شهر من، شهری است به وسعت تاریخ بشر... شهری که میگویند نخستین بنای آن را یکی از انبیای الهی، یعنی شیثبن آدم نهادهاست. شهر من: راگای دوستداشتنی داریوش هخامنشی است، ارشکیه پایتخت بهاره اشکانیان و شهر زیبای ساسانیان است. اینجا همان راگوی تورات، رغه زرتشت، راگای یونان و اراضی اعراب است که سرچشمه همه نامها به «چشمه آب حیات» ختم میشود.
اینجا شهر من، شهرری است. در کنار چشمهعلی ایستادهام و به آبتنی بچههایی نگاه میکنم که به دور از دغدغههای زندگی در حوضچهای که اکنون خیلی کوچکتر از گذشته است خود را سرگرم میکنند و لذت میبرند. ساعت 8:30 صبح یکی از آخرین صبحهای تابستان است و من در کنار چشمهای حدود 6 کیلومتری جنوب شرق تهران قرار گرفتهام.
چشمهای که سالیان دراز است که از پای صخرهای عظیم دل سنگها را میشکافد و منطقه را سیراب میکند. هنوز خیلی چیزها درباره این منطقه باستانی نمیدانم به همین خاطر به سمت خانم چزغه که لیدر تورهای ریگردی است میروم تا پذیرای گفتههایش باشم و سؤالات بیشمارم جوابهایشان را بیابند.
از خانم میناچزغه درباره قدمت این مکان میپرسم که میگوید: قدمت این محل به حدود 8 هزار سال میرسد یعنی زمانی که کنار چشمهها نخستین اجتماعات بشری شکل میگرفت. خانم چزغه که سایبانی بر سر و دستکشهای سفیدی در دست دارد به طرف بارو یا حصار عظیم ری میرود و میگوید:
گردشگران خارجی نام بارو را carpet فرش گذاشته بودند چون روزگاری مردم این منطقه در کنار این چشمه فرشهای خود را میشستند و بر روی بارو پهن میکردند و به طوری که بارو پر از فرشهای رنگی میشد. وقتی به بارو نگاه میکنم نقش برجستهای که روی آن قرار گرفته است مرا به یاد کوه بیستون و کتیبههایش میاندازد.
از لیدر درباره قدمت این کتیبه میپرسم که جواب میدهد: این نقش برجسته متعلق به دوره قاجار است و تاجگذاری فتحعلی شاه را نشان میدهد که خیلی از مردم آن را با نقش برجسته دوران هخامنشی اشتباه میگیرند، در حالی که قدمت این کتیبه در مقایسه با آن بسیار کم است. کنار چشمهعلی و تپه باستانی آن قدم میزنم و با نگاه به قطعه باغچه شهری که در کنار آن ساخته شده است به یاد صحبتهای چند وقت پیش شهردار منطقه میافتم که گفته بود:
شهرداری در تلاش است تا ضمن بهسازی این بوستان با نردهگذاری و احداث پلکان در مقایسه کتیبه محیط مناسبی را برای خانوادهها و گردشگران فراهم آورد. با خودم فکر میکنم اگر به اماکن تاریخی خود اهمیت بیشتری بدهیم هم هویت خود را حفظ کردهایم و هم لحظات شیرین را برای کسانی که از این مکانها دیدن میکنند میآفرینیم...
هنوز در حال کنکاش در کنار تپه و سیر و سیاحت در دوران باستانم که لیدر میگوید بهتر است برای آنکه زمان را از دست ندهیم به بازدید از برج طغرل برویم. برج طغرل به گفته لیدر از جمله آثار جامانده از دوره سلجوقیان است که یک ساعت طبیعی به شمار میرود زیرا معماری آن به گونهای است که در بالای هر ترک 4 نیمدایره وجود دارد و هر یک بیانگر یک ربع ساعت است و در بالای آنها هم 6 مستطیل دیده میشود که هر یک 10 دقیقه را نشان میدهد.
لیدر میگوید: نقل شده است که این مکان آرامگاه طغرل است که به دلیل علاقه زیاد به نجوم این برج را ساخته است و بعد از مرگ هم در این مکان او را دفن کردهاند. در حالی که چزغه از برج طغرل میگوید به یاد پروژه عظیم شهرداری میافتم که مهندس غفوری معاون فرهنگیـ اجتماعی شهرداری منطقه درباره آن گفته بود: این پروژه ملی و حتی فراملی در مساحت 37 هزار مترمربع انجام میشود و 10 میلیارد تومان نیز برای رفع معارض و تملک املاک هزینه شده و همچنین نورپردازی برج با استفاده از پروژکتورهای رنگی آغاز شده است.
به دور برج میچرخم برجی که حالا قدم به 700 سالگی گذاشته است و با وجود تمام نامهربانیهای طبیعی و غیرطبیعی همچنان استوار و سرفراز ایستاده است و به خانههای امروزی ما که با کوچکترین حادیه فرومیریزد میخندد. پس از اینکه ساعتی زیباییها و شگفتیهای برج را جستوجو کردیم به طرف آتشکده ری یا تپه میل حرکت میکنیم تپهای باستانی که در جاده ورامین و در روستای قلعهنو واقع شده است.
لیدر میگوید: این تپه باستانی مربوط به 1700 سال پیش است و به احتمال زیاد به دلیل دو پایه بزرگ که در بنای قدیمی آتشکده قرار دارد به تپه میل شهرت یافته است. وقتی به محل میرسیم بعد از گذشتن از فیلتر مسئولان آتشکده باید از بیش از 50 پله بالا برویم تا به آتشکده برسیم... به همراه یکی از مأموران وارد آتشکده میشویم. با پا گذاشتن در این مکان احساس میکنم به قعر تاریخ پا گذاشتهام شاید بیشتر از هر چیز یاد سکانسهای سریال یوسف پیامبر ¨ع میافتم آنجا که نقشههای بتپرستان برای از بین بردن پیامبر خدا کشیده میشد و ...
راهنمای گروه ،تکتک اعمالی که روزگاری در اینجا انجام میشده است را توضیح میدهد. او از محلی که آتش را درست میکردهاند میگوید، از تونلی که برای رساندن آتش به طبقه بالا وجود داشته است، از نیایشها و از خیلی چیزهای دیگر میگوید و من پس از شنیدن آنها محو تماشای ستونهای بر خاک نشستهای شدهام که هنوز هم گواه عظمت و اقتدار ایرانیان است.
بر روی ستونها بیش از هر نقشی نقش ماهیها دیده میشود که لیدر میگوید: ماهی برای زرتشتیان مظهر باروری بوده است و به همین دلیل برایش ارزش زیادی قائل بودهاند و در بناهای خود به وفور از این نقش استفاده میکردهاند. با هم از تونل تاریکی میگذریم و به طبقه بالا میرویم از اینجا دشت سرسبز و پهناوری دیده میشود که چزغه میگوید: گفته شده است که بزرگترین بیمارستان جهان اسلام در زمان زکریای رازی در این مکان احداث شده اما اکنون هیچ اثری از آن باقی نمانده است.
با خودم فکر میکنم که آثار دیگر که باقی ماندهاند... قلعه طبرک، استودان گبرها، برج نقارهخانه، زندان هارون، گنبد امیر اینانج، کاروانسرای کنارگرد، قلعه گبری و آرامگاههای بیشمار... برای آنها چه کردهایم؟
از این بالا به خیلی چیزهای دیگر فکر میکنم... به شهری فکر میکنم که اگر لب بگشاید و از تکتک سختیها و ناملایماتی که بر او رفته است، از تازیانه تهاجمها و غارتهایی که در طول تاریخ متحمل شده است و از بیمهریهایی که در قبالش شده بگوید طوماری میشود. حالا من بر روی یکی از بلندیهای باستانی این شهر ایستادهام و به این فکر میکنم که این شهر با داشتن بیش از 200 اثر تاریخی شناسنامهدار و مقام دوم بعد از شهر اصفهان چه غریبانه در حاشیه جنوبی کلانشهر تهران زیر سایه آسمانخراشهای آن گم شده است و دارد از یادها میرود... باید کاری کرد...
همشهری محله - 20