سه‌شنبه ۱ دی ۱۳۸۸ - ۱۶:۲۷
۰ نفر

ترجمه اکرم حسن: حرف‌های نویسنده‌های بزرگ همیشه خریدار داشته، مخصوصاً برای آنهایی که اهل خواندن و نوشتن داستان هستند

این جا با تجربه‌های «مارگارت ماهی» آشنا می‌شوید. مارگارت ماهی را بسیاری از کودکان و نوجوانان جهان می‌شناسند. از این نویسنده نیوزیلندی تا کنون چند کتاب از جمله «بزرگ‌ترین نمایش خارج از زمین»، «دختر ماه» و «سفر جادویی پنج خواهر» به فارسی برگردانده شده است.

ایده‌ها از کجا می‌آیند؟

بیشتر داستان‌هایی که می‌نویسم با چیزهایی که واقعاً برایم اتفاق افتاده‌اند شکل می‌گیرند. برای مثال کتاب مصور «صبح یکشنبه تابستانی» تقریباً به‌طور کامل واقعی است. یک بار با دو تا از سگ‌هایم- یکی سیاه و یکی سفید- برای پیاده‌روی بیرون رفتم. آنها دنبال دسته غازها گذاشتند. هر چه سگ‌ها را صدا زدم توجهی به من نکردند. با خودم فکر کردم «خیلی وحشتناک است. انگار امروز قرار است یک غاز کشته ببینم!» اما ناگهان غازها بر‌گشتند و بال‌هایشان را به هم ‌زدند و با خشونت دنبال سگ‌ها ‌گذاشتند. با تعجب دیدم که سگ‌ها برگشتند و پا به فرار گذاشتند.

من از این ماجرای واقعی در کتابم استفاده کردم. اما داستانم را به صورت نظم نوشتم. در آن داستان کاری کردم سگ‌ها پسر دوچرخه‌سواری را تعقیب کنند، بعد دنبال یک گربه بگذارند و آخر سر هم دنبال غازها. برای این که در بیشتر داستان‌های عامیانه چیزها سه بار اتفاق می‌افتند و بار سوم است که تغییر می‌کنند.

نقاشی از چهره مارگریت ماهی،نویسنده

بنابر این بیشتر وقت‌ها ایده‌هایم را از چیزهای واقعی دور‌‌و‌برم می‌گیرم و در آنها اغراق و مبالغه می‌کنم و داستان‌های بامزه و شوخی از آنها می‌سازم. با این حال، یک ماجرای واقعی فقط نقطه شروع به حساب می‌آید.

فکر می‌کنم داشتن دفترچه- از هر نوعش- ایده خوبی باشد. در این صورت می‌توانید از ایده‌هایی که به سراغتان می‌آیند، یادداشت بردارید. فکر می‌کنم کتاب‌خوانی با صدای بلند هم فکر خوبی است. البته نه با این قصد که از داستان‌های دیگران کپی‌برداری کنید، فقط برای این که ایده بگیرید که چه چیزهایی باعث شده آن داستان‌ها خوب از کار در بیایند.
چرا می‌نویسم؟

نویسنده‌ها تمام وقت، کارشان این است که چیزهایی را سرهم کنند و بسازند، من هم به‌طور حتم کارم همین است. در درجه اول، برای سرگرم کردن خودم و بعد (امیدوارم) بتوانم دیگران را هم با داستان‌هایم سرگرم کنم.

بهترین لذت نویسندگی وقتی است که داستان می‌نویسی و به نحوی در آن داستان زندگی می‌کنی. مثل زندگی در یک ماجرا یا یک لطیفه یا یک راز. من واقعاً از این حس لذت می‌برم.
سرسخت و پرتلاش فکر می‌کنم کسانی که سودای نویسندگی دارند باید مقاوم و سرسخت باشند، چون چاپ آثار بیشتر نویسندگان زمان زیادی می‌برد. و این یعنی بیشتر نویسندگان اوایل کار خیلی زیاد دچار یأس و نومیدی می‌شوند.

زمان زیادی می‌برد تا دقیقاً همان چیزی را که می‌خواهید، بنویسید و به بهترین روش ممکن هم این کار را انجام بدهید. البته هستند کسانی که اولین داستان‌ها و کتاب‌هایشان بدون دردسر منتشر می‌شود، اما بیشتر ما نویسندگان باید همین‌طور سعی کنیم و سعی کنیم و باز هم سعی کنیم.

