دوشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۸ - ۱۸:۳۲
۰ نفر

گاردین، 29 دسامبر 2009 - ترجمه وحیدرضا نعیمی: این روزها نام یمن در اخبار زیاد شنیده می‌شود.

سرویس‌های اطلاعاتی غرب می‌گویند که این کشور در حال تبدیل شدن به محیط مستعد برای رشد تروریست‌های القاعده است

این موضوع در روزهای اخیر قوت بیشتری گرفته‌است. دلیل آن هم این است که عمر فاروق عبدالمطلب نیجریه‌ای ادعا کرده که عوامل القاعده در یمن وی را برای انفجار یک هواپیمای آمریکایی آموزش دادند و مجهز کردند.

البته این نخستین بار نیست که از یمن به‌عنوان پایگاه القاعده نام برده می‌شود. دستگاه‌های اطلاعاتی غربی همواره و به‌طور دقیق‌تر پس از 11 سپتامبر اظهار داشته‌اند که یمن در واقع محیط مستعد برای رشد تروریست‌هاست.

ضعف دولت مرکزی یمن، ناتوانی آن برای نفوذ به نواحی قبایلی، جغرافیای کوهستانی کشور و نیز موضع مبهم رهبری یمن در قبال گروه‌های جهادی محلی خود همه دست به دست هم داده‌اند و این کشور را برای عوامل القاعده جذاب کرده‌اند.

کنگره آمریکا اخیرا یمن را جبهه‌ای در جنگ با تروریسم اعلام کرده است. اما طرح این پرسش به این شکل نمی‌تواند وخامت اوضاع را توصیف کند. در عوض، باید پرسید: آیا این کشور در صف کشورها و حکومت‌های فروپاشیده بعدی جهان قرار دارد؟ با توجه به نزدیکی یمن به عربستان سعودی و کشورهای خلیج‌فارس و کنترل آن بر باب‌المندب، پاسخ به این پرسش می‌تواند پیامدهای امنیتی جهانی داشته باشد.

باب‌المندب تنگه‌ای در دهانه دریای سرخ است که برآورد می‌شود روزانه 3 میلیون بشکه نفت از آن می‌گذرد. مقامات یمنی معمولاً‌ هرگونه اظهار نظر و پیش‌بینی درباره فروپاشی حکومت این کشور را رد می‌کنند و بر این امر پا می‌فشارند که به‌رغم آنکه چند دهه است که پیش‌بینی درباره فروپاشی دولت یمن تکرار می‌شود، این کشور همچنان سرپاست.

اگر این نظر 15 سال پیش مطرح می‌شد چندان با اهمیت به‌نظر نمی‌رسید اما اکنون وضعیت فرق می‌کند. البته دلیل وخامت شرایط کنونی یمن تنها جنگ 5 ساله ارتش با حوثی‌های شیعه شمال یا جدایی‌طلبان جنوب نیست. تاریخ معاصر این کشور مالامال از جنگ‌های داخلی و درگیری‌هایی است که هر ناظر طعنه‌زنی را به این نتیجه‌گیری وامی‌داشت که این تحولات واجد هیچ نکته جدیدی نیست. اما آنچه تازگی دارد، نشانه‌های تفرقه در حلقه درونی خانواده رئیس‌جمهوری یمن است. اگر این اختلافات مهار نشود، می‌تواند کل نظام سیاسی یمن را تضعیف کند.

خاندان حاکم در یمن برای تحکیم قدرت خود به پایگاه سنتی خود تکیه کرده است که همان گروه‌های فرقه‌ای، قبیله‌ای ومنطقه‌ای هستند که حمایت آنان از نظام سیاسی به‌طور کلی نقش حیاتی در دوام و بقای آن دارد.

در یمن، 2 حلقه در پایگاه سنتی قدرت شکل گرفته است: درونی و بیرونی. آنچه در اینجا به جهان مربوط می‌شود، خاندان بلافصل قبیله‌ای و فرقه‌ای است؛ یعنی قبیله سانهان رئیس‌جمهوری که عضوی از کنفدراسیون قدرتمند قبیله‌ای هشید است.

توانایی رئیس‌جمهوری یمن برای بقا در بحبوحه تلاطم‌های سیاسی مکرر در این کشور از زمانی که وی در سال 1978 به قدرت رسید، به حمایت کامل ازخانواده و خاندان بلافصل وی متکی بوده است. امروز، نشانه‌هایی وجود دارد حاکی از آنکه برخی از اعضای خاندان صالح اقتدار وی را به چالش کشیده‌اند.

پژوهش‌های میدانی کارشناسان به علاوه گزارش‌های خبری تأیید‌نشده حاکی از جنگ قدرت بین علی عبدالله صالح و برادر ناتنی‌اش علی محسن‌الاحمر، فرمانده هنگ اول زرهی و شاخه نظامی شمال غرب است. وی مانعی برای انتقال قدرت به پسر صالح محسوب می‌شود.

این نزاع زمانی علنی شد که برخی از نشریات اینترنتی و و بلاگ‌ها در یمن در سال 2008 از وقوع درگیری‌های مسلحانه بین سربازان وفادار به رئیس‌جمهوری و سربازان زیر فرمان علی محسن خبر دادند. این تفرقه بین حلقه درونی یمن را جامعه بین‌المللی با دقت دنبال می‌کند.

اگر این اختلاف به رویارویی‌های علنی تبدیل شود، تسلط دولت بر نظام تضعیف می‌شود. ضعف دولت، آرزوهای جدایی‌خواهانه جنوبی‌ها و بحران مداوم اقتصادی می‌تواند یمن را به منطقه‌ای بی‌قانون بدل کند.

کد خبر 98764

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز