چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۸ - ۰۷:۵۱
۰ نفر

سیدرضا رحیمی: وقتی کلاس‌ها شروع شد دل تو دل من نبود. دوست داشتم زودتر معلم هر کدوم از درس‌هارو ببینم. آخه امسال اولین سالیه که ما برای هر درس یه معلم جداگانه داریم و به نظرم این خیلی جالبه.

من که تو دبستان درس ریاضی رو خیلی دوست داشتم بیشتر از همه مشتاقانه منتظر دیدن معلم ریاضی بودم. معلممون وقتی وارد شد، خودش را معرفی کرد، با اسم ما هم آشنا شد و بعد گفت :« لطفاً یک برگ کاغذ بردارید و در آن اولیای خود را معرفی کنید و مختصری در مورد آن ها توضیح دهید.»

از این‌کار او خیلی تعجب کردیم. یکی از بچه‌ها پرسید: «یعنی انشا بنویسیم؟!» او پرسید«به نظرتون اشکالی داره؟» هر چند به نظر همه‌مون عجیب بود ولی مشغول شدیم. کار سختی بود چون ما باید در کلاس و در زمان کمی مطلب می‌نوشتیم. من هنوز داشتم درباره مادرم و غذاهایی که او دوست دارد می نوشتم که معلممان تمام شدن وقت را اعلام کرد. چند نفر دیگر هم مثل من هنوز کارشون تموم نشده بود اما او گفت:« اشکالی نداره، بعداً وقت دارید که نوشته‌تان را تمام کنید. حالا به من بگویید چه کسانی را به عنوان اولیای خود معرفی کردید؟»

همه با تعجب بیشتری به او نگاه کردیم. او لبخندی زد و به بغل دستی من اشاره کرد و پرسید:« مثلاً تو در نوشته‌ات چه کسانی را معرفی کردی؟» او هم کمی من و من کرد و گفت:« خوب در مورد پدر و مادرم نوشته‌ام.» معلم ادامه داد: «خوب آیا کسی هست که به افراد دیگری هم اشاره کرده باشد؟» یکی از بچه ها که میز اول نشسته بود دستش رو بلند کرد و گفت:« من درباره مادربزرگم هم توضیح دادم، چون زمان زیادی از روز را با او هستم.» معلممان گفت :« یعنی کسی در مورد مدیر مدرسه، یا درباره آقای ناظم و یا حتی یکی از معلم ها چیزی ننوشته؟! » سکوت کلاس را پر کرد، شاید بقیه هم مثل من فکر می‌کردن که عجب دبیر ریاضی عجیبی است.

  او کمی مکث کرد و ادامه داد:«  از مهم‌ترین اولیای شما که با ورود شما به مدرسه، همراه خانواده‌تان برای آینده ای بهتر تلاش می‌کنند، مدیر، ناظم و معلمان هستند. آنها با شما ساعاتی را در مدرسه زندگی می‌کنند و در تربیت و آموزش شما شرکت می کنند، به همین دلیل آن ها هم اولیای شما هستند. من فکر می کنم بهتره تا جلسه بعد در مورد این گروه از اولیای خودتون اطلاعاتی به دست بیارید و بعد نوشته‌تونو کامل کنید.» بغل دستی من که به نظرم آدم عجولی می آمد گفت:« پس با این حساب بهتره شما به جای یک هفته زمان بیشتری را تعیین کنید تا ما بتوانیم همه اولیای خود را توصیف کنیم چون فقط نوشتن اسم آنها یک هفته طول می کشد.»

بچه ها همه خندیدند. معلممان هم لبخندی زد و گفت:« نیازی نیست همه اطلاعات مربوط به آنها را بنویسید، در مورد هر کدام از آنها در حد یک یا دوجمله توضیح دهید تا من مطمئن بشم که شما اونارو می شناسید...» او همچنان مشغول توضیح بود که توی دلم گفتم آخه این کار چه ربطی به ریاضی داره؟ هنوز جمله من  تمام نشده بود که معلممان گفت: «شاید از خودتون بپرسید این کار چه ربطی به درس ریاضی داره؟» من دیگه مطمئن شدم که امسال با معلم عجیبی روبه‌رو هستیم که حتی فکر آدمو هم می خونه. حرف های او ادامه داشت: «باید بگم که ارتباط زیادی بین اولیای شما در خونه و اولیای مدرسه درباره درس و مدرسه و انضباط شما وجود داره. من ترجیح می‌دم که شما تا قبل از این که دچار مشکل شده باشین و اون‌وقت مجبور بشید اولیای خونه و مدرسه‌تونو کنار هم ببینید، از همین حالا اون ها رو با هم و کنار‌هم ببینید. در موردشون اطلاعات داشته باشید و ازشون در مواقع لازم کمک بگیرید تا بعداً مشکلی پیش نیاد.» 

با این حرف معلم، من یاد داداشم افتادم که وقتی دانش آموز بود به خاطر انجام ندادن تکالیفش و یا بی‌نظمی‌هایی که داشت مدام از مدرسه نامه می آورد که باید مامان یا بابا به مدرسه می رفتن. حالا فکر می کنم دبیر ریاضی‌مون می‌خواد کاری کنه که والدین ما برای خاطر چیزایی غیر از مشکلات ما به مدرسه بیان و خاطرات شیرین تری از ارتباط اونا با مدرسه شکل بگیره.

کد خبر 92677

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز