فرمولهای قدیمی کارخانه رویاسازی، با کمی جلادادن و تغییر موقعیتها، میتواند بیشتر وقتها جواب بدهد. «سرزمین زامبیها» هم یکی از میان همه این فیلمهاست که جز در لحظاتی، آزاردهنده نیست و سیر حوادث و اتفاقاتش به تماشاگر چندان اجازه خستهشدن نمیدهد؛ البته به شرطی که تماشاگر از فرط تکراریبودن دستمایه دچار ملال نشود.
ایدههای آخرالزمانی فیلم بهحساب فانتزیبودن گذاشته میشود و البته این نه انتخابی از سر تفرعن که بازتاب دیدگاه روبنفیشر، کارگردان «سرزمین زامبیها» است؛ فیلمسازی که پشت دوربین یک محصول بهشدت متعارف هالیوودی، نخواسته یا نتوانسته خلاقیت چندانی بهخرج دهد و تنها قاعده بازی را رعایت کرده؛ قاعده بازی فیلمسازی برای رفتن به صدر جدول باکس آفیس... .
«سرزمین زامبیها» ساخته روبن فیشر را منتقدان در زیرگونه پسا رستاخیزی (post apocalyptic) از زیرمجموعه سینمای علمی- تخیلی ارزیابی کردهاند؛ آثاری که عموما در آنها انسانیت در آستانه نابودی کامل قرار دارد، بیشتر آدمها از بین رفتهاند و معدود بازماندگان، با تبعات فاجعه درگیر هستند.
«سرزمین زامبیها» که در ژانر کمدی وحشت ساخته شده، آشکارا به نمونههای موفق قبلی نظر دارد و پیداست که سازندهاش قصد فتح گیشه را داشته. فیلم با بازی کلمبوس (چس ایزنبرگ) آغاز میشود؛ دانشجویی اهل تگزاس که بهدنبال خانواده خود میگردد. او شروع به توضیح ماجراهای فرارش از دست زامبیها میکند. البته تعقیب و گریز و نزاع با زامبیها بهصورت موتیف در سراسر فیلم تکرار میشود و میتوان آن را جانمایه اصلی فیلم نیز دانست.
وقتی کلمبوس با تالاهاسی (وودی هارلسون) آشنا میشود، ماجرا شکل دیگری به خود میگیرد. هدف تالاهاسی پیداکردن آخرین کیکها روی زمین است. آنها وقتی در مغازهای دنبال کیک میگردند با ویچیتا (اما استون) و لیتل راک (ابیگیل برسلین) ملاقات میکنند؛ ملاقاتی که به تاراجرفتن ماشین و اسلحههایشان میانجامد. کلمبوس برای ازبینبردن زامبیها به شهر اوهایو میرود و پس از ماجراهایی از خانه بیل موری سردرمیآورد.الیاس ساوادا درباره فیلم چنین نوشته است: من شک دارم نقاط قوت زیادی در فیلم سرزمین زامبیها باشد اما بهطور بسیار زیرکانهای در صحنههای اکشن و پر از خون، شور و هیجان در رگها جاری میشود، امعاء و احشای زامبیها که از زخمهای آنان بیرون میریزد به زندههایی که شمار آنها در پس باقیماندههای تمدن همواره کم میشود، لطمه وارد میکند و در آخر، این 4 تن که وسیلهای برای نجات بشریت هستند هیچ چارهای برای جلوگیری از غارت زامبیها ندارند. فیلم بهلطف پرداخت زیرکانه، زد و خورد و نبرد زامبیها، بسیار اکشن، خندهدار و وحشتناک شده است. سرزمین زامبیها بهترین فیلم بعد از (shaun of the dead)به کارگردانی ادگار رایت در ژانرکمدی وحشت است که سیلی از سینماروها را به سمت سینما روانه کرد.
