گرچه عصر امامت آن بزرگوار در زمان هارون و مأمون از ویژگیهای متفاوتی برخوردار بود اما- همانگونه که در آغاز اشاره شد- شرایط زمانه امام، حاکی از گسترش نفوذ شیعیان بود. البته امامرضا(ع) در دوران هارونالرشید در نهایت تقیه زندگی میکردند اما پس از درگذشت هارون، اختلاف میان امین و مأمون که به جنگهای پنجساله بین بغداد و خراسان انجامید، فرصت خوبی را برای امام پیش آورد.
این مسئله به امام کمک کرد تا بار سنگین رسالت خود را بر دوش کشد و فعالیتهای خویش را دوچندان کند. بر اثر این کوششها بود که زمینه تماس روزافزون شیعیان با ایشان فراهم و سرانجام به تقویت پایگاه امام و نفوذ بیشتر ایشان در سرزمینهای اسلامی منجر شد. در چنین شرایطی بود که حضرت در جهان اسلام به سیر و گشت پرداختند و نخستین مسافرت خود را از مدینه به بصره آغازیدند تا بتوانند بهطور مستقیم با پایگاههای مردمی خویش دیدار کنند. دقیقاً مسائلی از این دست بود که به ولایتعهدی امام و پیشنهاد خلافت به امام از سوی مأمون انجامید؛ امری که با هوشیاری امام مواجه شد و خواست پنهانی مأمون را ناکام گذاشت.مطلب حاضر مروری است کوتاه و فشرده بر شرایط اجتماعی- سیاسی دوران زندگی امامرضا(ع) که از پی میخوانیم.
دوران زندگانی امام رضا(ع) با خلفای عباسی از عهد منصور دوانقی تا مأمون مقارن بود. نزدیک به 35 سال از عمر شریف امام رضا(ع) در دوران حکومت منصور، مهدی و هادی سپری شد که همه این سالها در دوران قبل از امامت ایشان بود. پس از شهادت امام موسی کاظم(ع) با آغاز دوران امامت ایشان 10سال از عمرشان در عهد هارونالرشید و 4سال در عصر محمد امین و 6 سال آخر در روزگار مأمون عباسی سپری شد.
دوران زمامداری سلسله خلفای عباسی از سال 132ق تا سال 656 ق یعنی بیش از 500سال دوام یافت(1) عباسیان اگر چه بهمراتب بیش از امویان حکومت کردنداما هیچگاه نتوانستند وسعت قلمرو آنان را بهدست آورند.
قلمرو جهان اسلام در عصر امام رضا(ع)
در عصر امویان، تمامی قلمرو اسلامی زیر سلطه خلافت دمشق قرار داشت و یک خلیفه از سوی امویان که خلافت را بهناحق تصاحب کرده بودند، حکومت میکرد اما هنگامی که عباسیان خلافت را صاحب شدند، ابتدا اسپانیا و سپس شمال آفریقا سر از اطاعت آنان پیچید و حکام آن نواحی ضمن انکار خلافت عباسیان، دولتها و خلافتهای مستقلی تاسیس کردند. همین امر باعث شد تا عباسیان در بخش عمدهای از روزگار خلافت خود تنها بر سرزمینهای آسیایی مسلمانان یعنی شرق قلمرو اسلامی خلافت کنند. بدین جهت قلمرو خلافت آنان را سرزمینهای خلافت شرقی نامیدهاند.
این قلمرو که از مرزهای هندوستان تا سواحل مدیترانه و از عربستان تا قفقاز و ترکستان را در بر میگرفت شامل سرزمینهای اصلی مسلمانان بهخصوص مکه و مدینه و اکثریت جمعیت سرزمینهای اسلامی بود.در زمان امویان وجود تبعیض و نابرابریهای اجتماعی، آهنگ ورود اسلام به ایران را کند کرد اما با وجود این مانع پذیرش اسلام از سوی ایرانیان نشد. سقوط سلسله امویان در نتیجه ظلم و ستم و سیاستهای تبعیضآمیز که میراث دوران جاهلیت بود روی داد. نارضایتی مردم بهویژه علویان باعث گسترش قیامهای شیعی شد.
خراسان در آن زمان مرکز تجمع مخالفان (بهدلیل دوری از مرکز خلافت) و شاهد قیامهای ضداموی از سوی علویان و داعیان عباسی بود. بنیعباس با استفاده از جو نارضایتی مسلمانان از حکومت ظالمانه بنیامیه و تمایل عمومی به خلافت فردی از خاندان پیامبر و نیز با بهکارگیری شبکهای از مبلغان مخفی، ضمن دعوت مردم به قیام علیه بنیامیه، به آنان وعده خلافت فردی از خاندان حضرت محمد(ص) را میدادند تا اینکه یکی از داعیان آنان بهنام ابومسلم خراسانی بهواسطه محیط مساعد خراسان دعوت و قیام عباسی را علنی ساخت
ابومسلم بهسرعت جمعیت فراوانی را بهدور خود گرد آورد و پس از تسلط بر خراسان، بهسوی عراق حرکت کرد؛ این در حالی بود که انبوه مردمی که با او همراه شده و پیراهن سیاه (سیاهجامگان) پوشیده بودند از رهبری نهایی قیام بیخبر بودند و چیزی جز آنکه رهبر ایشان و مدعی خلافت، فردی از خاندان پیامبر است نمیدانستند.
