اگر چه پس از دهههای 40 تا 60 و آن سالهای طلایی انیمیشن، دو دههای اینگونه پرطرفدار، افول چشمگیری داشت و خصوصاً با میدان آمدن موجنو در اروپا و سپس رسیدن پسلرزههای آن به آمریکا، نوعی انیمیشن انتزاعی باب شد که میخواست جای کارتونهای بلند سینمایی مثل «سفیدبرفی» و «سیندرلا» و «پیتر پن» و.... را بگیرد و به هر موضوعی اعم از تاریخی و سیاسی و سوژههای روشنفکری باب روز چنگ میانداخت.
اما از اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90، مجدداً با کارتونهایی مانند: «پری دریایی» و «دیو و دلبر» و «علاءالدین»، انیمیشن بلند سینمایی با قدرت به عرصه بازگشت و اینبار علاوه بر کمپانیهای کهنهکاری همچون دیزنی و برادران وارنر، استودیوهای جدید مثل پیکسار و دریمورکس وارد میدان گردیدند و با آثاری مانند «داستان اسباببازی» و «شرک» تحولات اساسی در اینگونه بوجود آوردند.
از همینرو حتی پای تولیدکنندگان قدیمی این نوع فیلم مانند: «استودیو آردمن» هم به میان کشیده شد تا نوع انیمیشن خمیری و ماجراهای «والاس و سگ باوفایش گرومیت» هم به ورطه سینمای تجارت بیفتد و پرفروشهایی مثل «فرار مرغی» و «نفرین خرگوشنما» را تولید نموده و حتی اسکار بهترین انیمیشن (که به دلیل رونق دوباره و پرفروغ این ژانر به مجموعه جوایز آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا اضافه شد) را از آن خود کنند.
وضعیت توفیق فیلم انیمیشن در سینمای امروز دنیا آنچنان است که در حال حاضر فیلم کارتون «شرک» بالاتر از بسیاری از فیلمهای مدعی، عنوان دومین فیلم پرفروش تاریخ سینما را به خود اختصاص داده و کمتر هفتهای است که یک فیلم انیمیشن تازه تولید شده در لیست پرفروشهای هفته قرار نگیرد.
انیمیشنهایی که این روزها سریعاً دوبله شده و از طریق شبکه نیمه رسمی ویدئویی کشور در دسترس علاقهمندان داخل کشور قرار میگیرند!اما کارنامه سینمای ایران در زمینه تولید انیمیشن چه نمرههایی را نشان میدهد؟
پشتوانه طولانی سینمای انیمیشن ایران
این در حالی است که نخستین فیلم انیمیشن ایرانی حدود 40 سال قبل توسط اسفندیار احمدیه ساخته شده و این سابقه طولانی که پس از آن نیز با انیمیشنهای قابل توجهی تداوم یافته، پشتوانه کمی برای یک سینمای پویا نیست.
این در حالی است که بیش از 40 سال است در این کشور، جشنواره کودکان و نوجوانان برگزار میشود (از سال 1344). این در حالی است که با همین سابقه تاریخی، موسسهای به نام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با هدف اصلی «سرگرمی و پرکردن اوقات فراغت کودکان و نوجوانان» مشغول به کار است و همیشه از عمدهترین مراکز تولید فیلم انیمیشن و حمایت از ساخت آن به شمار آمده است.
اما حاصل کار به جز تعدادی انیمیشنهای کوتاه (اگر چه استادانه در نوع خود) که هیچگاه به نمایش عمومی درنیامدند و اساساً ظرفیت اکران عمومی را نیز دارا نبودند (زیرا اصلاً برای چنین هدفی یعنی همان «سرگرمی و پرکردن اوقات فراغت کودکان» ساخته نشدند) چه بوده است؟
بله، فقط در حد دو یا سه تجربه ناموفق: «قصههای بازار» ساخته بسیار ارزشمند عبدالله علیمراد (که زحمت و رنج فراوانی هزینهاش شد ولی به دلیل دارا نبودن جذابیتهای تصویری از توفیق عمومی بازماند)، «خورشید مصر» (ساخته بهروز یغماییان که آن هم دچار معضل فیلم علیمراد شد) و «جمشید و خورشید» (که هنوز اکران عمومی نیافته است). همین!
اما چرا کارنامه سینمای صد ساله ایران با سابقه 40 سال انیمیشنسازی این چنین ضعیف و کممایه است؟
کمبود امکانات یا قصههای پرکشش؟
پاسخ معمول در برابر این سؤال همواره این بوده که انیمیشن بلند سینمایی فرصت و زمان و امکانات و در نتیجه سرمایه هنگفتی را میطلبد که تنها از عهده سینمای هالیوود برمیآید و بس.
اما واقعیت به جز این به نظر میرسد. نکته جالب اینجاست که حتی اگر انیمیشنها و کارتونهای آمریکایی و هالیوودی را کنار بگذاریم (به علت سرمایههای کلانی که بابت تولیدشان هزینه میشود) براساس اطلاعات موجود، بسیاری کشورها هستند که در کار ساخت انیمیشن بلند کودکانه موفق بودهاند، در حالی که نه سرمایه و امکانات هالیوود را داشتهاند و نه هنرمندان متبحر آنچنانی.
حتی بعضی از این کشورها نسبت به سینمای ایران، تولید فیلم بسیار کمتری دارند، اما فیلمهای انیمیشن بلند تولید کردهاند که در اکران هم موفق بوده است.
همچون کشورهای نروژ، بلژیک، فنلاند، سوئد، سنگاپور، اسپانیا، کوبا، برزیل، ایتالیا و... انیمیشن بلند ساخته و آنها را حتی در کشورهای دیگر به اکران عمومی درآوردهاند. شواهد امر حاکی از آن است که برای ساخت این انیمیشنها، سرمایه و امکانات آنچنانی صرف نشده است.
نمونههای بسیاری از این فیلمهای انیمیشن را در همین جشنواره کودکان و نوجوانان خودمان به تماشا نشستهایم که اتفاقاً بسیار هم جذاب و دیدنی بودهاند. چرا در ایران و سینمای ایران با آن سابقه تاریخی ساخت انیمیشن و تجارب ارزشمند، چنین اتفاقی نمیافتد؟
برخی معتقدند که این مشکل به محتوای قصههای ما برمیگردد که کسی رغبت به ساخت فیلم انیمیشن بلند سینمایی براساس آنها پیدا نمیکند. این در حالی است که یکی از خصوصیات انیمیشن پرمخاطب، قصههای جذاب و پرکشش است.
اما اگر بخواهیم در سینمای ایران با تکیه بر ادبیات و قصههای خودی، چنین انیمیشنهایی بسازیم، آیا امکان پذیر است؟ یعنی چنین قابلیت و توانایی در قصهها و افسانههای ما برای تبدیل شدن به انمیشین جذاب وجود دارد؟
انیماتورهای باسابقهای که خود ساخت فیلم انیمیشن بلند را تجربه کردهاند همچون عبدالله علیمراد بر این باورند که چون ارزش ادبیات ایران بیشتر به کلام و گفتار است، وقتی که به انیمیشن ترجمه و تصویر میشود، آن وجهه اولیه و غنایی خودش را از دست میدهد.
در اینجا هنرمند توانایی را میطلبد که آن وجهه را بتواند حفظ کند و با وفاداری به اصل قصهها، برگردان تصویری را انجام بدهد. یعنی کلام را به تصویر تبدیل کند در عین حال که در آن تصویر، قدرت کلام مذکور باقی بماند.
به نظر علیمراد این قابلیت، کمتر در میان انیماتورهای ما به چشم میخورد. چرا که این انیماتورها، اغلب به صورت رئال کار میکنند و کمتر سراغ ادبیات و قصه میروند. در واقع این یکی از مشکلات ما محسوب میشود که ادبیات ارزشمند ایران بیشتر به کلام وابسته است و ترجمه کلام به تصویر، معنای خود را از دست میدهد.
علیمراد معتقد است که از همینرو انیمیشنهایی مثل «قصههای بازار» علیرغم تمامی ظرفیتها و ساختار قوی نمیتوانند مخاطب اصلی خود یعنی کودکان را جذب کنند.
بیتوجهی به خواستههای کودک امروز
اما به نظر میآید که عدم جذابیت اینگونه فضاها و قصهها، نه به دلیل عدم توانایی انیماتورهای ما در ساخت فیلم انیمیشن بلند سینمایی است و نه از جهت ظرفیت نداشتن قصهها.
