به نظر میرسد این وظیفه ملی در جهت رسیدن به منافع ملی، بر عهده «رسانه ملی» باشد. امروز ایجاد ارتباط، اطلاعرسانی، تغذیه فرهنگی و آگاهیبخشی از طریق شبکههای تلویزیونی که پرمخاطبترین رسانه است، بهترین و تأثیرگذارترین راه است.
همانگونه که این سازمان برای عربزبانان که با ما تنها در دین مشترکند، شبکههای «العالم» و «الکوثر» را تأسیس کرده است که البته لازم و شایسته بوده، بسیار بجا و بایسته است که شبکه یا شبکه های بین المللی فارسی زبان با عنایت به فرهنگ مردم کشورهای فارس زبان مثل تاجیکستان دایر کند روند غالب و جو حاکم بر این شبکهها باید به گونهای باشد که بدون برانگیختن هیچ شائبه و حساسیت سیاسی و قومی یا تعرض به تمامیت ارضی این کشورها، تنها در راستای تقویت پیوندهای فرهنگی این ملت، احیا و تحکیم روابط حسی و عاطفی مردمش، تسهیل روابط اقتصادی آنها و در نهایت، تقریب افکار سیاسی هیأتهای حاکمهشان گام بردارد.
وقتی در ابتدای دهه90، اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید، جمهوریهای متحد، از هم گسستند؛ کشورهای نوپا و تازهبهدورانرسیدهای که غولها و بچهغولهای غربی با اشتیاق وافر، آغوششان را برای استقبال از آنها گشوده بودند و دهانشان را برای بلعیدن آنها؛ یکی بیخ گوش رقیب سابقش- که دائم اسپوتنیک و خلیج خوکها را به رخش میکشید- پایگاه نظامی ساخت.
دیگری به دنبال رقیبتراشی و قیمتشکنی برای گاز مورد نیازش بود. یکی به فکر مصادره تاریخی بود و دیگری پی استحاله فرهنگی جمهوریهایی که هیچ وجه اشتراکی با هم نداشتند مگر همحزبیبودن دیکتاتورهایشان.
هیچ علاقهای آنان را به هم پیوند نمیداد جز ایدئولوژی جعلی هیأت حاکمهشان. یک تاجیک، چه سنخیتی با یک استونیایی داشت؟ یک آذری چقدر حرف یک اوکراینی را میفهمید؟ یک بلاروس چه از یک ترکمن میدانست؟... همه اینها را ضرب و زور دگنک استالین و رفقا و اخلافش به هم چسبانده بود. و مگر انکیزاسیون و دیکتاسیون چقدر دوام میآورد(؟) که خود، خوره خودش است و شاهد آن همه جمله معروف «الملک یبقی معالکفر و لایبقی معالظلم».
و ما که تقریباً نیمی از این کشورها را در گذشتهای نزدیک از دست داده بودیم وخود را احق و اولی از بقیه نسبت به آنان میدانستیم، تنها کلاهی که از این نمد نصیبمان شد، در نتیجه سه حرکت غیرموثر بود؛ اول، ارسال مقادیر معتنابهی مصنوعات و محصولات که بعضیشان به علت کمی تا قسمتی بنجلبودن، وجهه اقتصادیمان را خراب کرد.
دوم، گسیل تعداد قابل توجهی تاجر- توریست که اعمال نفرات انگشتشماری از آنها، آبروی اخلاقیمان را به باد داد و سوم، ترویج زمزمههایی مبنی بر اینکه تعدادی از این کشورها که طی قراردادهای استعماری گلستان و ترکمانچای از ایران جدا شدهاند و باید بازگردانده شوند. این فکر عملاً چنان سادهمینمود که حتی در داخل کشور نیز کسی وقعی به آن ننهاد و آن را جدی نگرفت.
اما اگر از منظر دیگری به این موضوع آخر نگریسته شود، حرف زیاد بیراهی هم نیست؛ درست است که برداشتن مرزهای جعلی و قراردادی بهوجودآمده بین ایران و کشورهای آسیای میانه و قفقاز، از نظر جغرافیای سیاسی و حقوقی و منضمکردن یک کشور مشعوف و مسرور از استقلال به خاک اصلیاش غیرممکن است ولی درنوردیدن مرزهای جغرافیای انسانی و فرهنگی این کشورها خیلی مشکل نیست؛
چون اصولاً تا حدود دو قرن پیش، هیچ مرزی بین ما و آنها نبوده است و عملاً همه این کشورها به انضمام افغانستان، بخشهای عمدهای از پاکستان و کشمیر، کشور بزرگ ایران را تشکیل میدادهاند. اگر هم کشمکشی در این ملک پهناور بوده، برای گشادهکردن قلمرو فرمانروایی ملوک طوایف و حداکثر حکمرانی بر کل این کشور بوده است.
اشتراکات و در نگاهی عمیقتر، همسانی نژادی، زبانی، فرهنگی و دینی مردم این مناطق بر کسی پوشیده نیست. اگر از نمونههای سیاسی این همسانی مانند حکمرانی چندقرنی بابریان بر هندوستان تا تعیین فرماندار گروزنی به دست شاهعباس صفوی و... بگذریم و آنها را جزو گذشته انگاریم، از تاریخ تمدن و فرهنگ و خصوصاً قلهها و مفاخر آنها نمیتوانیم گذشت چون ماندگارند.
حافظی که «سمرقند» و «بخارا» را به «ترک» «شیراز» میبخشد، ایرانی است. از نظامی گنجهای و خاقانی شروانی تا بوعلیسینا، از ابوریحان و خوارزمی تا علامه اقبال لاهوری و از بیدل دهلوی تا مختومقلیبیگ و... همه چهرههای ماندگار یک فرهنگند که امروز دست قضا و البته دستهای دیگر، آنها را با خطوط مرزی روی نقشه، از هم جدا افکنده است.
و اگر «ملیت» را همین اشتراک یا همسانی نژادی و زبانی و فرهنگی و دینی بدانیم، ما امروزه نه با «ملت ایران»(که هفتاد میلیون جمعیتند) بلکه با «ملت ایرانی» روبهروییم و «منافع ملی» ما ایجاب میکند که این ملیت فراموششده را زنده کنیم، همسانبودنشان را به یادشان بیاوریم، اشتراکاتشان را به رُخشان بکشیم، اصل و اصالتشان را احیا کنیم و این «ملت» را تقویت نماییم.
معلوم نیست این موضوع مهم چرا تاکنون مغفول یا مسکوت مانده است و کم عنایتی رسانه ملی در این زمینه تا کی ادامه خواهد یافت! نکند شاهد روزی باشیم که تاریخ و فرهنگ و مردم این «ملت» توسط غریبههای بیاصل و اصالت و دایگان مهربانتر از مادر به مصادره و تاراج رود که آن روز، انگشت حسرت به دندان گزیدن، جز درد، بهرهای نخواهد داد. البته این یغما و غارت و هجوم، چندگاهی است که آغاز شده است و «رسانه ملی» ما همچنان کم توجه است.