و شرحهای مهمی مانند شرح «تئوفراستوس» شاگرد ارسطو و شرح «اسکندر افرودیسی» یا شرح «ثامسطیوس» و شروح «الامفیدورس» همه به زبان عربی ترجمه شد؛ بنابراین مسلمانان در واقع نهتنها آثار ارسطو بلکه همه شرحهای مهم او را در اختیار داشتند و میخواندند؛ از جمله ابنسینا. او وقتی که به کتابخانه نوحبنمنصور سامانی راه یافت، به تمام این متون دست پیدا کرد و آنها را خواند. نخستین کتابی که ابنسینا نوشته و الآن در دست ما هست، «رسالهالعروضیه» نام دارد که آن را در 22 سالگی نوشته و تلخیص تمام آثار ارسطو است. در این کتاب که بیش از 200صفحه است،
لب آرای ارسطو را میبینیم.
اگر کتاب شفا که در حدود 15 جلد است و در حدود 14 الی 15 سال بعد منتشر شده را با رسالهالعروضیه مقایسه کنیم، اصلا قابل قیاس نیست. حجم شفا بیاغراق 30 الی 40 برابر رسالهالعروضیه هست و ابنسینا مطالب در این کتاب را به تفصیل بررسی کرده است.
ابنسینا واقعا در کتاب شفا ارسطو را دگرگون میکند؛ تمام مسائل را برداشته و مورد تحلیل قرار داده و اصلا آن مسائلی که در ارسطو پیدا میکنیم، قابل قیاس با این آثار از نظر تحلیل نیست و بسیار عمیقتر است. در آغاز شفا به این مسائل اشاره کرده که هر مسئلهای را واقعا تحلیل و انتقاد کردم و خیلی مسائل بر آن افزودم. مسلما بیشتر مسائل مهم ارسطو را واقعا دگرگون کرده است.
نوآوریهای ابنسینا زیاد است، مخصوصا در الهیات شفا. الهیات ابنسینا واقعا دارای نوآوریهای مهمی است. ابنسینا هستیشناسی را بهصورت علم درآورده که اصلا به این صورت در ارسطو نمیبینیم.
ابنسینا یک هستیشناسی منظم و سیستماتیک را تأسیس کرده که بینظیر است و قبل از او نظیری ندارد و این را هم در فلسفه اسلامی، فلاسفه بعدی مانند ملاصدرا دنبال و تکمیل کردند و هم در فلسفه غرب در قرون وسطی؛ مانند «قدیس توماس آکوئیناس»، «زدوس»، «کاتوس» که پیروان ابنسینا بودند و بعدا «لایبنیتس» و «کریستین وولف» تا برسیم به «هگل» و «هایدگر» که هستیشناسی را تکمیل کردند؛ تا اینکه هستیشناسی جدا و در مبحث جدایی مطرح شده است.
بعد از ارسطو فلسفه در عالم اسلام خیلی ترقی کرده، مخصوصا در سرزمین اسلام، در سرزمین وحی. ارسطو نمیتوانسته کاملا مورد تأیید ابنسینا باشد و بنابراین حکمت مشرقیین همان است که در حکمت اشراقی میبینیم. در واقع او یک حکیم اشراقی الهی بوده است.
ابنسینا برای نخستینبار در اول کتاب شفا حکمت مشرقیین را مطرح میکند. کتاب شفا تحولی را در حکمت مشاء ایجاد میکند که قابل قیاس با ارسطو نیست اما در عین حال در آغاز مقدمه کتاب شفا تصریح و تأکید میکند که من آنچه را در این کتاب شفا مینویسم، در واقع سعی کردم از روش مشائیان پیروی کنم، با توجه به اینکه روششان خیلی پراکنده بود که اینها را منظم کردم و مسائل بسیار زیادی را بر آن افزودم.
ابنسینا خیلی در این باره بحث میکند؛ با وجود این میگوید که این یک نوع فلسفه بر مبنای مشائیان بوده که بالاخره این را کامل کردم اما فلسفهای که مورد قبول من باشد نیست و کسی که بخواهد به فلسفه دقیق که مورد توجه و قبول من است، آشنا شود به کتاب حکمتمشرقیین مراجعه کند.
بخش کوچک و مقدمهای از این کتاب پیدا شده که ابنسینا در مقدمه خیلی درد دل میکند. اما آن چیزی که امروز از این کتاب مانده، بخش منطق است.
منطق حکمت مشرقیین همان مسائل منطقی است که در آثار دیگر او میبینیم.بخش فلسفه حکمت مشرقیین اما در دسترس نیست. اخیرا نسخهای در کتابخانه استانبول پیدا شده که ادعا شده که قسمت طبیعیات و الهیات حکمتالمشرقیین است که البته محل شک است اما آنچه پیداست جهتگیری او در مسیر یک حکمت الهی ناب است که ما در آثار دیگر میبینیم.
در واقع ابنسینا را باید مؤسس حکمت اشراق نامید که در رسائل رمزی او و همچنین در کتاب اشارات و تنبیهات، مخصوصا نمطهای نهم و دهم عرفان نظری را به بهترین وجه شرح داده و همچنین کتابهایی داشته که در واقع از بین رفته؛ مانند کتاب «البر و الاسم» در اخلاق که کتاب بسیار مفصلی بوده است.