«بیپولی» برخلاف فیلم تلخ بوتیک اثری است کمدی که چنانکه از نامش برمیآید، معضل بیپولی را در طبقه متوسط با لحنی طنزآمیز بررسی کرده است.
نعمتالله به بهانه پرداختن به زندگی زوجی جوان، مضامین دیگری چون ارتباط آدمها، اخلاق، شرایط اجتماعی و... را نیز در بوته نقد میگذارد.بیپولی تلاشی است متفاوت که ارتباطی با آنچه اینروزها بهعنوان کمدی بر پرده میرود ندارد. نعمتالله 6سال پس از بوتیک، این بار در ژانری دیگر به واکاوی مسائل جامعه میپردازد. خودش میگوید کوشیده فیلمی بسازد که تماشاگر خوشسلیقه را سر ذوق بیاورد.
- سؤالی که ابتدا میخواهم بپرسم، احیانا سؤالی است که بارها از شما در مصاحبههایی که برای «بیپولی» داشتهاید شده است...
همین که چرا از یک فیلم تلخ، سراغ کمدی رفتهاید یا اینکه چرا بین این دو فیلم فاصله افتاد...
- اولی
در بوتیک هم طنز بود...
- کجای بوتیک طنز داشت؟
جاهایی از فیلم طنز داشت...
- میشود دقیقاً بگویید کجای بوتیک؟
بریم سر همان بیپولی... دردسر شد.
- خب بگویید کجایش طنز داشت... سر «بیپولی» هم میرویم.
یک جاهایی طنز داشت... قبل از بوتیک هم کار طنز نوشتهام... در این فاصله هم چند تلهفیلم کمدی ساختهام. منظور اینکه نوشتن و ساختن کمدی برای من خیلی هم بعید نبود.
- پس درواقع تلخی مفرط فیلم بوتیک باید عجیب باشد و برایم محل سؤال شود؟
نه. نه جدیت و تلخی بوتیک و نه فضای پرشوخی بیپولی دور از من نیست؛ اغلب ما همینطوریم... اینقدر خطکشیشده و تکلیفروشن در این احوالات نیستیم... بعضی از ما حتی در طول روز یک خط در میان شنگول و شیدا و افسردهایم چه برسد به فاصله ساخت دو فیلم؛ آنهم با فاصله چندساله.
- یعنی شما هم مبتلا به حالت دوقطبی هستید؟
همه ما کم وبیش همینطوریم. در خود بیپولی هم به طور مشخصی این حال در نوسان است؛ شیدایی، افسردگی، خنده، گریه، شادی، اندوه و تعهد.
- منظورتان از تعهد چیست؟
پیداست که این فیلمساز- خودم را میگویم- یکدست و یکپارچه خود را به سرخوشی نسپرده. تاوان پلان انتهای فیلم را دادهام و قطعات موسیقی که مقابل ضرب خنده را سد میکند و بقیه سرعتگیریهای فیلم... حالت بخند و حالت نخند...
- شما اصولاً آدم غمگینی هستید یا شاد؟
شما چه فکر میکنید؟
- گمان کنم بیشتر بیحوصله باشید... حوصله داشته باشید، آدم شادی هستید... آدمهایی هستند که باحوصلهاند و حوصلهشان را خرج غم و غصه و خشم میکنند...
جالب بود.
- شما عقیده دارید اگر آدم بیپول شد همه باید بدانند؟
طبعاً لزومی ندارد؛ لزومی ندارد که مشکل یا نقصانی را حتماً با دیگران درمیان بگذاریم اما اگر این راز یا چه میدانم «چیز نهانی» روح و روان شما را بیازارد با گفتناش از این آزار خلاصی خواهید یافت... اگرچه عواقبی خواهد داشت که آن بحث دیگری است.
بعداز پایان فیلم که ایرج رسوا شده، به نظر شما برخورد او با آن عواقب چه خواهد بود؟
این موضوع این فیلم نیست؛ همانطور که گفتم بحث دیگری است و فیلم دیگری میطلبد.
- حالا درباره بازیهای فیلم صحبت کنیم؛ بهنظرم لیلا حاتمی بهترین بازی فیلم را دارد. پیداست که به هر ترتیب چه ناشی از درک خودش چه حاصل راهنمایی شما باشد حال هر صحنه و هر لحظه «شکوه» را خوب درک کرده؛ سهم کارگردان و سهم بازیگر چقدر است؟ این را برای تعیین اندازه تحسینی که باید شامل بازیگر یا کارگردان شود نمیپرسم، میخواهم به صورت مجزا تکلیف کارگردان و علیالخصوص وظیفه بازیگر را بدانم.
اگر بازی بدی در هر فیلمی به معنی غلط، بیجا، ناشیانه دیدید بدانید کارگردان حتی بیش از بازیگر مقصر است. اما اگر برعکس بازیهای درخشان و روان و بکر و تأثیرگذار در فیلم دیدید بدانید نقش خود بازیگر برای رسیدن به این سطح بیش از کارگردان بوده است.