اولین هدف کارگردان روبن فیشر این بوده که بهترین پاسخ یا در واقع تسکین برای فراموش کردن اقتصاد خراب، افتضاح بیمههای درمانی یا شکست شیکاگو در میزبانی المپیک سال 2016 بدهد. فیشر حتی نمیتوانست تصور کند حس ورزش دوستی او باعث شود در هفته اول اکران «سرزمین زامبیها» به صدر جدول گیشه برسد.کارگردان پذیرفت که تنها از فیلم «28 روز بعد» به کارگردانی دنی بویل تاثیر گرفته است. فیشر با به تصویر کشیدن صحنههای دور از تفکر و پست زامبیها و دنیای جسدهای دوباره احیا شده که همه نشاندهنده زجر بشریت و بلای نامعلوم در این دنیاست، نخستین آزمونهایش را در مورد این ژانر انجام داد.
قهرمانهای فیلم با حالت عصبیشان، آدمهای عجیب و غریبی هستند که با ابتکار تمام با بسیاری از اسلحههای ضدزامبی (اسلحه کمری،مسلسل، چوب بیسبال، قیچی باغبانی، ماشین چمنزنی و...) در فضا و مکان امروزی (و نه در قصرها و قلعههای تاریک دوران گوتیک) مبارزه میکنند. این فیلم با دید عامی یک آمریکایی ساخته شده است. سناریو با همکاری دو دوست به نام پاول ورنیک و رث ریز، نوشته شده که صحنههای موفقیتآمیز خود را از سال 2003با سریالهای تلویزیونی، شوی جو اشمو و تهاجم لوا بهدست آوردند.
در میان بازیگران که نقشی نه جدی نه مهمل دارد؛ چس ایزنبرگ است که اخیراً یکی از ستارههای درخشان در فیلم سرزمین مخاطره و همچنین نامزد جوایز مختلفی برای بازی بهعنوان قربانی نوجوان طلاق روشنفکران در فیلم تراژدی کمدی قلاب و وال در سال 2006 است. او در فیلم سرزمین زامبیها، کلمبوس نامیده میشود (بازیگران اصلی فیلم خود را به نام شهری که دوست داشتند به آن سمت بروند نامگذاری کرده بودند) پسری که خانوادهای ندارد، تنها زندگی میکند و بهطور جدی از عارضه coulrophobia رنج میبرد.
همانطور که فیلم پیش میرود، کلمبوس نقش خود را در فیلم عرضه میکند. فیلم با فلشبکهایی تماشاگر را وارد جهان داستانی خود کرده و میکوشد فضای غریبش را برای مخاطب قانعکننده از کار دربیاورد... کلمبوس عادت دارد همیشه کمربند ایمنی خود را میبندد و همیشه دو ضربه به زامبیها میزند که با صحنههای پر جنب و جوش دور و برش در تضاد است. تالاهاسی (وودی هارلسون)، نیز مردی اسلحه به دست، احساساتی و دور از سلامت عقلی است که بازیگرش نقشهای مشابهی در فیلمهای دیگر مثل سگ را تکان بده از لوینسن سال 1997 را بازی کرده است. او نقش خود را بهعنوان کسی که عقده خوردن کیک را دارد به خوبی بازی کرده است.
درمیان بازیگران نقشهای فرعی، حضور بیل موری جایزه ویژه فیلم است که هم جنبه سرگرمکننده فیلم را افزایش میدهد و در کنار اینکه ارجاع بامزهای است اعتباری نیز به «سرزمین زامبیها» میبخشد.«سرزمین زامبیها» بیآنکه میلی به جدیت نشان دهد، هدف خود را بر سرگرمکردن تماشاگر متمرکز کرده است.کارناوالی جذاب که صحنههای اکشناش مثل سکانس تیراندازی به زامبیها از روی ترن هوایی، احتمالاً تماشاگر تینایجر را سر ذوق میآورد. همچنانکه صحنههای کمیک فیلم نیز، میتواند در ترکیب با این سکانسها، آن را به یک اثر پاپکورنی تمامعیار تبدیل کند.
متاکریتیک- اکتبر 2009