پـدرش حاجی میرآقا خشکنابی، از سادات خشکناب و از وکـلای دادگستری تبریز و مردی فاضل و خوش محاوره و از خوشنویسان دوره خود و با ایمان و کریم الطبع بوده که در سال ۱۳۱۳مرحوم و در قـم به خاک سپرده شده است.
ایام کودکی شهریار با جنبش آزادی خواهان مشروطه به رهبری ستارخان و باقرخان همراه بود. وی در کودکی با قرآن و دیوان حافظ آشنا شد و پس از تحصیلات مقدماتی حوزوی به تهران رفت و وارد مدرسه دارالفنون گردید.
شهریار سپس وارد مدرسه طب شد، ولی در پی حادثهای پس از ۵ سال تحصیل، بدون اخذ مدرک دکترا، تهران و دانشکده را ترک کرد و در خراسان وارد خدمت دولتی گردید.
شهریار در نیشابور به دیدار کمال الملک، نقاش مشهور رفت و شعری درباره وی سرود و از آن پس مدتی در تهران سکونت کرد و از سال ۱۳۱۹ در تبریز اقامت گزید.
از دوستان شهریار در این دوره میتـوان مرحوم شهیار، مرحوم صبا، نـیما، فیروزکوهی، تفضلی، سایه و چند نفر دیگر را نام بـرد.
وی غزلهای دلنشین بسیاری سروده که زیباترین آنها غزلی است با مطلع «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا».
همچنین از شعرهای جاودان او، شعر زیبایش در وصف مولای متقیان حضرت علی (ع) است با مطلع «علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را».
منظومه «حیدر بابا» از زیباترین اشعار شهریار است. حیدربابا در واقع نام کوهی است در زادگاه او.
تـلخ ترین خاطره زندگی شهریار، به قلم خودش، مرگ مادرش بود که در منظومه «وای ماردم» به خوبی نمایان شده است.
شهریار در روزهای آخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و در سال ۱۳۶۷ درگذشت و در مقبرةالشعرای تبریز دفن شد.