این در حالی است که طی این زمان نسبتا طولانی بارها مسئولان منابع طبیعی درباره به نتیجه رسیدن پرونده در آینده نزدیک ابراز امیدواری کرده بودند اما این آینده نزدیک هرگز فرا نرسید. از این روست که همچنان خانواده مظلوم شهید غفاری چشم انتظار مجازات قاتلان هستند. اکنون که قاضیالقضات جدید بر مسند نشسته است خانواده غفاری و هم قطارانش از خود میپرسند آیا سرانجام قاتل یا قاتلان در پنجه عدالت گرفتار میشوند یا اشباح مرگ آفرین در سایه امن قدرت اهریمنی مافیا به زندگی خود ادامه میدهند. آنچه در پی میآید مروری است بر این پرونده و آخرین وضعیت آن؛ پروندهای که بر اثرگذشت ایام خاک گرفته است؛ با این همه، هنوز هم داغ غفاری برای خانواده و دوستانش تازه است؛ تازه چون خنکای نسیمی که سپیده دم بر فراز جنگل میوزد.
7 سال است که دادخواهی خانواده غفاری به جایی نرسیده است. در تمام این مدت طولانی، مسئولان هر گاه مخاطب خبرنگاران بودهاند در پاسخ، از امید برای به نتیجه رسیدن پرونده سخن گفتهاند.
اردیبهشت سال 87 به دعوت سازمان جنگلها و مراتع با جمعی انگشتشمار از خبرنگاران برای شرکت در مراسم سومین سالگرد شهید پیروی به زادگاه او -روستای آسیابر دیلمان - رفتیم همانجا پس از مراسم، رئیس سازمان جنگلها از مجازات قاتلان شهید پیروی و شهیدغفاری در آینده نزدیک خبر داد اما این آینده نزدیک 6ماه به درازا کشید. قاتلان پیروی صبح پنجشنبه 23 آبان ماه 87 تقاص جنایتی را پس دادند که نمیباید مرتکب میشدند.
مهندس ناصر پیروی، رئیس اداره منابع طبیعی ماسال، دلاورمردی بود که هیچ چیزی نتوانسته بود او را از انجام وظیفه باز دارد؛ از همین رو، او را با تزویر به نقطهای در منطقه جنگلی تقنان صومعهسرا بردند و در پای درختانی که عمری را بر سر حفاظت از آنها گذاشته بود قربانی کردند. پیروی را که سر بریدند 3 سال از فاجعه قتل هولناک غفاری میگذشت. همقطاران غفاری میگفتند پیروی قربانی سهل انگاری مجریان قانون شد. اگر همان روزهایی که غفاری را به قتل رساندند دستاندرکاران قانون، مجرم یا مجرمان را دستگیر و به چنگال عدالت سپرده بودند اکنون پیروی زنده بود.
اردیبهشت امسال باز هم به دعوت سازمان جنگلها روانه گیلان و زادگاه شهید پیروی شدیم تا در چهارمین سالگشت شهادت او شرکت کنیم. در حاشیه همین مراسم بود که مهندس رسول محمدی، مدیرکل منابع طبیعی گیلان از پیگیریهای سازمان جنگلها و منابع طبیعی استان برای به سرانجام رساندن پرونده شهید غفاری خبر داد:« بنا بر مساعدت دستگاه قضایی پیش از خردادماه امسال عدالت درباره قاتل یا قاتلان جنگلبان شهید غفاری به اجرا درمیآید.» این امید وقتی پررنگتر شد که محمدی تاکید کرد:« با پیگیریهایی که شخصا انجام دادم قاضی پرونده قول مساعد داده تا خردادماه قاتل یا قاتلان به سزای اعمالشان برسند.»
باز هم وعده
خرداد ماه سپری شد، ماههای پس از آن نیز چون برق گذشت اما این وعده عملی نشد و البته در این میان گناهی متوجه مدیرکل منابع طبیعی نیست که با تکیه بر قول مساعد قاضی پرونده با قاطعیت در جمع اصحاب رسانه این وعده را بر زبان آورده بود. با این حال، من و دیگر دوستان خبرنگارم تصور میکردیم همزمان با 16 شهریور – هفتمین سالگرد شهادت غفاری- این پرونده به نتیجه برسد؛ نرسید! نمیرسد!
دفترچه تلفن را باز میکنم. تلفن کسانی را که قرار است با آنها گفتوگو کنم یادداشت میکنم: مدیرکل و معاون حقوقی منابع طبیعی گیلان، رئیس اداره منابع طبیعی تالش، مدیرکل دفتر حقوقی سازمان جنگلها و مراتع، فرمانده یگان حفاظت سازمان جنگلها و.... . اسامی توی ذهنم رژه میروند. بهترتیب شمارهها را میگیرم اما موفق نمیشوم؛ «مشترک مورد نظر در دسترس نیست لطفا....»؛ «دستگاه مورد نظر خاموش است» یا آنقدر زنگ میخورد تا اشغال شود.
سماجت به خرج میدهم و سرانجام بعد از چند بار شماره گرفتن، مدیرکل منابع طبیعی استان، آهسته میگوید در جلسه است. عذرخواهی میکند و گفتوگو به ساعتی دیگر موکول میشود. تماسها را ادامه میدهم..... .
به خاطر میآورم روزی را که به دعوت سازمان جنگلها به تالش و به خانه شهیدغفاری رفته بودیم. آبان سال گذشته بود. ما 7 خبرنگار بودیم. ما را به همان اتاقی بردند که غفاری را در آن به قتل رساندند. هنوز داغ گلولهها بر سقف اتاق بود. دیوارهای اتاق پر بود از تصاویری از غفاری. دورتا دور اتاق نشسته بودیم؛ ما و مسئولانی از سازمان جنگلها و همقطاران غفاری. لحظه لحظه آن روز را به یاد دارم بهخصوص آن لحظهای را که از همسر غفاری خواستیم ماجرا را شرح دهد. او شرح داد همانطوری که طی این سالها بارها شرح داده بود با این امید که گوشی بشنود؛ نشنیده بود؛ نمیشنود. اکنون جنگلبانان میگویند با تکیه بر کدام پشتیبانی باید در مقابل متجاوزان ایستاد؟
بازهم انتظار
در بازگشت از سفر، ما خبرنگاران، هریک به شیوه خاص خودمان گزارشی نوشتیم و خواستههای- ببخشید تنها خواسته- خانواده مظلوم غفاری را در نوشتههایمان فریاد زدیم. تصویر همسر غفاری در ذهنم زنده میشود؛ زمانی که خبرنگاری ضبط صوتش را روبهروی او گذاشت و گفت فکر کنید الان مقابل رئیس قوه قضاییه نشستهاید؛ از او چه درخواستی میکنید؟ و او با بغضی فروخورده گفت:
« هیچچیز نمیخواهم جز دستگیری قاتلان. آنها را مجازات کنید. همین.»
این اولین، آخرین و تنها خواستهای است که خانواده غفاری همواره فریاد زدهاند؛ نکتهای که محمدی، مدیرکل منابع طبیعی گیلان، همان روز پس از دیدار ما با خانواده غفاری در نشست مطبوعاتیاش، بر آن صحه گذاشت:«خانواده غفاری، طی همه این سالها فقط و فقط قصاص غفاری را خواستهاند و نه هیچچیز دیگر.»
می شنوید جناب قاضیالقضات! این همه خواسته خانوادهای است که نانآور و حامیشان را در حفاظت از انفال از دست دادهاند. غفاری را میگویم؛ هم او که به گفته دوست و دشمنش، تا پای جان در مقابل مافیای چوب و زمین ایستاد و هیچچیز نتوانست او را از هدف مقدسش که صیانت از عرصههای ملی و طبیعی بود بازدارد. مردم محلی هم بر این ادعا صحه میگذارند. کسی را بفرستید تا ببینید این ادعا عین حقیقت است.
