حاصل این تلاش این بود که در سن 16 سالگی در آلبوم «حیرانی» به آهنگسازی کیخسرو پورناظری و به خوانندگی شهرام ناظری نوازندگی دف را برعهده گرفت. فعالیتهای سیاوش ناظری در موسیقی ادامه یافت. خوانندگی و آهنگسازی «رقص و آتش» به مناسبت سال جهانی مولانا، تکنوازیهای دف در آلبوم «هرا» و نوازندگی دف در آلبوم «مولویه» اثر شهرام ناظری، بخشی از کارهای سیاوش ناظری است که به این موارد اجرای کنسرت را هم اضافه کنید تا کارنامه این هنرمند سی ساله را دریابید.
- آلبوم جدید «گه بیگه» به تازگی به بازار آمده است که شما خواننده و آهنگساز آن هستید. آیا این آلبوم درادامه آلبوم قبلی شما «رقص و آتش» است یا اینکه ما شاهد تغییر عمدهای در کار شما خواهیم بود؟
دیدگاه خاصی در آهنگسازی و خوانندگی دارم که سعی کردم درآلبوم «رقص و آتش» بخشی از آن را نشان بدهم. در موسیقی سنتی مرسوم است که براساس دستگاههای موسیقی سنتی آهنگسازی میشود. آهنگساز، شعر را با ملودیهایی که از صدها سال قبل وجود داشته تلفیق میکند اما من برعکس عمل میکنم؛ یعنی از شعر ملودی میگیرم. بهنظرم هر شعری ملودی خاص خودش را دارد. فرم خوانندگی و آهنگسازی من سنتی نیست. سعی میکنم که موسیقی و آواز را براساس مفاهیم شعر و باتوجه به کلمات بهوجود آورم.
- بنابراین تصاویر ذهنی شما از یک شعر به موسیقی تبدیل میشود؟
تصاویر ذهنی و دریافت من از شعر به ملودی و موسیقی تبدیل میشود. بارها شعر را میخوانم تا برایم ملودی شکل بگیرد.
- با ردیفخوانی مخالف هستید؛ درحال که ردیفخوانی در موسیقی سنتی خیلی خوب جواب داده است؟
برای اساتید و بزرگان موسیقی سنتی ایران احترام ویژهای قائلم و کارشان را ارج مینهم. پدرم با کار موسیقی مخالف بود، به همین دلیل اجازه نمیداد که به کلاس موسیقی بروم، در نتیجه من ردیفهای آوازی و دف نوازی را شخصا آموختم و چون در حال کشف و پیدا کردن نکات جدید بودم به تقلید محدود نشدم. شاید یکی از دلایلی که توانستم فرم خود را پیدا کنم همین بود که تحت تعلیم شخص خاصی نبودم.
- شما برخلاف موسیقی سنتی آموزش دیدهاید. در موسیقی سنتی اصل بر تقلید شاگرد از استاد است و بعدها شاگرد میتواند راه خود را پیدا کند.
سالها پیش با استاد جلیل شهناز ملاقات داشتم و از ایشان درباره ردیف موسیقی سنتی و نقش آن در آثاربرخی نوازندگان بنام پرسیدم. استاد شهناز گفتند که «ردیف درموسیقی ایرانی مانند حروف الفبا در ادبیات است. با آموختن آن میتوان جمله ساخت و شعرسرود». استاد شهناز گفتند که کسانی را که نام بردید، درواقع هنوز یاد نگرفتهاند که این حروف را باهم ترکیب کنند وتنها به تکرار حروف میپردازند، درحالیکه این نحوه استفاده از ردیف نیست. ردیف همچون الفبایی است که باید تبدیل به شعر شود، باید حس را به ردیف منتقل کرد، در غیراینصورت اجرای ردیف، جایی ندارد. ردیفی که امروز دردست داریم، همان ردیف 100سال پیش است که در این مدت ملودی جدیدی به آن اضافه نشده و به بن بست رسیدهاست، در حالیکه علاقه شخصی من در موسیقی این است که برپایه اشعار مورد نظرم، ملودی ایجاد کنم.
- منهای گرایش خانوادگی شما این سؤال برایم پیش میآید که چرا به موسیقی سنتی علاقهمند شدید، درحالیکه این ساختارشکنی میتواند در موسیقی پاپ یا کلاسیک بهتر پاسخ بگیرد. موسیقی سنتی، همانطور که از اسمش پیداست یک قالب دارد که نمیتوان آن را شکست. به آلبوم «رقص و آتش» اشاره میکنم که از تنبور و گیتار در کنار هم استفاده کردهاید. این نوآوریها معمولا بازتاب خوبی هم ندارد.
«رقص و آتش» موسیقی سنتی نیست. درست است که درآن از سهتار، بربط و تنبور استفاده شده اما موسیقی این آلبوم سنتی نیست. در نوازندگی بربط و سهتار ازتکنیکهای مرسوم نیز استفاده نشده است و تنبور، تنبور مقامی نیست. من به این جنس صداها نیازداشتم و از آنها برای رسیدن به هدف خود استفاده کردم. فرم کار کردن من اینگونه است و ارتباطی به موسیقی سنتی ندارد.
