و آن اضافه کردن عنصری به نام حال برای تولید و خلق یک اثر است و اینها ورای کاغذ و قلم و سوژه برای نوشتن و تهیهکننده و بازیگر و عوامل برای تولید فیلم است. او برای همین هم معتقد است «به رنگ ارغوان»اش زیاد از این عنصر جادویی و منحصر به فرد حاتمیکیا بهره نبرده است.با این حال به رنگ ارغوان بیش از آنکه بهعلت توقیفی 5ساله اهمیت داشته باشد بهعلت سوژه و موضوع، قابل بررسی است؛ موضوعی که شاید تا امروز و بدین شکل کمتر مورد توجه فیلمسازان بوده است تا حدی که میتوان گفت آخرین فیلم ساخته شده در این ژانر را بهروز افخمی در «روز شیطان» تجربه کرده است .از همین رو فیلم حاتمیکیا با اینکه محصول 5سال قبل است اما بوی نا و کهنگی نمیدهد و شاید
به خاطر شم قوی و ظرافتهای ساختاری شخص خود حاتمیکیاست .
فیلم راجع به یک مامور زبده اطلاعاتی است که جهت انجام ماموریتی ویژه در قالب یک دانشجوی محیطزیست راهی شمال کشور و مرکز آموزش عالی جنگل میشود. سوژه او ارغوان، دختری است که در واقع طعمه است تا سوژه؛ طعمهای برای دستگیری پدرش. پدر و مادر ارغوان جزو گروههای مخالف نظام هستند که در این مخالفت و دشمنی شناخته شده و دارای شناسنامه فعالیت علیه نظاماند. ظاهرا آنها در یک حادثه رانندگی جان باختهاند اما در واقع این نقشهای برای... .
هوشنگ ستاری - مامور وزارت اطلاعات با بازی قابلقبول حمید فرخنژاد - در جریان این ماموریت شناسایی و کنترل ارغوان، دلداده سوژه خود میشود و اگرچه خود برای لغو ماموریت و ارسال پیام برای بازگشت دچار تردید میشود اما خودسرانه ماموریتش را از کمک برای دستگیری شفق- پدر ارغوان که قصد بازگشت و دیدار با دخترش را دارد- به حمایت از جان ارغوان در مقابل گروهک مخالف نظام تغییر میدهد؛ تغییری که شاید گره اصلی داستان را ایجاد میکند.
ماموریت شهاب 8( نام هوشنگ در این ماموریت)یک ماموریت دو جانبه است. از سویی ماموران وزارت دنبال دستگیری و کسب اطلاعات مفید شفق هستند و در سوی دیگر همفکران او درصدد دستگیری و احتمالا کشتن او برای در امان ماندن از لورفتن اطلاعات تیمیشان.
در واقع شفق یک مهره سوخته برای همتیمیهایش و یک عنصر مطلوب برای وزارت اطلاعات کشور محسوب میشود که عطش دیدار دخترش بعد از سالها او را به قربانگاه کشانده است.
ورود خودسرانه مامور برای نجات جان ارغوان باعث برگشتن ورق بازی میشود و هم او و ماموریتش نزد ارغوان لو میرود و هم مشخص میشود که ارغوان تحت نظر است. با این حال شفق اعلام میکند که برای دیدار ارغوان میآید و میخواهد بهعنوان آخرین خواسته، او را در آغوش بگیرد و پیغام مادرش را به او بدهد که هیچچیز ارزش این همه دوری و فراق از دخترشان را نداشته.
از سویی ارغوان نیز همین خواهش را از مامور شناسایی شده اطلاعات میکند و از او میخواهد برای این دیدار او را همراهی کند و اجازه ندهد که پدرش را بکشند. از اینجا به بعد او مامور ارغوان میشود و ماموریت جدیدی برای خود تعریف میکند و با وجود اینکه از سوی مسئولان رده بالای خود اخطار این نافرمانی و خروج از برنامه را میگیرد اما میماند تا ارغوان را به آرزویش برساند.