من عاشق نویسندگی‌ام. اما برای این چیزی که الان هستم، به شدت کار کرده‌ام. پس اگر تصور می‌کنید نویسندگی راه آسانی برای امرار معاش است، فکر نویسنده بودن را از سرتان بیرون کنید.

سمج باشید، چون باید به فرستادن داستان‌هایتان برای ناشران، مجلات و روزنامه‌ها و... ادامه بدهید.

چه‌طور نویسنده شویم؟

بیشتر نویسنده‌ها با نوشتن انواع داستان‌ها، داستان‌نویسی را به خودشان آموزش می‌دهند. گذراندن دوره‌های دانشگاهی یا شرکت در آموزشکده‌هایی که آخر هفته کلاس دارند هم می‌توانند مفید باشد، اما بیشتر نویسنده‌ها از راه نوشتن داستان نویسندگی را یاد می‌گیرند؛ از راه اشتباه کردن؛ تشخیص دادن اشتباه‌‌هایشان و این که دیگر آنها را هیچ وقت تکرار نخواهند کرد.

دیگر این که باید زیاد کتاب بخوانید، چون خودم هم همین کار را می‌کنم. نویسندگانی را می‌شناسم که خیلی کتاب نمی‌خوانند، یک دلیلش ترسی است که از تأثیرپذیری از کار دیگران دارند. با این حال، فکر می‌کنم نویسندگان واقعی که به عقاید خودشان علاقه‌مندند، زحمت کپی کردن آثار دیگران را به خودشان نمی‌دهند. بنابر این شخصاً فکر می‌کنم خواندن کتاب‌های بسیار بسیار زیاد، همیشه تأثیر خوبی داشته است.

حرف‌های آخر

اما بدترین چیز، نوشتن و دوباره نویسی مطلب است و بعد باز هم بازنویسی آن. گاهی وقت‌ها نویسنده‌ می‌داند چیزی در داستانش خراب است، اما کاملاً نمی‌تواند بفهمد که آن چیست.

فکر می‌کنم نوشتن برای گروه‌های مختلف سنی رضایتمندی‌های متفاوتی نیز در پی دارد: یک نوع کمال هست، یک جور رضایت از پی‌رنگ (طرح) داستان- که از داستان کتاب مصور برای کودکان به دست می‌آید. شاید رسیدن به آن رضایت، از طریق یک کتاب نوجوان دشوار باشد. ماجراها و حرف‌ها در داستان کتاب مصور می‌تواند ساده و مستقیم بیان شود. انگیزه را می‌توان به‌طور شفاف تعریف کرد. و حرکت به سوی اوج داستان سرراست است. اما در کتابی که برای نوجوانان نوشته می‌شود، باید انگیزه شخصیت‌های داستان متزلزل‌تر باشد چون زندگی در این سطح پیچیده‌تر است و گاهی وقت‌ها می‌تواند تردیدهایی را به همراه بیاورد. یا حتی قضاوت‌های اخلاقی پیچیده‌تر می‌شوند و... هنوز هم شناخت سردرگمی بشر، چه به خاطر خود فرد (نویسنده) و چه به خاطر خواننده‌های احتمالی، رضایتمندی بسیاری را ایجاد می‌کند. کار کردن با این پیچیدگی و ظرافت نتیجه‌اش می‌تواند لحظات کشف و شهود باشد. اما این چیزی از ارزش شادی و آرامشی که فرد از داستان کتاب‌های مصور می‌گیرد، کم نمی‌کند.

فکر می‌کنم خودم به شدت تحت تأثیر داستان‌های عامیانه بوده‌ام. ساختار زیرین تعدادی از داستان‌های کتاب‌های مصورم قصه عامیانه است و با کمال تعجب فکر می‌کنم عناصر زیادی از قصه‌های عامیانه حتی در کتاب‌های نوجوانم نیز وجود دارد. من سعی می‌کنم هر داستانم را متفاوت بنویسم، اما توانایی  هیچ نویسنده‌ای نامحدود نیست.

کد خبر 97511

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز