شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۸ - ۰۵:۳۷
۰ نفر

سهند صادقی بهمنی: خلافت یزید همراه بود با فجایع فراوان. در سال نخست خلافت او، آل رسول(ص) در کربلا به شهادت رسیدند.

در دومین سال، کشتار مدینه و قیام حره روی داد که سبب غارت اموال و کشتار مردم مدینه شد. در سومین سال اما سرداران یزید به مکه مکرمه هجوم بردند که در این حمله کعبه معظمه به آتش کشیده شد. یزید در صفر سال 64هجری درگذشت.

 خبر درگذشت یزید به همراه  کناره‌گیری پسر ارشد او، یعنی معاویه دوم، مقدمات انحطاط موقت امویان را فراهم آورد. پیامد اصلی این ضعف اما در خارج شدن عراق و حجاز از دست امویان بروز کرد. همین امر، بهترین فرصت را برای برخی یاران امام‌حسین(ع) که به دلایلی نتوانسته بودند در کربلا حاضر شوند، فراهم کرد تا شالوده قیام توابین را بنیان گذارند. در این جستار به بررسی قیام توابین و خروج موفق مختار می‌پردازیم.

نشست اولیه توابین (نامی که بازماندگان کربلا برخویش نهاده بودند) در خانه سلیمان بن صرد خزاعی تشکیل شد. در این نشست 4تن از رهبران توابین یعنی مسیب‌بن‌نجبه فزاری، عبدالله‌بن‌سعد‌بن‌نفیل ازدی، عبدالله‌بن‌وال تمیمی و رفاعه‌بن‌شداد بجلی بر رهبری سلیمان اتفاق کردند. او پس از برگزیده‌شدن سخنانی گفت که علاوه بر توضیح علت تخلف از کربلا، ماهیت قیام ایشان را نیز روشن می‌کند. طبری متن کامل سخنان او را در تاریخ خویش نقل کرده است. در این گفتار برای نخستین بار به‌ گروهی از مسلمانان به‌صورت مشخص، نام شیعه- بدون هیچ‌گونه پسوند یا پیشوندی- اطلاق شده است؛ «بیم دارم در این روزگار... عاقبت ما شیعیان فضیلت نباشد.

ما پیش از این برای آمدن اهل‌بیت پیامبر(ص) انتظار می‌کشیدیم و در مقابل قدم‌هایشان گردن فرود می‌آوردیم و به آنها وعده یاری می‌دادیم...  .  چون آنان به کوفه آمدند، از یاری آنان بازماندیم و خدعه کردیم و در انتظار پایان کار ایشان نشستیم تا آنکه سرانجام فرزند پیامبر(ص) را کشتند و سلاله رسول و نسل او و پاره تن و گوشت و خون و جگر گوشه او تباه شد. امام از ما یاری خواست ولی ما چنین نکردیم... . با قاتلین امام بجنگید و بکشید یا کشته شوید. هان‌ای جماعت از مرگ نترسید که هر که از مرگ بترسد، خوار خواهد شد... . پس توبه کنید و خود را بکشید درست چون بنی‌اسرائیل که به هنگام توبه به زمین زانو زدند و گردن کشیدند و چون دانستند که هیچ‌چیز جز مرگ آنها را از گناه بزرگشان نجات نخواهد داد، به مرگ تن دادند» (طبری، ج5، ص554 و ابن‌اثیر در الکامل، ج4، ص160). از سخنان ابن صُرَد می‌توان فهمید که توابین، به شهادت خویش یقین داشته‌اند.

شاید از همین رو بوده که از مجموع 16هزار تواب، در نهایت تنها 12هزار تن از ایشان در نُخیله جمع شدند. این 16هزار نفر -  بنا بر نقل طبری-  در دیوان سلیمان نام نوشته بودند که تا سرحد مرگ سلیمان را در هدفش یاری کنند، اما احتمالا براساس روحیه متنقل و شخصیت دوگانه کوفیان، تغییر نظر داده‌اند. البته چنان که برخی مورخان نوشته‌اند، خود سلیمان 4هزار تن از ایشان را به سبب فقر و تنگدستی مفرط بازگردانید. این امر نشان می‌دهد که شیعیان در آن هنگام از طبقات فرودست و عمدتا فقیر بوده‌اند. به هر روی با رسیدن جمعه،  پنجم ربیع‌الاول سال65، توابین از نخیله عازم شام شدند.

ایشان در سر راه خویش ابتدا با گردهم‌آمدن بر سر مزار امام‌حسین(ع)، در پیشگاه ایشان توبه کردند. طبری سخنان حماسی، اشک‌آلود و همراه با ندامت ایشان را در کربلا و بر قبر بی‌نشان اباعبدالله نقل کرده است. ایشان یک روز را در کربلا سپری کردند و پس از آن عازم شام شدند. عین‌الورده، سرزمین محل رویارویی ایشان با پیش‌قراولان سپاه شام به فرماندهی حصین‌بن‌نمیر بود. در آغاز حصین اینگونه توابین را مخاطب ساخت که «اکنون مسلمانان دو گروهند؛ زبیریان و مروانیان. شما خارجیان در این میان چه‌کاره‌اید؟ شما که امامتان در میانتان نیست. پس بی‌جهت خون خود را نریزید». سلیمان فورا پاسخ گفت که «ای حصین، بهتر است برای نداشتن امام، خودت و سپاه شام را ملامت کنی. شما که هر هفته امامی دارید؛ آن هم امامی ناحق، ناشایسته و ستمگر!‌ ای حصین ما خون دختر پیامبر را از شما طلب می‌کنیم.

اگر می‌خواهید خدا ستمگری‌هایتان را بر شما ببخشاید، عبیدالله‌بن‌زیاد را به ما بسپارید و عبدالملک را از خلافت عزل کنید تا ما یار شما شویم و خلیفه‌ای از آل رسول(ص) را  به رهبری بنشانیم». البته سخنان سلیمان را بیشتر باید بر نوعی تحدی جنگی و هماورد‌طلبی پهلوانانه حمل کرد تا سخنان واقعی چرا که سپاه انبوه و منظم شام، امکان هرگونه پیروزی را از یاران سلیمان گرفته بود. از همین رو اندکی پس از آغاز جنگ، توابین یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند. بر این اساس آنگاه که پس از شهادت فرماندهان توابین، رهبری به رفاعه‌بن‌شداد رسید، او بر آن شد تا جان باقیماندگان را از مهلکه به در برد تا فرصتی دوباره به کف آید!

پس از توابین، نوبت به مختار رسید. مختار پسر ابوعبیده‌بن‌جراح ثقفی و از جمله کسانی بود که پس از ورود مسلم‌بن‌عقیل به کوفه با او بیعت کرد اما او نه در قیام مسلم نقشی ایفا کرد و نه در کربلا حضور داشت. او حتی در قیام توابین هم نقشی منفی ایفا کرد. در مورد نخست، ابو مخنف -  براساس آنچه طبری گزارش کرده -  از نضر‌بن‌صالح نقل می‌کند که چون قیام مسلم به خاطر نجات جان هانی‌بن‌عروه، پیش از برنامه و زود‌تر انجام شد و مختار در این هنگام در خانه خود در لقفا یا خُطَرنیه بود، نتوانست در قیام مسلم شرکت کند. مختار اما در غروب همان روز قیام مسلم وارد کوفه شد و خویش را در برابر عمل انجام‌شده دید. او در این هنگام خود را تسلیم عمرو‌بن‌حریث کرد که از طرف عبیدالله‌بن‌زیاد به تسلیم‌شوندگان امان می‌داد. البته عبیدالله به این امر راضی نشد و او را به زندان افکند.

اما از آنجا که خواهر مختار همسر عبدالله‌بن‌عمر بود، عبدالله‌بن‌عمر از یزید خواست تا او را از زندان آزاد کند. یزید نیز دستور آزادی او را صادر کرد. بنا به روایت ابی‌مخنف، مختار مجبور شد پس از آزادی، کوفه را به قصد حجاز که در آن روزگار در اختیار زبیریان بود ترک کند. او پس از ورود به مکه با عبدالله‌بن‌زبیر بیعت کرد. براساس این بیعت روابط عمیقی میان مختار و عبدالله‌بن‌زبیر شکل گرفت تا آنجا که مورخان گزارش کرده‌اند او در جریان حمله یزید به مکه در کنار ابن‌زبیر بود و به همراه او می‌جنگید.