- منظور شما چه فرمی است؟
اسمش را موسیقی شعر گذاشتهام. در واقع تمام فضاها و ملودیها را از شعر میگیرم، فرقی هم ندارد که شعر مولوی باشد یا شعر حافظ. هر شعری قابلیت خودش را دارد و میتوان آن را به موسیقی تبدیل کرد و ملودیهای جدید بهوجود آورد.
- تأکید شما روی شعر است. یکی از آلبومهای شما به اسم «هرا» تکنوازی دف است، در حالیکه در تکنوازی دف، شعر نقشی ندارد.
تأکید من بر حس شخصی است که نحوه برخورد با شعر نیز بخشی از این حس است. در آلبوم هرا میخواستم که بخشی از این کار آموزشی باشد و اصول اولیه دف نوازی را آموزش دهم. در موسیقی، سکوت و نوآنس نقشی بسیار مهم دارد. معمولا یک نوازنده وقتی شروع به نواختن میکند بیوقفه سازمیزند. خیلی وقتها نوازنده با تکنیک قوی به اجرا میپردازد اما شنونده را خسته میکندکه دلیل آن به عدمسکوت و اجرای نوآنسها برمیگردد. دراین اثر 2 قطعه به سبک خاص خود اجرا کردم. این 2 قطعه کاملا الهامی و بداهه نواخته شدند و فرمی است که تجلی تفکر من در موسیقی است.
- در صحبتهایتان به سبک شخصی اشاره میکنید. نکتهای که میخواهم به آن اشاره کنم، سن و سال شماست. درست است که سالها درموسیقی تجربه دارید و در یک خانواده هنری بزرگ شدهایداما سبک شخصی به مرور زمان به دست میآید. با این حال پیدا کردن این سبک شخصی زود بوده؛ به عبارت دیگر ممکن است که سبکی که زود به دست آمده باشد، به مرور هم تغییر کند.
بله ممکن است که سبکم تغییر کند. خوانندگی و دف نوازی من از زمانی که شانزدهساله بودم تا بهامروز خیلی تغییر کردهاست. قرار نیست که این دیدگاه تا آخر با من بماند و رنگ تکرار بهخود بگیرد.
- اما زمانی که در مورد سبک شخصی صحبت میکنیم، یعنی من در مقام یک مخاطب با شنیدن فلان قطعه به یاد خوانندگی یا نوازندگی شما بیفتم؛ این یعنی سبک شخصی یک آهنگساز یا یک خواننده.
با شما موافق نیستم. بهنظرم این خود نشان از تکرار و عدمپویایی دارد زیرا هرلحظه میتوان تجربهای جدید داشت. مولانا میفرماید:«هرزمان نو صورتی و نوجمال / تا زنو دیدن فرو میرد ملال». میتوان با رسیدن به دیدگاهی خاص و متمایز، بازهم به نوآوری پرداخت. از کودکی موسیقی کار میکنم. 20سال است که دف میزنم. نخستین آهنگم را در سن 13 سالگی برای شعر «هست شب» نیما یوشیج ساختم. من موسیقی را شخصی تجربه کردم و تحت تعلیم شخص خاصی نبودم. شاید اگر تحت تعلیم استاد خاصی بودم نحوه اجرای من تحتتأثیر وی قرارمی گرفت.
نخستین بار که نزد استاد بیژن کامکار دف زدم، به شیوه خودم دف زدم. برای من فضیلتی محسوب نمیشود که مثل اساتید ساز بزنم یا آواز بخوانم. در آموزش دادن نیز با هیچ شاگردی بیش از 6 ماه کار نمیکنم چرا که باید اصول را بیاموزد زیرا بیش از این، تحت تأثیر من خواهد بود. اعتقاد دارم که هنر یک پدیده شخصی است و نمیتوان آن را دیکته کرد. کسانی درعرصه هنر تأثیرگذارند که از تکرار دوری کنند. حسی که از دورن بجوشد ومتجلی شود اهمیت دارد.
- در موسیقی سنتی، جوانان خلاقی وجود دارند که شناخته نمیشوند. نکتهای که اینجا مطرح میشود، به سلیقه مخاطب برمیگردد که هنوز ترجیح میدهد همان کارهای قدیمی اساتید را بشنود ولی به سراغ یک خواننده جوان و خلاق که حتی از فلان استاد بهتر آواز میخواند نرود.
بهنظرمن این اتفاق درگذشته برای اساتید امروز رخ داده است و آنها توانستهاند طی سالها ممارست، مخاطبان امروز خود را کسب کنند.
- فکر نمیکنید بخشی از این اتفاق به این دلیل است که اساتید ما جوانها را به جامعه موسیقی معرفی نمیکنند؟ مثلا بخشی از یک کنسرت خودشان را به جوانان اختصاص بدهند تا به مخاطب معرفی شوند.
اصولا اساتید فقط بهخود یا به فرزندانشان فکر میکنند. آنها شاگردهای خوبی نیز دارند اما هرگز نمیبینید که یک استاد در کنسرتی به شاگردش 5دقیقه وقت برای اجرای ساز یا آواز بدهد. فقط یکبار در کنسرت استاد محمد موسوی دیدم که نوجوانی را معرفی کردند و آن نوجوان به اجرای تکنوازی نی پرداخت ولی از جانب اساتید دیگر این حسن توجه را ندیدهام.