کارگردان میتواند لحظات بد بازی یک بازیگر را اصلاح کند و یا پیشنهادهایی به او بدهد اما نمیتواند در ایجاد این لحظات خلاقانه بازیگر تأثیری بیش از خود بازیگر داشته باشد. با این توصیف بازیهای فیلم بیپولی را ارزیابی کنید. بهنظرم لحظهای غلط و نابجا و فالش در بازی بازیگران به نقش و کنترل من مربوط میشود اما اگر بازیگران درسطوح مختلف اوج گرفتهاند یا نگرفتهاند مربوط به خودشان است.
- سؤالها را پراکنده به یاد میآورم، پس پراکنده میپرسم؛ شما به سینما علاقه دارید؟
این سؤال مهمی است که شاغلین در سینما باید نوبت به نوبت از خودشان بپرسند و به چند و چون آن فکر کنند... بله! من به سینما علاقه دارم. فکر میکنم اگر تعریف از خود نباشد این علاقه علاقهای اصیل است. البته حالا خیلی محاسبه و نتیجه آماری ندارم که ببینم اصلاً علاقهمند اصیل سینما ارزشی محسوب میشود یا نه! اما به گمان من علاقهمند اصیلبودن یک ارزش است.
علاقه اصیل به علم یا هنر بهترین شکل و فایدهزاترین و عالیترین حالت علاقه به چیزهای خوب موجود در دنیاست. ببینید! مثلاً وقتی یک پزشک یا یک محقق علوم تجربی و پایه را میبینیم که شیفتهوار و با ذهنی پاکیزه و مشتاق با وجود پیری هنوز علم دلخواهش را تعقیب میکند چطور بهاصطلاح دلمان ضعف میرود و دلباخته پیرمردی میشویم که با اصالت، به علمش مثلاً برق یا مکانیک یا اصلاً تحقیق ادبی عشق میورزد... سینما هم میتواند آدم اینگونه داشته باشد. من هنوز به سینما علاقهمندم نه به شکل شیفتهوار و نوستالژیک بلکه این هنر، هنگام نوشتن یا ساخت مرا اشباع میکند. به سینما علاقه دارم... البته به قد خودش...
- چرا علاقهتان به سینما را محدود به «قد خودش»کردید... آیا این هنر همقدی با آن رشتههای دیگر که گفتید ندارد؟
شاید نباید این جمله را میگفتم... این را به حساب کاستی علاقه من به سینما بگذارید. شأن سینما میتواند همطراز آن علوم و آن دیگر رشتهها باشد، اما قد سینما برای من به اندازه تصور من از قد سینماست... من هنوز سینما را تمامقد ندیدهام... شاید شعر برای من قدبلندتر از سینما باشد. این صنعتبودن سینما به هر حال کمی دردسرساز است... البته برد و برندگی خوبی دارد، اما از آن طرف باختناش هم سنگینتر از بازندگی در شعر است... با اینهمه من هنوز مشتاق سینما هستم.
- کدام سینماگر را دوست دارید؟
خیلیها را... از قدیم تا حالا خیلیها را... دنبال تکچهرهبازی و غشوضعف برای پرترهها نیستم... هر که به من چیزی بیاموزد یا مرا متأثر کند و بر من تأثیر بگذارد را دوست دارم.
- بیپولی را شبیه به کدام مدل از سینما میبینید، کدام سینماگر؟
فلینی، تروفو؛ اگر بنا باشد روزی دنبال معلمین خودم بگردم فکر میکنم این دو را پیدا کنم.
- سرکار سختگیر هستید؟
زحمتکشیدن برای فیلم را دوست دارم! زحمت بیخود نه! اتفاقاً خیلیها میگویند من آدم تنبلی هستم... این چیزی است که آنها میگویند اما موقع کارگردانی پرتحرک هستم. کارهایی که باید برای فیلم انجام دهم چه ریز و چه درشت انجام میدهم.
- منظورم تندخویی بود.
با کسی دعوا ندارم؛ کاری را که باید انجام دهم انجام میدهم. داد نمیزنم، چون احتیاجی به فریاد نیست. هر که فریاد میزند میخواهد مرعوب کند؟ چه احتیاجی است که کسی را مرعوب کنم؟ آدم ترسیده دیگر کارآمد نیست. آدمها حقوق میگیرند که کارآمد باشند. فریادکشیدن آدم را از فایدهزایی میاندازد. ما در حال کمککردن و کمکرساندن به هم هستیم... دشمنی شبکههای اجتماعی را متلاشی میکند و مخل فضاهای گروهی است. آدمها با تندخویی تنها و یا بیکیفیت میشوند... تندخویی سطح انسان را پایین میآورد. محبت اصیل از جنس عقل است. از عقل، محاسبه و ارادت و سعی به انس میرسد... آدمها به هم احتیاج دارند...
- ایرج با شکوه تندخویی میکند؛ چرا؟
شکوه برای ایرج ارزشی در حد یکی از اثاثیه و دکورش را دارد. ایرج مثلاً دست بزن ندارد، چون نمیخواهد دیگران زنش را سیاه و کبود ببینند اما میتواند به او توهین کند چون تحقیر، جا نمیاندازد، تحقیر کبودی ندارد؛ دل را کبود میکند که دل هم ظاهراً قابلرویت نیست. ایرج وقتی به شکوه توهین میکند اصلاً فکر نمیکند که در حال انجام فعل «صدمه» است.
او فکر میکند: «خب حرف باد هواست! فحش و ناسزا و تحقیر هم باد هواست» برای این توهین میکند چون اصلاً از او نمیترسد. خیلیها هستند که وسیله فعالشدن اخلاق در آنها فقط محاسبات مادی و ترس است؛ یعنی اگر از کسی بترسند و بیم ازدست دادن منفعت از سوی او را داشته باشند، ملاحظه میکنند و ادب بهخرج میدهند اما تا میفهمند که طرف نفعی نمیرساند یا تهدیدی برای او ندارد «دندهخلاص» عمل میکنند و هرچه عشقشان بکشد به او میگویند. معیارها و قیود ذهنی ایرج هم همینگونه است.
- شکوه چرا با ایرج تندخویی میکند؟
شکوه هم به نوعی همینطور است. او هم دیگر روی ایرج حساب نمیکند؛ ضمن اینکه از او عصبانی هم هست؛ ضمن اینکه کرکوپر ایرج هم ریخته است. خیلی از زنها وقتی شوهر بداخلاق و تندخویشان اولین سکته را میزند دیگر بر او که تا حالا زور میگفت غالب میشوند.
- یعنی شما حق را به شکوه نمیدهید؟
اوضاع را نشان میدهم؛ اگر کسی دوست دارد حق را به شکوه بدهد و مردستیزی کند و مردها اگر دوست دارند حق را به خودشان بدهند... من اوضاع را نشان میدهم...
- نمایش محض فایدهای هم دارد؟
بله! فایده دارد! تردید نکنید... فقط باید راستگو و منصف و بیغرض بود... در روانکاوی و روانپزشکی برخی مراجعهکنندگان هستند که وقتی اوضاعشان برایشان تشریح میشود حالشان درجا خوب میشود؛ نه شوک لازم دارند نه دارو و نه جلسات پیدرپی روانکاوی و نه بستریشدن و نه حمایت و جانبداری... حال و روزشان که برایشان تشریح و تجزیه میشود، اشکی میریزند و خندهای میکنند و از مرض خلاص میشوند؛ مثل همین بحثهای نمایشدرمانی و سایکودرام که مبحثی قدیمی و کلاسیک است. اما افسوس که انگار روزگار از آدمی توقع قضاوت و محکومکردن و اجرای حکم دارد.
- آیا بیپولی را برحسب شرایط موجود ساختید؟ منظورم این است آیا طرحی بود که نسبت به ساختش علاقهمند باشید یا شرایط طوری بود که تصمیم گرفتید بیپولی را بسازید؟
البته اگر برای ساخت فیلمی مشتاق نباشم آن را نخواهم ساخت. فیلمنساختن خیلی راحتتر از ساخت فیلمی است که به آن اعتقادی ندارید. اما به هر حال شرایط هم مؤثر است. اگر شرایط فراهم نباشد که اصلاً نمیشود فیلم ساخت. اگر فیلمی بسازیم که نیمهکاره بماند یا هرگز اکران نشود یعنی محاسبه غلطی درباره نتیجه کار داشتهایم.
- نتیجه کار چیزی بود که محاسبه میکردید؟
بله. اگر نه دقیقاً اما نزدیک به نتیجهای است که فکر میکردم.
- آن محاسبات و نتیجه را چطور توصیف میکنید؟
فیلمی باحال، از اوج و فرود و زندگی آدمی که دچار بیپولی میشود. فیلمی برای تماشاگران زیاد و خنداندن مخاطبان خوشسلیقه؛ طعم تازهای برای تماشاگر از ترکیب شیرینی و تلخی و شخصیتهای تازه در سینما و حتی ادبیات ایران؛ فیلمی اصیل و اوریجینال که نه از سنتهای فیلمهای ایرانی و نه از فیلمهای قدیمی و جدید خارجی چیزی را وام نگرفته؛ تجربه و تأثیری اخلاقی که تماشاگر را تحتتأثیر قرار دهد.
- و به همه این نتایج رسیدید؟
نه. کمی آرامش و امکانات بیشتر احتیاج داشتم تا کامل باشد اما همانطور که گفتم نزدیک به همان چیزی است که در نظر داشتم.
- چرا آرامش نداشتید؟
داشتم اما فقط و فقط فیلمسازان معدودی که از رانتهای دولتی اساسی بهرهمند هستند احساس کامل تجهیزبودن و آرامش را خواهند داشت یا شاید فیلمسازانی که با سرمایههای خارجی فیلم میسازند. بخش خصوصی و فیلمسازی در کف این بازار راهورسم خودش را دارد.