شمارهی 100: دی 1369؛ شمارهی 200: اسفند 1375؛ ویژهنامهی بیستمین سال (شمارهی 290): مهر 1381؛ شمارهی 300: اردیبهشت 1382 و اکنون شمارهی 400: مهر 1388.
حدود 10 هزار روز تداوم، 327 ماه رنج ـ از تیر 1361 تا مهر 1388 ـ برای انتشار 400 شماره مجله در این مُلک دستاورد اندکی نیست. باید ارج نهاد، تمامقد ایستاد، کلاه از سر برداشت و ادای احترام کرد.
شاید ناآشنایان بپُرسند: چرا؟
برای آن خیل بیشمار باید نوشت دوام مطبوعاتی در این گوشهی جهان، داستانی دارد. گسستگیهای پیاپی و پیوستگیهای نادر سبب شده که بقا استثنا و فنا قاعده باشد. مرور 173 سال تاریخ مطبوعات و 108 سال مجلهنگاری ایرانی این را به ما میگوید.
روزگاری که در این کشور میرزا صالح برای انتشار نشریهای که کمتر از 3 سال تحمل شد، 18 سال در صف یکنفرهی صدور مجوز ایستاد و پس از 116 ماه «ارادهی همایونی» بر موافقت قرار گرفت و «به امر ملوکانه» اولین شمارهی نخستین نشریهی ایران به زیر چاپ رفت، 122 مجلهی هنری در پاریس منتشر میشد که 17 عنوان به تئاتر اختصاص داشت. تازه به میمنت و مبارکی 94 سال که از سپیدهدم روزنامهنگاری ایران گذشت، کشور ما صاحب مجلهی سینمایی شد و در این 80 سال که ما پیشینهی مطبوعات سینمایی داریم، مجلهی فیلم بر سکوی نخست عُمر قرار گرفته است.
جایگاهی که تا 28 ماه پیش در اختیار مجلهی ستاره سینما ـ با 298 ماه حیات ـ بود. قیاس این دو مجله و بستر زمانی که یادآور میشوم، روا نیست اما بعضی مشابهتها را باید اشاره کرد.
شروع با تردید و در پی یک دگرگونی متفاوت در ارکان و ساختار اداری کشور، وجه مشترک این دو مجله است.
ستاره سینما 5 ماه پس از کودتای 1332 با امتیاز روزنامهی اثر و پس از آن روزنامهی اقلیم درآمد و از شمارهی 5 مستقل شد. مجلهی فیلم نیز 3 سال و اندی پس از انقلاب متولد شد و در آغاز (تیر 1361) سینما در ویدئو نام داشت و از شمارهی 3 (اسفند 1361) کتاب فیلم و از شمارهی 4 (مرداد 1362) ماهنامه فیلم نام گرفت. هر دو با گام لرزان شروع کردند اما با دو شیوهی متفاوت پاییدند.
ستاره سینما متزلزل و با اجاره به این و آن، به گُمانم حدود 14 بار دست به دست گشت اما فیلم پس از 28 سال، استوار، با حفظ هویت شکلی و پوستاندازی محتوایی به پیش میرود. فیلم در هر اُفت، خیز برداشت: تقویم سینمایی، کتاب سال سینمای ایران، فیلم اینترنشنال، نشر کتاب، گاهنامهها، ویژهنامهها، فوقالعادهها و... شاهد این مدعاست. نمیتوان بقای با تدبیر و درایت را رازآلود دانست اما برای آنان که میگویند «بهراستی رمز و راز این ثبات چیست؟»
یادآور میشوم که این «رمز و راز» را باید در پیشینهی بنیادگذاران فیلم جستوجو کرد که با تجربهای گرانسنگ در تحریریهها و تصویریههای روزنامهها و مجلهها به معماری یک مجلهی سینمایی دست یازیدند و گردانندگی مجله را پیشهی خود ساختند. سه همراه و همکار مطبوعاتی که تا حدودی سردی و گرمی فضای روزنامهنگاری ایرانی را چشیده بودند بهدرستی میدانستند با احساسگرایی و تُندوتیزنویسی راه به جایی نتوانند برد و به رؤیای بزرگ نخواهند رسید. برای آنان بقا اهمیت داشت که با اعتدال میسر بود. آن سه، آداب رفتار فرنگیان را ایرانیزه کردند تا مجله خوشنام و باقی بماند. با دشواریها، ناملایمات، بایدها، نبایدها، طعنهها، افتراها، بهتانها، انگها و همه و همه به شیوهای تحسینبرانگیز با عُسرت و زحمت ساختند تا مجله به این غایت و بنای رفیع رسید.
مجله فیلم روزگاری به عرصه آمد که شماری منتظر اعلام مجلس ختم سینما و آمادهی حلواخوری بودند. انتشار چنین مجلهای را در آن بحبوحه میتوان به عبور از میدان مین بدون نقشه قلمداد کرد. سیاههی معضلها، مشکلها، فشارها از عدد حاجت بیرون است و قابل احصا نیست. آنچه ما را وامیدارد که با کمال احترام از گردانندگان مجلهی فیلم یاد کنیم: امیدواری و پایداری درسآموز آنهاست. کسانی که همهماهه به مدت 8 سال از 1361 تا 1368 مسعود مهرابی را کیفبهدست در پلهها، راهروها و دفتر ارباب بیمروت دنیا دیدهاند که منتظر بوده خواجه به در آید و مجوز تکشماره به او بدهد، وقوف دارند چه میگویم!
هرچه ما میدانیم تاریخ بیرونی فیلم است نه تاریخ درونی آن؛ تاریخ حقیقی یک نشریه در سینهی کاربدستانش نهفته است. تاریخی که بیشینهی آن به قلم در نمیآید. کمینهای به دست امروزیان و آیندگان میرسد.
یک دهه استقامت برای کسب مجوز و مهارت عبور از پیچهای خطرناک و هنر سُکانداری 27 ساله ـ با نگاهبانی حُرمتها ـ قدر و قیمت بیمانندی دارد. آن هم در زمانهای که شناوری اجرای قانون بر اساس سلیقه و نگاههای مجریان، ساری و جاری است. در این مُلک برای فنا نیاز به پاسخگویی نیست اما برای بقا باید به همه توضیح بدهی. بهویژه به کسانی که کار دلپذیرشان بیکاری دلچسب است. جماعت «غُرآیین» که جهان را تعطیل میخواهند تا با آشوب فکری، بدون انصاف و بیاشراف، مجال گپ و تحلیل پیدا کنند. امان از دست عزیزان کنار گود که در عُمرشان کُشتی نگرفتهاند و «لنگش کن» تکیه کلامشان شده است! رادیو 70 سال است که میگوید «اینجا تهران است» اما بعضی دوستان مجلهی پاریسی میخواهند! نمیدانند برای اینکه از دو سوی بام نیفتی باید وسط بامی بایستی که روی گُسل است.
مدام منتسب به این و آن شدن و پاسخ هر تغییر یا تثبیت را دادن ارادهی پولادین میخواهد. برای دوام باید آستانهی تحمل را بالا برد. اگر اعتدال را مراعات کنی «اسم اشهر» برایت میگذارند. خردگرایی مجلهنگارانه را به محافظهکاری مطبوعاتی تعبیر میکنند، اما بانیان توقیف و تعطیل را قهرمان میخوانند و کسی را یارا و جرأت این نیست که بپرسد سخن و ناتل خانلری به ادبیات این کشور خدمت کردند یا فلان آقایی که با انتشار چند شماره مستمسک به دست بهانهگیران داد تا روزنهها را هم مسدود کند... البته همه اینگونه نمیاندیشند.
بسیاری که در عُمر حرفهای خود دستی بر آتش داشتهاند کارآفرینانِ کارامد عرصهی مطبوعات را درک میکنند و به فیلم که میرسند با گرامیداشت یاد مرحوم احمد کریمی (برای سه شمارهی اول مجله) برای هوشنگ گلمکانی، مسعود مهرابی و عباس یاری، تندرستی و با هم بودن را آرزومندند و به همهی ماندگان و رفتگانی که با قلم و قدم نهال فیلم را به درخت تناوری رساندند، درود میفرستند.