و اکنون در مراسم سالروز این واقعه، چینیها برای جشن گرفتن دلایل زیادی دارند.
چین امروز سومین اقتصاد دنیاست و حتی اگر معیارهای دیگری برای قدرت خرید درنظر بگیریم دومین قدرت اقتصادی است. چینیها راه طولانی برای تبدیل شدن به قدرت نخست دنیا در پیش ندارند.
گذشته از اینکه چینیها در سالهای اخیر به باشگاه میلیاردرها و میلیونرهای جهان وارد شدهاند، آمار و ارقام نشان میدهد که این کشور توانسته بیش از 500 میلیون نفر از جمعیت خود را در دهههای اخیر از فقر بیرون بیاورد.
البته درباره میزان تقسیم ثروت در این کشور حقایق انکارناپذیری وجود دارد و همه در این ثروت رو به رشد سهیم نیستند. از سوی دیگر همه این تحولات اقتصادی بزرگ هزینه و خسارت سنگین زیستمحیطی برای کشور چین به همراه داشتهاست که مرگ رودخانهها و خاک و آب و هوای مسموم از جمله این خسارات است.
در سالهای اخیر همچنین بر تعداد گزارشها درباره ناآرامیها و شورشها در نقاط مختلف چین افزوده شدهاست. بعد از گذشت 6 دهه از حکومت کمونیستها، دولت چین دلایل زیادی برای نگرانی هم دارد.
این دولت باید به فکر نظارت بر مهاجرت گسترده کشاورزانی باشد که زمینهایشان خشک شده و برای یافتن کار و ادامه زندگی به شهر رفتهاند. دولت همچنین باید نگران فساد در ردههای بالای حکومتی باشد که مردم عادی در چین از آن به خوبی باخبرند و میگویند که میزانش افزایش یافتهاست.
اما واقعیت چین واقعیت تغییر و تحولی است که در زمانی بسیار کوتاه روی دادهاست. ظهور چین ماجرای پیچیده و گاه متضادی است؛ ماجرای چین ماجرای رنجهای روبهرشد یک قدرت جدید جهانی است، اما نکتهای که در ورای همه این پیچیدگیها و تضادها، غیرقابل انکار است و اکثر چینیها هم با آن موافقند این است که زندگی امروز در این کشور بسیار بهتر از گذشته است.
تاسیس جمهوری خلق در اول اکتبر سال 1949 به جنگ داخلی شدیدی که میان کمونیستهای مائویی و کومینتانگهای ملیگرا به رهبری چیانگ کای شک جریان داشت پایان داد. کمونیستها راه طولانی را طی کردند و به همین دلیل هر روز در زندگی چینیها این اهمیت تاکید و تکرار میشود.
در هر ساعتی از روز که تلویزیون را روشن کنید یک کانال در حال پخش مستندی سیاه و سفید از وقایع دهه 1930 و 1940 است. مستندهایی درباره جنگ ارتش سرخ با ژاپن، جنگ ارتش سرخ با کومینتانگ، گفتوگوی کادرهای کمونیست با مردم یا سخنرانی مائو زدونگ برای کشاورزان.
این مستندها به شما نشان میدهند که هیچ واقعه تاریخی بزرگتر از ماجرای راهپیمایی طولانی نبود. ( منظور از راهپیمایی بزرگ، عقبنشینی عظیم نظامی ارتش سرخ حزب کمونیست چین برای فاصله گرفتن از کومینتانگ یا حزب ملی گرای چین بود که اکنون در تایوان قدرت دارد. گروههای مختلف ارتش کمونیستی از جنوب به سوی شمال و غرب چین رفتند تا این عقبنشینی کامل شود).
چینیها خودشان میگویند که مسیر این راهپیمایی 12500 کیلومتر بودهاست. هیچ کس نمیتواند دقیق بگوید که طول این راهپیمایی چقدر بوده اما 2 سال طول کشیده و از 10 شرکتکننده اصلی آن 9 نفر کشته شدند. این راهپیمایی نوعی عقبنشینی نظامی از مقابل مخالفان جنگ داخلی بود و همه تعاریف یک شکست را داشت.
اما به کمونیستها اجازه داد که پیام خود را در سراسر چین بگسترانند و حمایت دهقانان را به دست آورند که بخش عمده بافت جمعیتی چین را تشکیل میدهند. با حمایت همین دهقانان بود که کمونیستهای مائویی به قدرت رسیدند. کمونیستها از استان جیانگچی شروع کردند.
این استان را به جمهوری خود تبدیل کردند و در این دنیای کوچک آنچه را در کتابها خوانده بودند به اجرا گذاشتند. اما در آن منطقه متوقف نشدند و به سراسر چین پخش شدند.
وقتی مائو، کومینتانگ را شکست داد، گفت که میخواهد کشور را متحد کند و اقوام مختلف را یکپارچه نماید.
اکثر این اقوام به راحتی در چین بزرگ ادغام شدند. اما تبتیها همانطور که امروز هم میبینیم همچنان با حاکمیت چین مشکل دارند و تسلیم آن نشدهاند.
درگیریهایی که چندی پیش در استان سینکیانگ در غرب کشور روی داد و مسلمانان اویغور را در کانون توجه قرار داد، نشان میدهد که 60 سال حکومت کمونیستها هنوز نتوانسته چالشهای پیش روی چین واحد را حل کند.
کسی نمیداند آیا چین امروز همان کشوری است که نسل اول انقلابیهای این کشور درذهنشان قصد ساختن آن را داشتهاند. چین امروز در سال 2009 شاید برای خود آنها هم پدیده عجیبی باشد.
اما نقطه مشترک رهبران انقلابی چین با چینیها امروز در باور به این نکته است که چین اکنون کشور مهمی است؛ کشوری که نیرومند و با قدرت است و دنیا نمیتواند از آن چشم بپوشد و در همه تصمیمگیریهای جهان عامل و مهره اساسی است.
الجزیره - 30 سپتامبر 2009