هفت سال تاخوردن و جاخوش کردن بین صفحههایی که شادی و شور و رنگ میریزد از همه جایش.
هفت سال...
هفت سال...
هفت سال...
حالا میتوان گفت کودکانی که هفت سال پیش سهچرخه میخواندند امروز نوجوان شدهاند و دوچرخه میخوانند. نمیدانیم چند نفر از بچههای این آب و خاک با شعرها و قصهها و تصویرهای خیالانگیز سهچرخه بزرگ شدهاند و سهچرخه بخشی از خاطرات آیندهشان شده است.
سهچرخه اولش یک صفحه بود. آرام و بیسروصدا هرهفته همراه دوچرخه منتشر میشد و میشد تا این که دیماه سال 1381 خودش احساس کرد آنقدر حرف برای گفتن دارد که از یک صفحه بزند بیرون و مستقل شود.
دوچرخه اولش به این خواهر یا برادر کوچکش با تردید نگاه میکرد. بعد از یکی، دو شماره که دید همه دارند قربان صدقهاش میروند و باورش کردهاند او هم مهربانی و سخاوتش را با این خواهر یا برادر کوچکتر تقسیم کرد و دستش را گرفت و راهش برد. هر ماه کمکش کرد که بزرگ شود و زیبا و خواندنی و به یادماندنی شود و ... حالا این خواهر یا برادر کوچکتر سپاسگزار مهربانیهای دوچرخه و پدر بزرگوارش (روزنامة همشهری) است.
میخواهیم هرجا که هستید، هرجای ایران بزرگ هستید، دهانتان را شیرین کنید و با صدایی نه خیلی بلند و نه خیلی کوتاه بگویید: «سه چرخه تولدت مبارک!»