مسعود ایثاری: صبح دوم سپتامبر ۱۹۴۵، جنگ جهانی دوم، درست پس از ۶ سال و یک روز به پایان رسید. آلمان که مسبب اصلی جنگ قلمداد می‌شد سقوط کرد و به تصرف کامل متفقین درآمد.

 

 «متفقين» به كشورهايي گفته مي‌شد كه در جنگ جهاني دوم هم‌پيمان شده و عليه آلمان و متحدانش مي‌جنگيدند. سران متفقين درست يك ماه پيش از اتمام جنگ، به اين توافق رسيده بودند كه پس از جنگ، آلمان تحت اشغال و كنترل 4 كشور شوروي (از بلوك شرق) و ايالات متحده، انگلستان و فرانسه (از بلوك غرب) بماند.

به دليل آنكه كشورهاي متفقين در دو بلوك متفاوت قرار داشتند، آلمان به دو بخش اصلي تقسيم شد: بخش شرقي، تحت اشغال شوروي و بخش غربي، تحت اشغال سه كشور غربي. در اين تقسيم‌بندي شهر برلين كه تا پيش از شكست آلمان پايتخت اين كشور بود در بخش شرقي، يعني در منطقه ي تحت اشغال شوروي واقع مي‌شد. اما توافق به گونه‌اي بود كه برلين نيز بايد به دو بخش تقسيم مي‌شد؛ شرقي و غربي. برلين شرقي در اختيار شوروي و برلين غربي در اختيار سه كشور ديگر قرار گرفت. در واقع، برلين غربي مانند جزيره‌اي در بخش شرقي آلمان بود كه فقط يك جاده و نيز هواپيماهاي متفقين (غربي) آن را به آلمان غربي وصل مي‌كرد.

 

  • يك آلمان؛ دو جمهوري

اين وضعيت تا 4 سال بعد ادامه داشت و مطابق توافقات، تا سال 1949 هيچ حكومتي در اين دو بخش شرقي و غربي شكل نگرفت. در سال 1949 در شرق حكومتي به نام جمهوري دموكراتيك آلمان شكل گرفت و به «آلمان شرقي» معروف شد. در غرب هم حكومتي به نام جمهوري فدرال آلمان شكل گرفت و به «آلمان غربي» معروف شد. با تشكيل آلمان شرقي، برلين شرقي پايتخت اين كشور اعلام شد اما از آنجا كه برلين غربي در خاك آلمان شرقي قرار داشت، نمي‌توانست پايتخت آلمان غربي شود. البته اين تقسيم‌بندي‌ها صرفا روي كاغذ و نقشه بود و عملا در آن سال‌ها هيچ مرز فيزيكي مشخصي ميان دو پاره آلمان و دو پاره برلين وجود نداشت. اين وضعيت تقريبا در تمام دهه‌ي 50 ميلادي برقرار بود و هيچ مانعي بر سر راه شهروندان وجود نداشت كه ميان دو بخش رفت و آمد كنند.

  • تفكيك خاردار

اما ناگهان، در نيمه‌شب 13 اوت 1961 سايه‌هايي از دور و از سوي شرق ظاهر شدند؛ رژه مي‌رفتند، تفنگ در دست داشتند و سيم خاردار حمل مي‌كردند. آنها سربازان و كارگران «آلمان شرقي»بودند كه به مرزهاي آلمان غربي نزديك شدند و سيم‌خاردارها را سر مرز كار گذاشتند. سيم‌خاردارهايي كه بعدها به «ديوار برلين» تبديل شد. آنها دستور داشتند به هر كسي كه از اين مرز خاردار عبور كند، هشدار دهند و اگر تمكين نكرد، شليك كنند.

روز قبل، والتر اولبريشت، رئيس وقت شوراي حكومت در آلمان شرقي،در نشست رهبران حزب حاكم،دستور «ديوار» مرزي را امضا كرده بود. متن دستور به گونه‌اي بود كه برپا كردن «ديوار» را اقدامي ضدفاشيستي نشان مي‌داد. گويي كه اين «ديوار»‌ قرار بوده جلوي ظهور هيتلري ديگر و جنگ عالم‌سوز ديگري را بگيرد. به اين ترتيب،وقتي همه خواب بودند، ماموران سيم‌خاردارها و فنس‌ها را نصب كرده و سرزمين‌هاي تحت اختيار كشورهاي غربي عضو متفقين را «واقعا»از آلمان شرقي جدا كردند. بدنام‌ترين بخش اين مرز خاردار هم آن 43 كيلومتري بود كه درست وسط برلين، در مرز توافقي ميان بخش تحت اختيار شوروي و بخش تحت اختيار 3 كشور ديگر گروه متفقين كشيده شده بود. صبح روز بعد، خيابان‌ها و همه‌ي مسيرهايي كه دو طرف پايتخت سابق آلمان واحد را به هم وصل مي‌كرد قطع شده بود؛ طبعا اكثر خودروها نمي‌توانستند به سمت ديگر برلين بروند و به همين سادگي بسياري از افراد در دو سوي ديوار گرفتار شدند و اعضاي بسياري از خانواده‌ها از هم جدا افتادند. با اين همه، خيلي زود براي همه معلوم شد «ضد فاشيستي» بودن «ديوار» دستاويزي بيش نيست و واقعيت چيز ديگري است.

