از چند روز قبل شهر حال و هوای برگزاری یک مسابقه بزرگ فوتبال را به خود میگیرد. روزنامههای ورزشی با مصاحبه با بازیکنان دو تیم و تیترهای رنگارنگ تلاش میکنند بر گرمای این رقابت قدیمی بیفزایند. تا چند روز بعد از آن هم حواشی مسابقه ستونهای مطبوعات را پر میکند؛ البته این خاصیت همه دربیهای جهان است که باعث شده فوتبال هر روز گرمتر از گذشته دنبال شود. به عنوان نمونه مسابقهای که نزدیک 20 روز قبل در شهر میلان و بین دو تیم همشهری میلانی برگزار شد، تا روزها پس از آن همچنان مطبوعات ایتالیا و جهان را تحت تأثیر قرار داد. دربی و نتیجه آن برای خیلیها حکم مرگ و زندگی را دارد! محبوبیت مربیان دو تیم با پیروزی دو چندان میشود و پیروزی و شکست در کارنامه و تاریخ فوتبال دو باشگاه ثبت میشود.
دربی ایرانیها حال و هوای دیگری دارد؛ البته دیگر نه مثل گذشتههای نه چندان دور که بیش از 100 هزار تماشاگر وارد ورزشگاه میشدند و هزاران نفر هم پشت درهای بسته ورزشگاه میماندند. دربی پایتخت چندین سال است که دیگر رنگ و بوی گذشته را ندارد؛ ولی با این حال برگزاری این مسابقه هنوز هم برای هواداران دو آتشه دو تیم، جذابیتهای خاص خود را دارد. البته این جذابیتها فقط برای طرفداران فوتبال نیست. خیلیها هستند که شاید کمترین علاقهای به فوتبال ندارند، ولی راهی ورزشگاه میشوند تا بتوانند پولی دربیاورند. از پسرک دستفروش گرفته تا اکبر، پسر جوانی که بلیت مسابقه را با دو برابر قیمت به هوادارانی میفروشد که با گیشههای بسته یا شلوغ ورزشگاه روبهرو میشوند.
از شهرزیبا تا ورزشگاه
از شهر زیبا که وارد خیابان اصلی منتهی به در غربی ورزشگاه میشوید، ضرباهنگ انگشتان جوانی بیست و چند ساله، رانندهها را متوجه خود میکند. هر بار که چراغ قرمز می شود، انگشتان پسر محکمتر پوست تمبک را لمس میکنند. او نه پرسپولیسی است و نه استقلالی؛ ولی مسابقه این دو تیم را دوست دارد. میگوید روز مسابقه این چهارراه خیلی شلوغتر از روزهای دیگر است و تقریباً دو تا سه برابر روزهای دیگر پول در میآورد؛ به همین دلیل دربی را خیلی دوست دارد.
عکسها: فارس
مینیبوس جلوی در ورزشگاه که میرسد، فشار محکمی روی پدال گاز میآورد و بعد هم ترمز میزند. «آقایان، کرایهتان فراموش نشود.» سن و سال زیادی دارد. میگوید سالهاست که راننده است و روزهای مسابقه از میدان امام حسین تماشاگران را به ورزشگاه میآورد. محمد میگوید: «مسابقات مهم که برگزار میشود و احتمال حضور تماشاگر که بالا میرود، از میدان امام حسین یا پیروزی تماشاگران را برای تماشای بازی میآورم و البته پول خوبی هم میگیرم.» محمد میگوید: «نتایج تیمهای پرسپولیس و استقلال یا تیم ملی در درآمد ما خیلی تأثیر دارد. تا همین چند وقت پیش که بازی های این دو تیم تماشاگر کمتری داشت، خیلی از سرویسها اینجا نمیآمدند، چون صرف نمیکرد؛ ولی با بازی استقلال و تراکتورسازی و پرسپولیس و راهآهن به نظر اوضاع کمی بهتر شده است.»
تخمه، پسته، ساندویچ
یک تکه نان و یک تخممرغ آبپزشده، کمی گوجه و برشی از کالباس معمولی، تماشاگران دربی را به هوس میاندازد.کاری هم با بهداشتی یا غیربهداشتی بودن آن ندارند!