عباسیان وقتی به قدرت رسیدند رفتار مشابه امویان با علویان و اهلبیت علیهمالسلام داشتند. زشتی کردار آنها بهگونهای بود که در ظلم و تعدی به خاندان علی(ع) و اولاد و احفاد وی بر امویان پیشی گرفتند. اما دیری نپایید که کسانی که به امید خلافت اهلبیت علیهمالسلام و اجرای عدالت به حمایت از عباسیان قیام کرده بودند، دریافتند که امید بیهودهای داشتهاند. تزویر و نیرنگ عباسیان در صعود به قدرت با بهرهبرداری از محبت مردم به علویان باعث شد که از همان ابتدای حکومت بنیعباس، شیعیان آنان را غاصب بشمارند و بهزودی علیه عباسیان دست به قیام بزنند.
خراسان که نخستین پایگاه عباسیان به شمار میرفت کمی بعد از به قدرت رسیدن آنان بار دیگر کانونی برای مخالفان سیاسی و مذهبی علیه عباسیان شد.(2) اگر تلاشهای هارونالرشید برای گسترش و سیطره حکومت عباسی در خراسان و اقدام مأمون در انتقال مرکز حکومت به مرو نبود، این سامان در عصر عباسیان پذیرای همان نقشی میشد که در عهد امویان ایفا کرده بود.
هارونالرشید ناچار شد برای سرکوبی و فرونشاندن آشوب رفیعبنلیث شخصا عازم خراسان شود. وی در این سفر فضلبنسهل و مأمون را که مدتی عهدهدار حکومت خراسان بود همراه داشت. با وجود این، 3سال بعد در سال 193 بار دیگر بهمنظور دفع حملات جدید خوارج به رهبری حمزهبنعبدالله و تحریکات رفیعبنلیث عازم خراسان شد.
هارونالرشید در این هنگام در شهر رقه، در کنار فرات بود و پس از اطلاع از حوادث خراسان بهرغم کسالتی که داشت بر این سفر اصرار ورزید زیرا بیم داشت قیام از خراسان به سایر نواحی گسترش یابد. هارون درحالی که از بیماری رنج میبرد، از رقه بیرون آمد و از طریق بغداد و همدان و ری عازم خراسان شد و در طول مسیرش شهرهای سمنان، دامغان، بسطام، سبزوار، نیشابور و طوس را طی کرد اما چون در شهر طوس بیماریاش شدت یافت، در خانه حمیدبنقحطبه طائی منزل گزید و در همانجا جان سپرد و مدفون شد. در سال 182 هـ. ق هنگامی که هارون برای امین از مردم بیعت گرفت و قرار شد مأمون بعد از امین خلافت را بهعهده گیرد، مأمون براساس رسم کهن و دیرینهای، به ایالت شرقی قلمرو عباسی آمده و بهعنوان حکمران در خراسان ماند.
با مرگ هارونالرشید، محمدامین در بغداد قدرت را در دست گرفت اما بهزودی بر اثر تحریک مخالفان مأمون ـ که در این زمان زیر نظر برادرش بر نیمه شرقی قلمرو عباسی حکومت میکرد ـ وصیت پدرش را نادیده گرفت و فرزند شیرخوارش موسی را به جانشینی انتخاب کرد و در پی نقشهای طراحیشده، از مأمون خواست تا عازم بغداد شود. مأمون به توصیه فضلبنسهل، از این اقدام امتناع کرد. امین از اقدام مأمون خشمگین شد و نام مأمون را از ولایتعهدی برانداخت و برای فرزند شیرخوارش- موسی- بیعت گرفت.
مأمون با شنیدن این خبر، خود را امیرالمومنین خواند و ضد برادرش شورید. جنگهای سخت و خـونیـن فـرزنـدان هارونالرشید با یاری طاهربنحسین (ذوالیمینین)، هرثمهبناعین، و فضلبنسهل ذوالریاستین منجر به پیروزی مأمون شد. مأمون در سال 183ق بر بخش شرقی قلمرو عباسی در خراسان حکومت کرد و سـرانجام پـس از کشتـهشـدن امیـن در سال 198ق زمامداری خود را در خراسان بهعنوان هفتمین خلیفه عباسی آغاز کرد.(3)
دوره خلافت طولانی عباسیان یکی از ادوار بسیار مهم و حساس تاریخ مسلمانان است. این دوره علاوه بر آنکه دربردارنده حوادث مهمی است، بخش بزرگی از تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامی را نیز شامل میشود.(4)
در طول این دوره اگرچه قدرت خلفای عباسی فراز و فرود فراوان دید و عباسیان بهتدریج قدرت سیاسی، نظامی و معنوی خود را در سرزمینهای خلافت شرقی از دست دادند اما هیچگاه بهطور کلی حضور رسمی و نفوذ ظاهری خلفای بنیعباس زایل نشد؛ همین امر موجب وحدتی صوری در سرزمینهای خلافت شرقی شد.در ایران بعد از امرای محلی ایرانی چون طاهریان، سامانیان و صفاریان روی کار آمدند که تنها خراجی به خلیفه بغداد میپرداختند و جز آن، استقلال کامل داشتند.
طاهربنحسین (207-206) نخستین امیر سلسله طاهری یک سال پس از بهقدرترسیدن، نام مأمون- خلیفه عباسی- را از خطبه انداخت و به نام یکی از فرزندان امام موسی کاظم(ع) خطبه خواند و بدینسان نخستین سلسله ایرانی را بنیان نهاد.(5)
قدرت سیاسی واقعی خلفا با پیروزی سیاسی نهضت شیعه در قسمتی از دنیای اسلام در قرن دهم میلادی (قرن چهارم هجری) منحصر به عراق شد. فاطمیان نخست شمال آفریقا و سپس مصر و شام را گرفتند و در قاهره بهعنوان خلیفه به حکمروایی نشستند. در ایران و عراق، آلبویه که از دیلمیان بودند به قدرت رسیدند و در سال 334 هجری قمری بغداد را فتح کردند، و از قدرت خلفای عباسی جز نفوذ ظاهریشان چیزی باقی نماند.(6)
پینوشت:
1- سلسله خلفای عباسی شامل 37 خلیفه است که تنها 7خلیفه نخستین آنان در یکصدساله آغاز خلافت عباسی دارای قدرت بودند و بقیه سالهای حکومت آنان، توأم با ضعف و ناتوانی بوده است.
2 - برخی از این نهضتها و قیامها عبارتاند از: نهضت مذهبی «استاذسیس» در سال 150، شورش یوسف بن ابراهیم ملقب به «یوسف البرام» در سال 160 و هاشم بن حکیم ملقب به «المقنع» (نقابپوش) در سال 163 که از دهکدهای نزدیک مرو آغاز شد. قیام مذهبی و سیاسی خوارج در سالهای 175 و 179 به رهبری «حسین» که از موالی قنیسبنثعلبه به شمار میرفت و حمزهبنعبدالله که شعلههای قیام او بهمدت 5سال کانون مخالفتهای ضدعباسی را در خراسان گرم و فعال کرده بود و همچنین قیام ابوالخطیب در شرق خراسان(نساء) به سال 183 و آشوب رفیعبنلیث در سال 190، خراسان را که روزی خاستگاه عباسیان بود علیه آنها میشوراند.
3- بنگرید به: دمیری، حیاه الحیوان، 1/72؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، 4/147، 153، 158؛ طبری، تاریخ طبری (چاپ بیروت) 5/122، 132، 138. یاقوت حموی، معجم البلدان، 5/435.
4- تمدن پهناور اسلام که بنیان آن در زمان پیامبر اکرم نهاده شده بود، قرنها از اقیانوس اطلس تا اقیانوس هند و از سواحل بحرالروم (دریای مدیترانه) تا صحرای آفریقا امتداد داشت. این کشورها با زنجیرهای از فرهنگ و تمدن اسلامی و دین مشترک به هم متصل بودند و ساکنان آنها اعم از مسلمان و غیرمسلمان در پرتو آزادمنشی مسلمانان، خود را جزئی از امپراتوری اسلامی احساس میکردند که مرکز معنوی و روحانی آن مکه و مرکز سیاسی آن بغداد بود (ن. ک: گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ص 3؛ ماکس میرهوف، میراث اسلام، ص 178).
5 - پس از وی که گفته میشود به دستور خلیفه عباسی توسط یکی از غلامان خود مسموم شد فرزندان و نوادگان وی شامل طلحهبنطاهر (213-207)، عبداللهبنطاهر (230-213)، طاهربنعبدالله (248-230) و محمدبنطاهر (259-248) قدرت را به دست گرفتند.
6- در قرن ششم هجری( قرن دوازدهم میلادی) با ازهمپاشیدن و سست شدن قدرت سلاجقه بزرگ، دولت عباسیان که روی به افول نهاده بود دوباره تحت فرمانروایی خلفای مقتدری چون المقنفی و الناصر اعتلا یافت. عمر این دوران را هجوم مغول کوتاه کرد و در سال 1258 میلادی (656 قمری) هلاکوخان، آخرین خلیفه بغداد را مقتول ساخت.