- آقا اون فرم منه کجا میبریش؟ خب از فروشگاه گرفتم دیگه، آخه کسی نگفت اشکال داره که...
- آقا خب اشکالش چیه، بگو ما هم بدونیم؟!
مرد بیتوجه وارد اتاق میشود و در را میکوبد... صدایش از داخل اتاق به گوش میرسد ظاهراً با تلفن صحبت میکند:
- آقا ما داریم اینجا با 25 تومن توزیع میکنیم اونوقت اون آقا با 30 تومن کپی میکنه!.. .خب یعنی چی؟ جلوشو بگیرین... به هر حال تا موقعی که تکلیف مشخص نشه، من نمیذارم کسی از این فرمها استفاده کنه! (تق)
اینجا اداره بازنشستگان آموزش و پرورش است و دعوا بر سر چند 5 تومانی ناقابل که این روزها تبدیل به کیمیا شده و به سختی هم در بازار پیدا میشود... و این اتفاقاتی که از نظرتان گذشت بین مسئولان اداره و بازنشستگان محترم رخ داده... نه اشتباه نکنید به خاطر کیمیا شدن 5 تومانی دعوا نشده، دعوا بر سر چیز دیگری است...
در واقع اصل ماجرا از این قرار است که قرار بوده در سال 82 مبلغی به بازنشستگان تعلق گیرد و ظاهراً عدهای این مبلغ را دریافت نکردهاند (به چه علت مشخص نیست)؛ و حال اعلام شده بود که کسانی که این مبلغ را دریافت نکردهاند فرمی را پر کنند و تحویل اداره بازنشستگان دهند. به عنوان تقاضانامه جهت دریافت این معوقه آن هم دریافت با اعمال شاقه (یعنی بعد از طی سلسله مراتب کامل قانونی شامل شکایت، دادسرا، .... و الا ماشاءالله).
و اما جریان فرمهای دردسرساز: این فرمهای در داخل اداره به مبلغ 25تومان به متقاضیان ارایه داده میشده، اما فتوکپی همین برگهها در فروشگاه فرهنگیان واقع درجنب اداره بازنشستگان به مبلغ 30 تومان در اختیار بازنشستگان قرار داده شده بود و همین مسأله باعث رخ دادن این جنجال عظیم شده بود! دیگر نه از فرم خبری بود و نه از تقاضا، همه نشسته بودند و زل زده بودند به در و دیوار راهرو.
دوستی که من در واقع جهت همراهی ایشان وارد اداره بازنشستگان شده بودم خطاب به یکی از بازنشستگان گفت: «وقتی که درخواست همه مشترکه چرا از یک فرم تقاضا استفاده نمیکنین و همه پایینش رو امضا کنین»؟
و البته این پیشنهاد در آن لحظه با هیچ عکسالعملی از جانب هیچکس همراه نبود، چون همه بهشدت در سکوت و فکر فرو رفته بودند و آرامشی ظاهری برقرار بود. یک چیزی شبیه آرامش قبل از طوفان! بنابراین ایستادن ما آنجا بیهوده مینمود پس برای انجام کارمان (یعنی کار دوستم) راهی طبقه مورد نظر شدیم.
یک ساعت بعد: مرد با طومار بلندی که در دست داشت در راهرو میرفت و دستهای از بازنشستگان هم به دنبال او حرکت میکردند، البته اینبار خلاف جهت قبلی!
در این میان یکی از بازنشستگان خطاب به دوستم گفت: «کجایید شما؟ بالاخره امضایی شد، بیا اونجا امضا کن». او همان کسی بود که پیشنهاد را از دوستم دریافت کرده بود و حالا خیلی راضی به نظر میرسید حتی با اینکه مجبور بود یک راهرو را تا انتها با آن سن و سال بدود.
به قول دوستم معلوم نبود پیشنهاد او کارساز افتاده بود یا این راهحل به ذهن انور مسئولان هم خطور کرده بود... اما به هر حال دیگر مشکل حل شده بود. البته منظورم مشکل عظیم!! فرم است و 7 خوان رستم بعدی هنوز هم بر جای خود باقی است. اما یک سؤال اینجا میماند که: آیا اصلاً مشکلی وجود داشت که حل شود؟
آیا با این همه مشکلی که بازنشستگان هر روزه با آن دست و پنجه نرم میکنند، در ادارهای که متعلق به بازنشستگان است، باید به خاطر 5 تومان که امروزه به بچه هم بدهی قهر میکند یا احتمالاً پرت میکند طرف خودت! تعدادی افراد سالخورده را این همه معطل کرد؟ احتمالاً برخی مسئولان محترم روزهای تحصیل خود را فراموش کردهاند و یا شاید ایشان استثنائاً با مدارک لیسانس و فوقلیسانس متولد شدهاند که امروز با بازنشستگان فرهنگی کشور اینگونه رفتار میکنند آن هم با کسانی که نهتنها مسئولان، بلکه همه ما در هر موقعیت و یا جایگاه اجتماعی که قرار داشته باشیم این را وامدار آنها هستیم. آیا وظیفه اصلی این اداره همانطور که از نامش پیداست برطرف کردن مشکل بازنشستگان نیست؟ پس این همه دردسر... .
اگر قرار باشد سؤال کنیم، سؤال بسیار است و جواب هیچ؛ البته ما به یک جواب هم قانعیم، کجاست کسی که همان یک جواب را هم بدهد.
به هر حال این فقط 2 ساعت از مشکل کسانی بود که دائماً در این اداره رفت و آمد میکنند که البته این رفت و آمد دایمی قطعاً صبر ایوب میخواهد که خوشبختانه یا متاسفانه معلمان زحمتکش به مدد دانشآموزان باهوش! دارند.
آن روز ما از اداره خارج شدیم و دوستم هم هیچ کجا را امضا نکرد، چون حائز شرایط نبود و شاید کنجکاوی ما باعث شد که شاهد این ماجرا باشیم، اما تا مدتها پس از خروج از اداره هر دو، حال و وضع یک ساعت پیش بازنشستگان داخل اداره را داشتیم و بهشدت در فکر فرو رفته بودیم؛ من در فکر مادرم و دلشکستگی هربارهاش پس از بازگشت از این اداره، چون او هم یک معلم بازنشسته است و دوستم هم احتمالاً در فکر آینده و روزهایی که قرار بود به عنوان یک بازنشسته فرهنگی به این اداره مراجعه کند!