  • فرار مغزها

تا سال 1961، يعني تا پيش از نصب سيم‌خاردارها، دست‌كم 5/3 ميليون شهروند آلمان شرقي و به عبارتي چيزي حدود 20 درصد جمعيت اين كشور، از طريق مرزهاي بي‌حصار به آلمان غربي كوچ كرده بودند.اكثر اين افراد جوانان تحصيلكرده‌اي بودند كه در واقع از ترس رژيم استالينيستي و مخوف اين كشور فرار كرده بودند. در واقع، حكومت آلمان شرقي در آن دوران هر كسي را كه مخالف ايدئولوژي رسمي اين كشور بود زنداني و شكنجه مي‌كرد و حتي اگر لازم مي‌ديد به قتل مي‌رساند. هيچ ابايي هم از چنين رفتارهايي نداشت. طبيعي است كه مهاجرت چنين جمعيتي براي هر كشوري تهديد به حساب مي‌آيد و در اصل به همين دليل هم بود كه دولت تصميم گرفت سدي واقعي بسازد تا مانع فرار شهروندانش شود. سدي كه به زودي و به طعنه «Mauer»(در آلماني به معناي «ديوار») نام گرفت.

  • نوار مرگ

اين «مانع» (ظرف مدت 14 سال) رفته رفته گسترده‌تر و پيشرفته‌تر شد. از اولين نسل كه صرفا يك رديف سيم خاردار بود تا نسل چهارم كه ديگر به سد نفوذناپذيري از بتن تبديل شده بود. اين سد بتني در واقع دو رديف ديوار موازي مجهز به تله‌هاي فيزيكي، برجك‌هاي ديده‌باني، سيستم‌هاي برقي هشدار دهنده، سيستم‌هاي روشنايي بسيار قوي، سگ‌هاي نگهبان و خودروهاي نظامي گشت‌زني بود. سربازاني كه در اين سيستم مخوف خدمت مي‌كردند از پرسنل معتمد ارتش بودند. اين سربازان تجهيزات جنگي حمل مي‌كردند و اجازه تيراندازي هم داشتند. آنها در واقع نسبت به افرادي كه مي‌كوشيدند خود را از شرق «ديوار» به غرب آن برسانند، هرگز اغماض نمي‌كردند. به همين دليل بود كه «ديوار»‌ به «نوار مرگ» هم معروف شده بود. در سايه‌ي وحشت «ديوار» مهاجرت تقريبا به طور كامل متوقف شد. طي سه دهه، فقط 5 هزار نفر توانستند فرار كنند. البته اكثر اين افراد شيوه‌هاي خارق‌العاده‌اي در پيش گرفته بودند. بسياري هم حين عبور از «ديوار» به دست سربازان هم‌وطنشان كشته شدند. تعداد دقيق اين قربانيان معلوم نيست؛ برخي مورخان آن را بيش از 200 نفر تخمين زده‌اند.

  • پرده‌ي بتني جهان

اما وحشت «ديوار»‌ صرفا درون مرزهاي آلمان شرقي محصور نماند و رفته رفته به نماد رعب‌آوري براي بسياري از مردم جهان نيز تبديل شد. ستبري و نفوذناپذير بودنش آن را به مظهر «پرده‌ي آهنين»‌ تبديل كرد.
اصطلاح «پرده‌ي آهنين»، در واقع، استعاره‌اي بود از تضاد و تعارض خطرناك و آتش‌افروز شرق و غرب در دوران پس از جنگ جهاني دوم و «ديوار»‌ براي بسياري از مردم جهان مجسمه اين «پرده‌ي آهنين»‌ بود. به همين دليل همواره اضطراب يك قتل‌عام هسته‌اي را در دل بسياري از مردم جهان زنده نگه‌ مي‌داشت. فاجعه‌اي كه ممكن بود سراسر جهان را در بر بگيرد.

  • و سرانجام...

«ديوار» دير نپاييد. پس از گذشت حدود 3 دهه شرايط در دو سوي جهاني كه «ديوار» همچون خط قرمزي آن را به دو نيم كرده بود به گونه‌اي رقم خورد كه پايه‌هاي سياسي‌اش را سست كرد. سرانجام، در 9 نوامبر 1989، دوباره سايه‌هايي در شب ظاهر شدند؛ ده‌ها هزار شهروند عادي آن هم از هر دو سو. آنها رژه نمي‌رفتند، اما پتك در دست داشتند و سرشار از هيجان و اميد بودند. به اين ترتيب «ديوار شرمساري»‌ پس از 28 سال فرو ريخت و به موزه‌ي تاريخ پيوست.

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

برچسب‌ها

۸ فروردین ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۳