بلکه در واقع به روز نشدن این قصهها با فضای امروز و ذهنیت کودک امروز است که آنها را از جذابیت لازم بیبهره میسازد. این به روز نشدن، هم در بعد ساختاری و هم محتوایی اتفاق میافتد.
واقعیت این است که کودک امروز دیگر نه تنها از جادوگر سیاه دل «سفید برفی و هفت کوتوله» نمیترسد (آنچنانکه کودک 60 - 70 سال پیش به اندازهای میترسید که بنا بر روایت روزنامهها و مطبوعات آن زمان، در همان آمریکا هنگام تماشای این کارتون، صندلیهای سینما را خیس میکردند!!) بلکه اصلاً با دنیای جادوگران و دیوها و غولها و هر آنچه موجود خبیث که فکر کنید در امثال «هریپاتر» و «کمپانی هیولاها» و «ارباب حلقهها»زندگی میکند.
با یک نگاه به انیمیشنهای موفق روز دنیا متوجه میشویم که اغلب آنها، در محور اصلی خود همان قصههای قدیمی و سنتی را حفظ کرده ولی با ذهنیت کودک امروز هماهنگ شدهاند. ذهنیتی که برآیند پیشرفت و اتفاقات اجتماعی- علمی و فرهنگی امروز دنیاست.
فیالمثل «شرک» همان قصه همیشگی پریانی است که رنگ و لعاب تازهای پیدا کرده و یا «در جستوجوی نمو» همان قصه «پینوکیو» است... به این مفهوم که در حالی که هسته اصلی قصه همان است، کاراکترها عوض میشوند و فضاها به روز میشود.
«پیترین» بارها و بارها بازسازی میشود، همینطور «سیندرلا» و «جزیره گنج» میشود «سیاره گنج»... اصلاً زمان، زمان بازسازیهاست که از قضا فوقالعاده هم از این بازسازیهای به روز شده استقبال میشود.
اما به نظر میآید که بر روی قصهها و ادبیات کهن ما این کار انجام نشده و بر حفظ همان قالبهای قدیمی تاکید خاصی به چشم میخورد. همین موجب گردیده که بچههای ما نسبت به ادبیات کهن غرب احساس نزدیکی بیشتری بکنند! و در مقابل از ادبیات ایران ببرند.
(نگاه کنید تمایل غریب بچههای ما به رویدادی همچون کریسمس که در کارتونهای آمریکایی با جذابترین لحن تبلیغ میشود در مقابل نوروز که متاسفانه اصلاً در فیلمها و انیمیشنهای ما مورد اعتنا قرار نمیگیرد!!)
این میتواند نشانگر مسامحه اهل هنر ما نسبت به فرهنگ ایران باشد که بسیار پر و پیمانتر از فرهنگ غرب است. ما به راحتی اجازه دادهایم فرهنگ داستانی آنها در یک جو در و پیکر، ذهن کودکان ما را محاصره و تسخیر کند به طوری که مجال روایت قصه خودمان را پیدا نکنیم.
محاصرهای همه جانبه اتفاق افتاده است از سوی بازیهای کامپیوتری، کارتونهای تلویزیون و سیدیهایی که این روزها بسیار رایج است و از نان شب بیشتر و راحتتر در دسترس کودکان قرار میگیرد، همه و همه این محاصره را دامن میزند.
در حالی که ما هم میتوانیم بر اساس افسانهها و اسطورههای خودمان که کم نیستند، بازیها و فیلمها و سیدیهای خودمان را داشته باشیم.
اگر این میلیاردها تومانی که صرف تهیه و تکثیر و خرید و فروش این سیدیها میشود، صرف تهیه بازیها و فیلمهای ایرانی منطبق با فرهنگ و آداب و سنن ما میگردید، دیگر اینگونه، کودکانمان مسحور و شیفته امثال «هریپاتر» و «شرک» و مانند آن نبودند.
توجه داشته باشیم که بچههای امروز با این گستردگی اینترنت و ماهواره و کامپیوتر پر توقع شده و نمیشود دیگر با همچون قصههای «ننه نقلی» و «نخودی» سرشان کلاه گذاشت.