچنین آقای غلامحسین مفید ـ پدر بیژن مفید هنرمند فقید ـ نیز معلمهای ورزش و هر سه نفر، مورد توجه پهلوی اول بودند و در روزهای جمعه آقای مصفا ما را به کوهپیمایی میبرد و صبح زود با ماشین به دامنه کوههای شمال تهران و بخصوص پس قلعه پا میگذاشتیم و نزدیک ظهر، مراجعت میکردیم و این در حالی بود که تمامی دانشآموزان، با تجهیزات کامل و کولهپشتی به کوه میرفتند.
مدرسه ما در آن سالها، در سهراه پهلوی اول برای سرکشی به ایستگاه راهآهن قرار داشت و او که در کاخ مرمر اقامت داشت، بصورت مرتب به ایستگاه مرکزی راهآهن سرکشی میکرد و همواره در مقابل مدرسه منوچهری پیاده میشد و وارد حیاط مدرسه شده و از حال و روز دانشآموزان جویا میشد.
وجود «رشک و شپش» در میان دانشآموزان در روزگار ما، امری عادی بود و چون اولیای مدرسه منوچهری میدانستند امکان دارد مورد مؤاخذه قرار گیرند، به امر بهداشت ما توجه خاصی داشتند. نکته قابل توجه ثبتنام دانش آموختگان در هر سن و سالی بود و بعید نبود یک فرد 20 ساله، در کنار یک دانشآموز 7 ساله در کلاس اول با هم درس بخوانند و علت آن تشویق مردم برای درس خواندن بود و حتی برخی از مدارس برای آنکه یکدست دانشآموز کم سن و سال داشته باشند، مختلط بودند.
بعد از دوران مدرسه، پا به دبیرستان گذاشتم و اینجا من یک بدشانسی آوردم. دوران مدرسه در زمان ما، 7 سال بود. یکسال که به آن «سال تهیه» میگفتند، مثل پیشدبستانی که در حال حاضر وجود دارد و 6 سال هم دوران مدرسه بود و وقتی من مدرسه را تمام کردم، «سال تهیه» حذف شد و ورود به دبیرستان بسیار سخت بود و یادم میآید که «دبستان خرد» در منیریه که وابسته به مدرسه شرف بود، بسیار سختگیری میکردند و شاگرد را پس از گرفتن امتحانهای گوناگون ثبتنام میکردند.
من که در مکتبخانه حساب سیاق را خوانده بودم، در مدرسه ریاضیام خوب بود و بخوبی به یاد دارم تا کلاس سوم دبستان، بعد از پایان کلاس در ساعت 12، به نماز جماعت میرفتیم و بعدازظهر هم باز کلاس و درس برقرار بود.
سر تراشیده، یقه سفید
امروز خانوادهها در هر سطحی که باشند، برای تعلیم و تعلم فرزندان خود، اهمیت خاصی قائل هستند. در روزگار گذشته، کلیه دانشآموزان باید با «سر تراشیده» و نصب «یقه سفید» بر روی کت خود ـ البته برای پسران ـ در مدرسه حاضر میشدند و دختران دانشآموز باید با «روبان سر» و یقه سفید و روپوش «ارمک» به مدرسه میرفتند و خبری از تغذیه و اینطور چیزها نبود و برای سد جوع، اکثر دانشآموزان، نان و پنیر و گردو و سنجد و نخودچی و کشمش به مدرسه میآوردند و صبح را به ظهر میرساندند.
در پایان دهه 1330، هنگامی که پا به مدرسه گذاردم، فاصله خانه تا مدرسه نسبتاً زیاد بود و خبر چندانی از ترافیک وحشتناک امروزی نبود و درشکهها در خیابانها جولان میدادند و برخی از مدارس «پلیس دانشآموز» داشتند، به اینگونه که دانشآموزانی که در پایین دست چهارراه معزالسلطان به مدرسه میرفتند، هنگام مراجعت به منزل، به صف شده و سر چهارراه میآمدند.
«پلیس دانشآموز» که از میان دانشآموزان همان مدرسه انتخاب میشد، در حالی که پرچم سرخ رنگی را در دست داشت، با به صدا در آوردن سوت خود و بالابردن پرچم، از خودروها و درشکهها و دوچرخهها میخواست که اجازه دهند دانشآموزان به سلامت از چهارراه بگذرند و جالب آنکه همگان در برابر این فرمان، تمکین نموده و با میل و خاطر آسوده میایستادند و امروز به رغم گذشت 5 دهه از روزگار تحصیل ما، وقوع چنین امری تقریباً محال است و تنها پلهای هوایی میتوانند حافظ جان دانشآموزان باشند.
آن روز، دانشآموزان قانون را ملموس و علنی میآموختند و امروز، خدا میداند ترافیک افسار گسیخته، همراه با ویراژ موتورسیکلتها، چه اثری به نظر شما در ذهن دانشآموزان منطقه ما میگذارند؟ فاصله میان وزارت معارف تا آموزش و پرورش، مثل تخته سیاه و وایتبرد بود و امروز با فنآوریهای نوین، کتابهای گوناگون کمک درسی و شیوههای جدید آموزشی، آموختن را ساده کرده است،
اما به نظر شما عجیب نیست که اکثر قریب به اتفاق دانشآموزان امروزی، از نوشتن یک نامه عادی، آن هم بدون غلط املایی و انشایی عاجزند و بجز شعرهای کتاب فارسی خود، انگار نامی از فردوسی، مولانا، سعدی، حافظ، پروین اعتصامی، شهریار، ملکالشعرا بهار و ... اصلاً نشنیدهاند؟،
شاید بتوان به جرئت گفت: نسلی که برای آموختن «دود چراغ میخورد» دل در گرو آموختن داشت و تکنولوژی امروزی، گویا قدری نسل ما را تنبل کرده است. انشاالله که چنین نباشد و تنها تصور من باشد. دارا، آذر تا سال 1339، اولین درس کتاب فارسی «دارا، آذر» بود و فرا گرفتن همزمان حروف «د،ذ،ر، آ و الف» بسیار سخت بود و از ابتدای سال 1340، آب، بابا به عنوان درس اول فارسی برگزیده شد و امر یادگرفتن حروف الفبا، براساس اصوات آنها، قدری آسانتر شد و با رشد تعداد دانشآموزان مدارس بسیاری در منطقه 11 پا گرفتند.
همشهری محله - 11