نامش را نمیگوید ولی بچه جنوب است و البته اعتقادی به غیربهداشتی بودن ساندویچها هم ندارد. مشتری را که راه میاندازد، می گوید: «آقا، نان ما را آجر نکنید! این ساندویچها را دیشب با خانمم درست کردهایم و خودمان هم از آن خوردهایم.»
تخمه های آفتابگردان داخل بستههای کوچک چشمک میزنند و البته مشتریان زیادی هم دارند. اصلاً تماشای مسابقه فوتبال بدون تخمه لذتی هم دارد مگر؟!
پرچمها را که روی زمین میچیند، کلاه شطرنجی پرسپولیسیها را روی سر خودش میگذارد و کلاه آبی را روی سر پسرش. این کلاهها بعد از جامجهانی 2006 در بین تماشاگران ایرانی مد شدهاند و البته فروش زیادی هم داشتهاند. بساط ناصر و پسرش را پرچمهای آبی و قرمز و کلاههای رنگی دو تیم تشکیل میدهد. ناصر میگوید در روز دربی فروش خیلی خوبی دارند ولی در مسابقات دیگر وضعیت کمی فرق میکند؛ چراکه مجبورند کلاه و پرچم تنها یک تیم را بفروشند، چون هنگام مسابقه استقلال با یک حریف دیگر یا پرسپولیس با رقیب شهرستانی، کمتر کسی حاضر به خرید پرچم یا کلاه تیمی میشود که امروز در زمین حضور ندارد.
شغل بعضیها هم رنگکردن دیگران است. خیلی هزینهای ندارد. یک قوطی رنگ قرمز، یک قوطی رنگ آبی و دو تا قلم رنگ که با آن بشود طرفداران دو آتشه هر دو تیم را رنگ کرد!
البته غیر از این کاسبیهای شرافتمندانه، دلالی بلیت یا سرکیسه کردن مسافران داستان دیگری دارد.
این حکایت اکثر مسابقات دربی است. بلیت که نباشد، خودبهخود بازارسیاه درست میشود و بلیتها با دو تا سه برابر قیمت و حتی بیشتر به فروش میرسد و کسی هم به ظاهر کاری از دستش بر نمیآید. یکی از دلالها میگوید: «برای این بلیتها زحمت کشیدهام و خودم هم به همین راحتی آنها را تهیه نکردهام.» البته وقتی بیکاری باشد، این کارها بیشتر می شود. بعضی از رانندهها هم به ویژه زمانی که آسمان ابری باشد یا قطره بارانی ببارد ، کرایه را دو برابر میکنند. توجیه یکی از آنها جالب است: «وقتی بازیکن فوتبال 300 یا 400 میلیون تومان میگیرد شما دنبال 1000 یا 2000 تومان ما رانندهها هستید؟»
به راستی که فوتبال یک صنعت است و هر کس سهم خود را از آن میخواهد. به ویژه این که این فوتبال بین دو تیم همشهری و با عنوان دربی باشد. مربی، پیروزی میخواهد چون پیروزی 50 درصد ماندنش را در فصل بعد تضمین میکند. بازیکن گل میخواهد، چون با همان گل تا ماهها و سالها عزیز میشود و میتواند در سایر مسابقهها در زمین حضور داشته باشد. راننده و ساندویچفروش و حتی پسرکی که در چهارراه نزدیک به ورزشگاه اسپند دود میکند نیز از دربی سهم میبرند. شاید بخشی از جذابیتهای پنهان دربی همین باشد.
مسابقه دو تیم تمام شده است، آفتاب در آسمان محو شده است. پسرک بساط پرچم را جمع میکند. پیرمرد بساط چای و سیگار را داخل خورجین موتور میگذارد و رفتهرفته سکوت بر ورزشگاه بزرگ آزادی حاکم میشود تا روزی دیگر با فریاد تماشاگران و آدمهای متفاوت، بار دیگر ورزشگاه بزرگ پایتخت از خواب برخیزد.