در ایران جوامع بومی از دیرباز براساس سنتها و دستورات دینی، به حفظ محیط زیست و منابع طبیعی پرداختهاند اما فشار اقتصادی، توسعه ناپایدار و بیتوجهی دولتمردان به این جوامع، طی یکصد سال گذشته موجب بهرهبرداری بیرویه جوامع از منابع طبیعی و جنگلها و در نتیجه تخریب آن شده است، درحالی که با آموزش همین جوامع میتوان روند تخریب را معکوس و به حفاظت تبدیل کرد. این مقاله، به نمونههایی از تبدیل تخریب به حفاظت در جوامع بومی دیگر نقاط جهان میپردازد.
در یک تقسیمبندی و به لحاظ محیطشناختی ما با دو گروه از انسانها که با طبیعت در ارتباط هستند روبهرو هستیم؛ 1)انسانهایی که وابسته به محیط پیرامونشان هستند و به آنها مردمان بومی یاecosystem people گفته میشود. 2)انسانهایی که از چندین محیط استفاده میکنند و مردمان زیست کرهای یا biosphere people نامیده میشوند.
دسته نخست، صرفاً با بهرهمندی از یک یا حداکثر 2تا3 محیط زندگی میکنند. نمونه آن مردمی هستند که در نزدیکی ساحل دریا زندگی میکنند و از منابع زمینی و دریایی پیرامون خویش استفاده میکنند. اما دسته دوم مردمی هستند که زندگی شان با نظامهای فناورانه جهانی گره خورده است. آنها نه تنها از محیط پیرامون خود بلکه از منابع کل زیست جهان استفاده میکنند؛برای نمونه شهروندانی که وسایل برقی شان را از ژاپن، پوشاک را از ترکیه و چین، شکلات را از آلمان، قهوه را از آفریقا، ماشین را از آمریکا و لوازم آرایشی را از فرانسه تهیه میکنند. نتیجه آنکه، تقابل میان این دودسته، مسئولیتهای ویژهای را در رابطه با محیطزیست ایجاب میکند.
انسانهای تک محیطی برای بقای خویش نیازمند فضایی هستند که همیشه در دسترس باشد تا بتوانند از منابع آن به سهولت و به سرعت استفاده کنند. به همین جهت اگر آنها متوجه شوند که عملکردهایشان به طبیعت آسیب وارد میکند از ادامه آن خودداری میکنند چرا که طبیعت برای این گروه از مردم سرچشمه نیازهای اساسی شان به شمار میرود. به بیان دیگر مردمان تک محیطی احساس مسئولیت شدیدی در قبال محیطزیست خود دارند. در دوکشور اندونزی و فیلیپین میتوان نمونههای چنین جوامعی را مشاهده کرد.
امرار معاش و تهدید گونههای زیستی
آنچه در مناطق روستایی نگرانکننده است، صید بیرویه آن دسته از حیوانات یا قطع بیش از اندازه آن گروه از گیاهانی است که تنها منبع درآمد روستاییان است. این امر از آن جهت نگرانکننده است که در مواردی یک گونه جانوری تنها منبع درآمد ساکنین منطقه است، به همین جهت از یک سو بومیان منطقه بسیار به آن وابسته هستند و از سوی دیگر شکار زیاد آن موجب آسیب به اکوسیستم و یا انقراض گونه میشود.
از اینرو، کشورهای توسعه یافته و ثروتمند باید با همکاری بومیان منطقه و با روشهایی که در فرهنگ آن جامعه پذیرفتنی است برای حفاظت پایدار از محیطزیست بکوشند چراکه افزون بر دلایل ذکرشده، تخریب خواسته یا ناخواسته بخشی از طبیعت موجب ایجاد خلل – هر چند کوچک- در کل زیست بوم میشود. حمایت کشورهای توسعه یافته از بومیان مناطق فقیر به آنها کمک میکند تا بتوانند بهای حفاظت از جنگلها و حیات وحش را پرداخت کنند. این هدف دقیقا در گوشه دورافتادهای از اندونزی در ناحیه غربی گینه نو و در کوههای آرفک محقق شده است. در این منطقه، گونهای از پروانه به نام پروانه بال پرندهای (birdwing butterfly )زندگی میکند که از جمله بزرگترین پروانههای جهان است.
فاصله بین دو سر بالهای آن از یکدیگر نزدیک به 40 سانتی متر است که بهدلیل بزرگی و رنگارنگی بالهایش از دیر باز مورد علاقه اروپاییان بوده است اما از سوی دیگر جنگلهای کوه آرفک نه تنها زیستگاه اینگونه از پروانه و دیگر جانداران است بلکه محل زندگی مردم مویلی یعنی بومیان ساکن منطقه نیز هست؛ بومیانی که تنها راه تامین معیشتشان شکار و فروش پروانههای بال پرندهای است. در نتیجه شکار زیاد، پروانهها جمعیتشان به میزان قابل توجهی کاهش مییابد. از اینرو با همیاری سازمان حفظ محیطزیست، بومیان مویلی پروانهها را به شکلی دیگر شکار میکنند.
مویلیها درخت موی ویژهای به نام اریستولوکیا را در باغها میکارند زیرا به تجربه پی بردهاند که این پروانهها روی اینگونه درخت مینشینند. بعد از آنکه پروانههای وحشی روی آریستولوکیا تخم گذاشتند، از آنجا میروند. لاروها از تخم بیرون میآیند، از برگ درخت تغذیه میکنند و پس از مدتی به دور خود پیله میتنند. اما پیش از آنکه پروانهها از پیله بیرون بیایند بومیان آنها را از شاخهها جدا کرده و برای فروش به شهر میبرند. در شهر مراکزی برای خرید پروانهها وجود دارد که آنها را با بالاترین نرخ در بازار جهانی، از روستاییان خریداری میکنند؛ بهایی تقریبا برابر یک دلار برای هر پروانه. سپس مسئولین، پیلهها را در اتاقهایی با دمایی مناسب نگه میدارند تا پروانههای بالغ از پیلهها بیرون بیایند.
سپس آنها را میکشند، بسته بندی میکنند و به سرتاسر دنیا میفرستند. برای بومیان این منطقه محیطزیست و پروانههای بال پرنده اهمیت ویژهای دارند زیرا درآمد حاصل از آن تنها منبع تامین معیشت بومیان است. از اینرو آنها برای بقا و تولید مثل اینگونه، تمام پیلهها را از روی شاخه و برگ آریستولوکیا جمعآوری نمیکنند. به این ترتیب پروانهها و بومیان منطقه از آیندهای ایمن برخوردار خواهند بود.
نمونه دوم اسب دریایی است. امروزه دستکم 50 کشور در جهان هستند که به خرید و فروش اسب دریایی میپردازند. از اسب دریایی به شکل زنده در آکواریومها و بهصورت خشکشده در طب سنتی استفاده میشود.
هر ساله نزدیک به 20میلیون اسب دریایی صید میشود که البته این تقاضا پایانی هم ندارد. نتیجه چنین شکار بیرویهای کاهش چشمگیر جمعیت محلی آنهاست؛ چرا که اسب دریایی مانند دیگر ماهیان چندین هزارتخم نمیریزد بلکه تنها چند صد اسب دریایی کوچک میزاید و شگفت انگیز اینکه عمل زایش توسط جنس نر انجام میگیرد. در برخی از نقاط فیلیپین معیشت مردم بومی وابسته به صید اسب دریایی است. از اینرو در این منطقه نیز برنامه حفاظت پایدار از محیطزیست آغاز شده که هدف آن در نظر گرفتن نیازهای انسان و اسب دریایی است. هدف از پروژه اسب دریایی- که پروژهای طولانی مدت است- حفظ جمعیتهای سالم گونه و خویشاوندانش و نیز تامین زیستگاهی مناسب برای آنهاست.
پس از فروش اسبان دریایی صید شده، تعداد و ویژگیهای آنها توسط مسئولین ثبت میشود تا عوامل مؤثر بر جمعیت آنها بررسی شود. سپس اسب دریایی خشک و به کشورهای خارجی فرستاده میشود. در این روش، مانند دیگر نمونههای حفاظت پایدار، به نیازهای انسانی نیز توجه میشود. به دانشآموزان محلی که در ثبت دادهها همکاری کنند، کمک هزینههای تحصیلی داده میشود. با اطلاعات داده شده توسط بومیان و ارزیابیهای متخصصان، میزان شکار اسب دریایی بهطور دقیق ثبت، از صید بیرویه آن جلوگیری و از جمعیتهای سالم و توانا در تولید مثل محافظت میشود.
با کمک این پروژه، روستاییان علاوه بر صید به مقدار مناسب، از درآمد حاصل از صنایعدستی و توریسم مرتبط با اسب دریایی نیز بهرهمند خواهند شد. این دونمونه، مثالهایی بودند از شرایط زندگی و شکار مردمان تک محیطی که عمده و یا تنها راه گذران زندگی شان محیطزیست پیرامون آنهاست. تفاوت میان این دو دسته- مردمان بومی و زیست کرهای- در احساس مسئولیتی است که در قبال محیطزیست دارند. اگر دسته نخست به اهمیت موضوع پی ببرند احتمالا نه تنها طبیعت را ویران نمیکنند بلکه در نگهداری از آن نیز خواهند کوشید. بنابراین اقتصاد مبتنی بر اکوسیستم، احساس مسئولیت نسبت به محیطزیست را افزایش میدهد.
حال آنکه وضعیت مردمان زیست کرهای که از منابع بیشماری در جهان بهره میبرند به کلی متفاوت میشود. اگر بخشی از زیست جهان قادر به برآوردن نیازهای آنها نباشد، بیدرنگ به سراغ منابع دیگر خواهند شتافت. بنابراین طبیعی است که آنها تمایل کمتری به حفاظت از بوم نشان دهند. در نتیجه بیتوجهی این دسته از مردم در استفاده از منابع طبیعی، کل زیست جهان در معرض خطر جدی قرار میگیرد. به همین جهت حامیان محیطزیست برآنند تا چرخشی در نظام بهرهبرداری از محیطزیست صورت دهند. بدینترتیب که مردمان زیست کرهای نیز به گروه مردمان بومی بپیوندند. با این روش آنها به میزان قابل توجهی بهخودکفایی خواهند رسید. در این صورت آنها منابع مورد نیاز خود را نه از محیطهای دیگر بلکه از بوم خود فراهم خواهند کرد و در این صورت برای حفظ و بقای آن نیز خواهند کوشید.
منبع: anthropology.ir