جناب قاضیالقضات، آبان سال گذشته که به دیدار خانواده غفاری رفتیم بیش از 6 سال از جنایت هولناک قتل شهیدغفاری میگذشت و ما گمان میکردیم با انعکاس گزارشهایمان در رسانهها تا پیش از هفتمین سالگرد آن شهید، قاتل یا قاتلان به جزای اعمالشان خواهند رسید. اما خبری نشد که نشد. آنچه در این میان، سنگینی ماجرا را دوچندان میکند نجابت خانواده غفاری است. غفاریها نجیبتر از آنند که خود به سراغ رسانهها یا مسئولان بروند. در تمام این مدت هرگاه رسانهای به سراغ آنها رفته است سکوتشان را شکستهاند.
اکنون که این گزارش را مینویسم شرمگینم. حسی دارم که جملهای برای توصیفش پیدا نمیکنم؛ آخر بیآنکه بر زبان آورده باشیم به همسر غفاری قول داده بودیم که او را در احقاق حقش یاری کنیم اما نتوانستیم؛ بهانهای از این بزرگتر برای شرمساری؟ دست بر سینه میگذارم، تا کمر خم میشوم و از پیشگاه خانواده غفاری عذرخواهی میکنم. اما باور کنید سبک نمیشوم.
احساس میکنم به غفاریها بدهکارم؛ تا زیر آسمان و تا پیش خدا. بدهکارم که نتوانستم فریادشان را به گوش مسئولان برسانم. میبینید جناب قاضی القضات، من یکبار بیشتر با خانواده غفاری برخورد نداشتهام؛ روی دوبارهدیدنشان را هم ندارم اما در همان برخورد اول که جماعت دیگری هم حضور داشتند آنقدر قصه پراندوهشان بر دلم نشست که حتی یادآوری آن برایم دردناک است. منقلبم میکند آن بغض فرو خورده که تنها خواستهاش قصاص قاتلان شوهرش بود. میدانید اینها را با شما در میان میگذارم؛ با بالاترین مرجع قضایی کشور.
بهخودم اجازه نمیدهم که از قول همسر غفاری از شما بخواهم قاتل یا قاتلان را مجازات کنید. ترس آن دارم که حرمت این خواسته در لابهلای حجم فراوان کارهایتان رنگ ببازد اما باور کنید سنگینی دینی که غفاری بر منابع طبیعی و همه ما دارد سبب میشود این قلم بیپروا بالاترین مرجع قضایی را مخاطب قرار دهد که پیش از این نه گزارش هایمان کارساز شد ونه گفتوگو با مسئولان؛ بهخصوص وقتی آخرین وضعیت پرونده شهید غفاری را از زبان مدیرکل منابع طبیعی گیلان شنیدم:« برابر هماهنگیهای انجام شده و پیگیریهای مکرر و همچنین نشستهایی که با مدیرکل دادگستری استان انجام شده، تیمی بهصورت ویژه فعال شدند و در این راستا مشغول پیگیری هستند. تا این لحظه نتیجه قطعی حاصل نشده است. 4نفر هم که بازداشت شده بودند بهدلیل نبود مستندات آزاد شدند». پس از 7 سال و یک ماه این ماحصل تلاشهای مراجع قضایی است. مطمئنم که با خواندن آخرین وضعیت پرونده، به این قلم حق میدهید تا شما را مخاطب قرار دهد.
آخرین امید
اینک همسر غفاری و 4دخترش که پس از شهادت او بزرگ شدهاند منتظرند؛ همچنانکه همکارانش، ما نیز منتظریم. همه با صبوری به انتظار نشستهایم. دیگر کاری از دستمان بر نمیآید جز صبوری و به انتظار نشستن. به خاطر میآورم این جمله امام علی(ع) را که فرمود: «انتظار، شدیدتر از مرگ است.» این کلام مردی است که شانههایش تحمل تمام رنجهای عالم را داشت. اما آستانه تحمل خانواده غفاری را نمیدانم.