براساس روایت ابی‌مخنف می‌توان سبب عدم‌حضور او در کربلا را نیز در زندانی بودن او به هنگام وقوع حادثه کربلا دانست زیرا اگر او پس از قیام مسلم به زندان افکنده شده باشد، احتمالا نامه‌نگاری او با عبدالله‌بن‌عمر چند هفته به طول انجامیده و او فرصت حضور در کربلا را نیز از کف داده است. البته ابی مخنف به‌صورت مستقیم به این موضوع اشاره نمی‌کند. روابط مختار و ابن‌زبیر اما استوار نماند. علت این امر را احتمالا باید در تعیین شخصی به جز مختار به امارت کوفه، از سوی ابن‌زبیر دانست. بنابراین مختار به کوفه‌ای که دیگر عبیدالله‌بن‌زیاد را بر خویش امیر نمی‌دید بازگشت.

بازگشت او اما همزمان شد با آغاز قیام توابین. او تمام تلاش خود را به کار گرفت تا شیعیان را از اطراف سلیمان پراکنده کند اما چون نتوانست کاری از پیش برد پس از عزیمت ایشان به عین‌الورده خود را به‌عنوان نماینده محمد‌بن‌حنفیه و امام سجاد(ع) مطرح ساخت تا شیعیان باقیمانده را دور خویش فراهم آورد. همین تلاش او باعث شد تا بار دیگر او دستگیر شود. مختار اما بار دیگر با نامه‌نگاری عبدالله‌بن‌عمر از زندان آزاد شد. این بار او توانست از ضعف حاکم منصوب از جانب عبدالله‌بن‌زبیر یعنی عبدالله‌بن‌مطیع استفاده کند و عده‌ای از شیعیان و نیز عده‌ای از توابین را با عنوان انتقام خون حسین(ع) گرد خویش فراهم کند.

او توانست کوفه را به تصرف خویش در آورد و به مرور زمان موالی ایرانی مخالف امویان را جذب کند. البته او در این هنگام خود را نماینده محمد‌بن‌حنفیه معرفی می‌کرد و شعار اصلی خویش را خونخواهی حسین(ع) قرار داده بود. مختار پس از جمع کردن 20هزار مرد جنگی ابتدا به جنگ عبیدالله‌بن‌زیاد رفت که اندیشه بازگشت به کوفه را در ذهن داشت. فرماندهی سپاه مختار در این جنگ با ابراهیم‌بن‌مالک اشتر نخعی بود. براساس گزارش مورخان، اساس سپاه مختار در این جنگ بر دوش موالی ایرانی بود که علت اصلی همراهی‌شان با مختار، ظلم گسترده‌ای بود که به ایشان می‌رفت.

ابراهیم توانست در این جنگ عبیدالله را بکشد. البته بنا بر گزارش طبری، ابراهیم توانست علاوه بر عبیدالله، فرمانده سپاه شام در حمله به خانه خدا یعنی مسلم‌بن‌عقبه و نیز حصین‌بن‌نمیر، یعنی فرمانده سپاه شام در نبرد با توابین را نیز به هلاکت برساند. مختار خود به‌دنبال شبث‌بن‌ربعی، عمرو‌بن‌حجاج، محمد‌بن‌اشعث و عمر‌بن‌سعدبن‌ابی‌وقاص رفت. شخصی به نام ابوالقلوص الشبامی توانست ایشان را دستگیر کند و به نزد مختار آورد و مختار نیز در دم گردن ایشان را زد. شمربن‌ذی‌الجوشن نیز که قاتل امام(ع) بود به دست عبدالرحمان‌بن‌عبید‌الهمدانی، یکی از یاران مختار کشته شد.

خولی نیز به کمک همسرش که از او نفرت داشت به دست عبدالله‌بن‌کامل به هلاکت رسید. البته کسانی که در آتش انتقام خون حسین(ع) کشته شدند، به این موارد محدود نمی‌شوند. در واقع می‌توان ادعا کرد که- فارغ از ماهیت قیام مختار، اهداف و بنیان‌های حرکت او – مختار در انتقام‌گرفتن از قاتلان کربلا موفق بود. البته با افول قدرت زبیریان در حجاز و قدرت‌گرفتن عبدالملک‌بن‌مروان در شام و گسیل حجاج‌بن‌یوسف ثقفی، یعنی هم‌قبیله مختار به کوفه، قدرت مختار نیز رو به زوال نهاد.

کد خبر 99044

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز