برای پیدا کردن مرزهای شمیران باید به گذشتههای دور بازگشت. آن روزها که شمیران ده خوش آب و هوایی دورتر از مرکز تهران بود و مردم با الاغ و بعدها با اتوبوسهای قدیمی به مرزهای خاکی آن میرسیدند. آنهایی که اتوبوسهای قدیمی خط بازار ـ تجریش را سوار شدهاند میدانند که این ماشین برای رسیدن به شمیران باید از جاده پر دستانداز شریعتی فعلی میگذشت تا کمکم پس از گذشتن از بیابان خشک و بیآب و علفی به میدان تجریش میرسید.
آن روزها منطقه یکی وجود نداشت و همه اینجا را و روستاهای اطراف مثل لواسان، اوشان فشم، درکه و حتی کن و سولقان را به شمیران میشناختند. اما کمکم که تهران به تقسیمات منطقهای گردن گذاشت شمال آن به منطقه یک شهرت یافت و مرزهایش با بزرگراهها و خیابانها خطکشی شد. اما همه ماجرای مرزبندی منطقه یک به همین جا ختم نشد و بعدها این ناحیهها و محلهها بودند که نقشه منطقه را بیشتر مرزبندی کردند.
آن طور که نقشه تهران به ما نشان میدهد منطقه یک در منتهیالیه شمالی شهر تهران قرار گرفته است. این منطقه از سمت شمال به رشته کوههای البرز، از سمت غرب به رودخانه درکه، از سمت جنوب به بزرگراههای شهید چمران و آیتالله صدر و از سمت شرق به بلوار فتح، خیابان نخل و خیابان شهید لنگری محدود است.
یعنی مرزهای آن خشکی و آبی و کوهی است، آمارهای مرکز مطالعات و برنامهریزی شهر تهران به ما میگوید که در سال 1373 محدوده منطقه یک تغییراتی کرده و قسمتی از آن در غرب جزو محدوده منطقه 2 و قسمتی در شرق آن نیز جزو محدوده منطقه 4 شهرداری تهران شده است.
به این ترتیب در حال حاضر منطقه ما از 8 ناحیه تشکیل شده است. حالا راستش را بخواهید مرز در مرز آمده و منطقه یک به ناحیههای مختلفی تقسیم شده است. مرزهای ناحیه، مرزهای خدماترسانی حتماً این پرسش پیش میآید که اصلاً چه لزومی به ناحیه ساختن و مرزبندیهای دوباره در دل مناطق؟
جواب این سؤال در رشد شتابان تهران خلاصه میشود که همگام با رشد امکانات و زیرساختهای لازم برای زندگی در این شهر نبوده و باعث بروز مشکلات عدیدهای در اداره آن شده است. بدیهی است اداره امور شهرهای بزرگی چون تهران بصورت یکپارچه و واحد امکانپذیر نبوده و مستلزم تقسیم آن به واحدهای خردتری است.
چنانچه وظایف کنونی شهرداری تهران را با وظایف سابق آن مقایسه کنیم به روشنی ابعاد جدیدی از فعالیتها همچون حمل و نقل عمومی، خدمات اجتماعی، فرهنگی، آتشنشانی و ... را مشاهده میکنیم. به منظور ارائه هرچه بهتر و مؤثرتر خدمات یاد شده به شهروندان، نیاز به تقسیمات شهری در سطوح مختلفی است تا این خدمات با توجه به سلسله مراتب آن بصورت متعادلتری در تمام نقاط شهر ارائه شود.
در پاسخ به همین نیاز طرح جامع تهران مصوب سال 1347 شهر تهران را به 10 منطقه تقسیم کرد. اما انگار قرار نبود که مرزهای تهران میان همین 10 منطقه تقسیم شود به همین دلیل در سال 1355 این تقسیمات به 12 منطقه و در سال 1358 به 20 منطقه تغییر یافت و نهایتاً براساس طرح جامع ساماندهی شهر تهران مصوب سال 1370 این شهر به 22 منطقه، 59 ناحیه و 443 محله تقسیم شد.
نگاهی متفاوت در تعیین مرزهای یک ناحیه بر خلاف محلهها به منزلت اجتماعی، قومیت و مشاغل افراد توجهی نشده و صرفاً عناصری فیزیکی و کالبدی همچون عوارض مشخص طبیعی ¨مانند مسیلها، رودخانهها و یا شبکههای ارتباطی توجه میشود و درست به همین دلیل است که گاه مرزهای ناحیه از وسط یک محله عبور کرده و بدون توجه به بافت منسجم محله، آن را به 2 قسمت مجزا تقسیم میکند.
شاید بتوان گفت که تقسیمات محلهای به نوعی تقسیم اجتماعی شهر بوده، در حالی که تقسیمات ناحیهای، تقسیم کالبدی شهر محسوب میشود. از اینرو واحدهای تشکیلدهنده یک شهر، یک منطقه یا یک ناحیه، صرفاً یک واحد هندسی و کالبدی تلقی نشده بلکه به عنوان یک واحد اجتماعی ـ کالبدی در نظر گرفته میشوند که عملکردهای کالبدی و اقتصادی و اجتماعی را توأمان دارند.
بنابراین در ناحیهبندی مناطق باید ضمن توجه به استخوانبندی و شرایط محیطی و طبیعی آنها که پیشتر به آن اشاره شد، انسانمحوری را جایگزین ضوابط و ملاکهای خشک و هندسی کرده و اجتماعات محلی را به عنوان پایهای برای تقسیمات آن قرار دهیم. با توجه به اینکه اعمال تقسیمات شهری برای کلانشهری چون تهران بدون مطالعه و بهکارگیری اصول لازم مشکلاتی را از جنبههای کالبدی، مدیریتی و اجتماعی به بار خواهد آورد،
لذا نه تنها جستوجوی روشهای اصولی و صحیح برای انجام تقسیمات شهری ضرورت دارد، بلکه بررسی و ارزیابی معیارهای مرزبندی کنونی این تقسیمات نیزاز اهمیت فراوانی برخوردار است تا ضمن ارزیابی میزان کارایی و یا عدم کارایی معیارهای قبلی، روشهای صحیحتر و مناسبتر زمان و مکان که از انعطاف بیشتری برخوردار باشند، برای رسیدن به وضعیت مطلوب پیشنهاد شود.
حاشیهنشینی در پایتخت از نگاهی دیگر
زیر پوست شهر
شبنم بهروز همیشه خدا مناطق حاشیهای، به علت دور بودن از مرکز شهر، از نظر امکانات زیستی فقیر هستند. کمبود امکانات اولیه زندگی شهری، مثل عدم وجود بانک، کیوسک عرضه روزنامه، ورزشگاه و حتی وسایل حمل و نقل عمومی، گواه معضلاتی است که زندگی ساکنان این مناطق را با دشواریهایی روبرو میکند.
در منطقه یک نیز از این دست محلههای محروم بعضاً دیده میشود. جاهایی مثل شمال کاشانک، لشگرک و بخشهایی از دارآباد از جمله این مناطقند که همیشه ساکنان خود را مجبور میکنند تا برای برطرف کردن نیازهای خود، مسافتهای طولانی را تا شاهرگهای اصلی شهر، طی کنند.
اگرچه نبود خدمات شهری در حواشی پایتخت، مشکل جدیدی نیست اما امروز به خاطر کش آمدن بیش از حد مرزهای تهران، این مشکلات دوچندان شدهاند تا جایی که رسماً زندگی شهری را با موانعی روبرو میسازند، یکی از این مشکلات محدود بودن دایره خدمات شهرداری است که تنها به مرزهای رسمی مناطق خلاصه میشود، با این توضیح که این حریم شهری براساس طرح جامع و تفصیلی بین 1600 تا 1800 متر از سطح دریا مشخص شده و بالاتر از آن، جزو حریم غیرقانونی شناخته میشود.
اگرچه این مسائل، مانند همه مشکلات راهحلهای خاص خود را دارند که مسئولان و شهروندان میتوانند با رعایت آنها تا حدود زیادی، زندگی را در حریمهای اصلی شهر محدود کنند. نخست آنکه بهتر است محدوده ساختوساز ـ ولو به بهانه خلوت و خوش آب و هوا بودن ـ از محدوده تعیین شده تجاوز نکند. در عین حال توجه به مرزبندی منطقهای از جمله اصول اولیه قوانین ساختوساز قرار گیرد.
دیگر اینکه سازمانهای مختلف مثل شهرداری و ادارات دولتی و خصوصی نیز باید حتیالمقدور، به توزیع خدمات عمومی بپردازند و در این کار با یکدیگر تعامل خوبی داشته باشند. جلوگیری از مهاجرت بیرویه و تمرکز امکانات در یک منطقه شهری از دیگر راهحلهای این معضل است که در کنار افزایش مشارکت عمومی و فرهنگسازی میتواند کمک بهسزایی در بهبود وضع مناطق حاشیهای باشد.
حاشیههای پررنگتر از متن
پیدا کردن مرز مشترک منطقه یک و 18
هیچکس به اندازه اهالی همشهری محله منطقه از مرزهای منطقه یک نمیترسد. کافیاست یک قدم پایش را از مرزهای منطقه آنطرفتر بگذارد تا فریاد بچههای همشهری محله منطقه 2 و 3 و 4 بلند شود که اینجا محدوده کاری ماست. حق هم دارند. اصلاً این مرزها را گذاشتهاند برای چه؟ برای همین که هر کس حساب کار خودش دست خودش باشد.
یکی دو بار هم پیش آمده که مرغ خیال من را همینطور که موقع نوشتن بر فراز منطقه به پرواز درآمده بود و ناخودآگاه از مرزهای منطقه رد شده بود با تیر زدهاند. راستی مرزها بیشتر باعث جدا شدن آدمها از همدیگر شدهاند یا باعث جدا شدن سرزمینها، چه کسی اولینبار مرز کشید.
مثلاً بین زمین خودش با زمین دیگری و بین خودش با دیگری. مثلاً بعضی وقتها فکر میکنم چرا منطقه یک مرز مشترک با منطقه 18 ندارد. یا دارد اما مرزی به پهنای 20 منطقه دیگر که بین منطقه یک و منطقه 18 قرار دارند. راستی شما هم به این موضوعات فکر میکنید یا اینها فقط دغدغههای من است. میدانید که دغدغههای من یک امر شخصی است و شما نباید از مرزهای دغدغههای شخصی من رد شوید. این هم برای خودش یک قاعده است.
چرا مرز درست میکنید؟
قدیمیها هم مرزبندیهای خاص خودشان را داشتند. بویژه در منطقه ما که مرز بین روستاها را مشخص میکردند. اصلاً معلوم نیست که این مرزکشی از چه زمانی به ذهن بشر رسیده است. هرچه هست ظاهراً از خیلی خیلی قدیمها هر کس باید حد و مرز خودش را میشناخت.
یک کار جالب که قدیمیها میکردند این بود که بین دو روستا درست روی خط مرزیای که تعریف میکردند یک متر زمین را میکندند و توی آن را پر از زغال میکردند. این خط سیاه زیرزمینی زغال که براحتی هم از بین نمیرفت و سالیان سال عمر میکرد میشد خط مرزی. اگر همان موقع هم از آن عزیز روستانشین سوهانک و پسقلعه و حصار بوعلی و ... میپرسیدی که آقا چرا اینقدر خودت را توی زحمت میاندازی و مرز درست میکنی لابد جواب قاطعی نداشت.
نه اینکه اصلاً هیچ جوابی ندهد. لابد میگفت مرز داشتن برای تعیین اراضی و جلوگیری از اختلاف بین مردم است بالاخره هر چیزی باید یک پایانی داشته باشد. این هم پایان زمینهای ماست. اما اگر از او میپرسیدی که خب مثلاً اهالی دزاشیب و دروس و قلهک چه گناهی کردهاند که توی مرزهای روستای شما جا نمیشوند میگفت: ما چه گناهی داریم که توی مرزهای آنها جا نمیشویم.
یک عمر خطکشی برای ایجاد نظم
اگر این موجود دو پا را رها کنی تا قیام قیامت برای خودش هی مرز میتراشد و مرز میتراشد.تجربه زندگی اجتماعی نشان میدهد که روستاییهایی که کار و بارشان کشاورزی بود جزو اولین مرزبندان تاریخ به شمار میآیند. مرزبندی زمین کشاورزی به گونهای که حد و حدود درختان و کرتهای هر کشاورزی معلوم باشد، مرزبندی دقیق دنیای قدیم ماست که در عین جدا کردن حساب هر کسی، میان اشتراکات زندگی معبر جدایی نمیاندازد.
هنوز که هنوز است بقایای این دست مرزبندیها را میشود توی روستاهای حاشیهای منطقه مشاهده کرد. بازیهای قدیمی را نگاه کنید. کمتر توی آنها مرز وجود دارد. اما بازیهای جدید همه یک محدوده دارند که اگر کسی از آن خارج شود جریمهاش میکنند، این جوری است دیگر.
حالا ممکنه شما بگویید اگر مرز نباشد همه چیز به هم میریزد و بیقانونی حاکم میشود. اما اگر خود قانون هم مرز نیست. البته نمیخواهم پایم را از نوشتن درباره منطقه یک بیرون بگذارم اما وقتی که به مرزها نگاه میکنم همه این چیزها خود به خود توی ذهنم جاری میشود. راستی همین که من نتوانم هر چی توی ذهن و دلم میگذرد با شما در میان بگذارم خودش یک جور مرزبندی است.
مرزها هویت محلی را تهدید میکنند
روزگاری بود که شمیران مجموعهای به هم پیوسته از آدمها و سرزمینها بود. اگر هم مثلاً شمیران با کن و تهران از هم جدا و قابل تشخیص بودند لااقل هر کدام یک محدوده بزرگ را شامل میشدند. یعنی این همه مرز توی مرز وجود نداشت. اما بعدها که مرزهای مناطق را مشخص کردند خود شمیران به چند تکه تقسیم شد یک تکه از آن شد منطقه یک که ما در آن زندگی میکنیم.
یک تکه شد منطقه 2، یک تکه منطقه 4، یک تکه منطقه 3 و... راستش را بخواهید من فکر میکنم وقتی داشتند محدوده هر منطقه را مشخص میکردند کسی به این فکر نمیکرد که با تعیین این مرزها فقط زمین را چند تکه نمیکنند بلکه هویت تاریخی را هم تقسیم میکنند و وقتی هویت تاریخی تقسیم زمینه برای از بین رفتن آن مهیا میشود تا سالهای بعد کسی نمیتواند از شمیران حرف بزند.
جای شمیران را مناطق گرفتهاند. وقتی نتوان فهمید که شمیران کجاست حتماً نمیتوان به آداب و رسوم و هویت آن پی برد از وقتی که این مرزبندیهای جدید اتفاق افتاده است بحران هویت خودش را در تهران نشان داده است. راستی که این مرزها چه میکنند.
همشهری محله - 1