چند ماه بعد، هوشنگ ستاری در قالب فیلمبردار برای دیدن ارغوان برمیگردد و او را با سایر دانشجویان معترض به جادهسازی در جنگل در حال دفاعی نمادین میبیند. حالا اما داستان کمی عوض شده است؛ مامور شهاب 8 وزارت اطلاعات، اکنون خود سوژه یکی دیگر از ماموران وزارت اطلاعات شده است!
به رنگ ارغوان اگرچه از لحاظ فرم حرفهایی برای گفتن دارد اما از لحاظ آتشفشان حاتمیکیا در خلق دیالوگهای ماندگار و آتشین با دیگر آثار او تا پیش از «دعوت» فاصله دارد ولی باز هم در ادامه تقابل نسل فیلمهای حاتمیکیاست؛ فرزندان نسل اول انقلاب باز هم محور اصلی این فیلم هستند تا جریان فیلمسازی این فیلمساز صاحبسبک در نمایش تقابل و تضاد و صفآرایی این دو نسل از «موج مرده» و «آژانسشیشهای» و «به نام پدر» به «به رنگ ارغوان» برسد.
این فیلم که نمایشی فوقالعاده از توان نیروهای اطلاعاتی کشور است، مانند سینمای امضادار حاتمیکیا، تنها یک خط داستانی را دنبال نمیکند و اعتراضات دانشجویی به تخریب جنگل در واقع نمادی است برای برخی تصمیم های نادرست که برای رسیدن به یک جاده صاف و هموار، حاضرند تاریخ و روح یک مفهوم را هم از میان بردارند. این تفکر کارگردان در دیالوگهایی از سوی دانشجویان معترض در سرتاسر فیلم عنوان میشود و بیان آن در حدی است که دو دانشجو به خاطر اعتراض به این جادهسازی در دل جنگل در زندان به سر میبرند. همچنین در فیلم بهطور مستقیم عنوان میشود که درخت تاریخ دارد، احساس دارد...اما این جاده درست از وسط همین درختها عبور میکند و هر کسی که بر سر راهش قرار بگیرد از میان بر میدارد.
داستانی که حاتمیکیا روایت کرده است جدای از اینکه ضعف یک مامور اطلاعاتی را
به خاطر احساسیشدن یا مخلوط کردن احساس با ماموریتش بیان میکند و از آن نه بهعنوان هوسی موریانهوار بلکه بهعنوان سیانوری برای یک مامور اطلاعاتی یاد میکند، روایتی است از بیگناهی نسل سوم یا همان ابوذرها؛ ابوذرهایی که در موج مرده و آژانس شیشهای متولد شدند و در به نام پدر قد کشیدند و حالا در به رنگ ارغوان نقش اصلی را بازی میکنند و تصمیم میگیرند، اگرچه در برزخی که والدین برایشان ساختهاند و مانند همیشه پدران به تنهایی بار این نقش را در فیلم برعهده میگیرند، نفس میکشند.
حاتمیکیا مبنای فیلم خود را نیز اطلاعات قرار داده و برای این مبنا هم نشانههای فراوانی را به مخاطب نشان میدهد؛ از تیتراژ آغازین فیلم که اسامی اشخاص براساس رمزها و کدهایی ساختگی و غیرقابل فهم که بعدها مشخص میشود شیوه ارسال گزارشهای مامور اطلاعات بوده، نمودار میشوند تا آخرین سکانس فیلم که مامور سابق اطلاعات، خود سوژه مامور جدید میشود.
فیلم توقیفشده حاتمیکیا همچنین نمادهای تصویری فوقالعادهای دارد؛ مانند سکانسی که هوشنگ از مافوق برای دخالتی اضطراری کسب اجازه میکند و برای صبرش به دست خود دستبند میزند یا بکگراند لپتاپش که ابتدا گورستانی از قبرهای خالی است و در میانه فیلم جای خود را به عکس ارغوان ـ با بازی خزر معصومی ـ میدهد یا سکانس دخالت بدون اجازه او و حضور در خانه ارغوان که ما آن را از مانیتور لپتاپ میبینیم.
و باید گفت قضاوت در مورد به رنگ ارغوان هنوز کمی زود است و باید از تب دیدار در جشنواره کمی بگذرد چرا که گفتنیهای فراوانی برای ابراهیم فرزند بدقلق سینمای ایران وجود دارد.