از این حیث، جوکها هم روزنههایی جهت تخلیه روانی به شمار میروند و هم هسته نقد وضعیت موجود را درون خود دارند. در مطلب حاضر که اختصاص به بررسی ساختار جوک و لطیفه دارد، نویسنده با نگاه به نظریه منشها (الگویی سیستمی از پویایی فرهنگ) به آن میپردازد. در این نظریه، فرهنگ بهعنوان شبکهای خودزاینده و خودارجاع از عناصر همانندساز اطلاعاتی (منشها) به تحلیل گذاشته میشود. این مطلب را میخوانیم:
در نظریه منشها، هر عنصر فرهنگی (منش) بهعنوان سیستمی اطلاعاتی در نظر گرفته میشود که بهصورت یک همانندسازِ یکپارچه و واحد در جریان کنش ارتباطی و در قالب نظامهای نشانگانی/معنایی تکثیر میشود. بر مبنای مدلی که از این عناصر اطلاعاتی در دست داریم، میتوان منشهای گوناگونِ متعلق به یک حوزه فرهنگی خاص را به کمک شاخصهایی رسیدگیپذیر و تجربی ردهبندی کرد و با تحلیل زیرواحدهای نشانگانی و معنایی موجود در هریک، برداشتی دقیق و ساختارشناسانه در مورد آن پیدا کرد. بر مبنای این تحلیلها، دستیابی به پیشبینیهایی در مورد الگوی پویایی منش در سپهر فرهنگی ممکن میشود و میتوان قواعد رفتار منش در زمینه اجتماعیاش را براساس قوانین حاکم بر سیستمهای پیچیده خودزاینده، استنتاج کرد.
منش و برآیند رفتار منشها -یعنی فرهنگ- نظامی پیچیده است که رفتاری بسیار بغرنج را از خود نشان میدهد. برای دستیابی به قواعدی تحلیلی در زمینه فرهنگ و محکزدن ارزش نظریه منشها بهعنوان دیدگاهی نو، به منشهایی کوچک و ساده با ساختارهایی تحلیلپذیر نیازمندیم که در عین حال به شکلی گسترده رواج داشته باشند و پویاییشان را بتوان در لایههای چهارگانه فراز –یعنی سطوح زیستی، روانی، اجتماعی و فرهنگی- ردیابی کرد. منشهایی که برای وارسی تجربی نظریه منشها مورد نیازند، باید کوچکترین واحدهای تکثیرپذیر در سپهر فرهنگی باشند و مستقل از منشهای دیگر تکثیر شوند. کوچکترین منشهایی که میشناسیم، عبارتند از شایعهها، جوکها و نامههای زنجیرهای. جوکها، بهدلیل گرهخوردنشان با کنش متقابل نمادین، فراگیربودنشان در بخش عمده فضاهای تبادل فرهنگی و پیوند مستقیمشان با سیستم لذت/ پاداش، بهترین نامزد برای وارسی تجربی نظریه منشها هستند.
اهمیت جوک از دید نظریه منشها
جوک، از زاویه دید نظریه منشها، شکلی بسیار ویژه از عناصر فرهنگی تکثیرشونده است.
آنچه جوک را به عنصر فرهنگی (منش) خاصی تبدیل میکند، این ویژگیهای آن است:
الف) جوک متنی خودبسنده و مستقل از زمینه معنایی پیرامون خویش است. این استقلال از محیط در 2 بعد معنا دارد: نخست: جوکها به لحاظ پاداشی که به مخاطب انسانیشان منتقل میکنند، خودبسندهاند؛ یعنی بر خلاف خبرهای مهم، نظریههای علمی، و منشهای مربوط به عملکردها و فنون، جوک به چیزی خارج از خود اشاره نمیکند. 91/2درصد از جوکها بدون اینکه با رخدادهای محیطی مربوط باشند، میتوانند تعریف شوند. این بدان معناست که این جوکها تاریخ مصرف ندارند و به اتفاقات گذرا و خاصی در جهان خارج اشاره نمیکنند.
از سوی دیگر، پاداشدهنده بودن جوک به امکاناتی که برای تغییر جهان و تسلط بر من/دیگری/جهان ایجاد میکند بستگی ندارد. هیچکس جوک را برای آنکه بعدها استفادهای عملی از آن بکند یاد نمیگیرد و به سودای آنکه روزی به درد مخاطب بخورد آن را منتقل نمیکند. ما بهسادگی برای این جوک میشنویم که بخندیم و برای آن جوک میگوییم که دیگران را بخندانیم. این خندیدن و خنداندن، جدای از کارکردهای جامعهشناختی پیچیدهای که برشمردیم، بر حضور نوعی اتصال کوتاه میان سیستم پاداش/ لذت و دستگاه رمزگشایی معنایی ما دلالت دارد. جوک منشی است که بلافاصله باعث سرخوشی و خنده میشود. بنابراین تأثیر آن فوری و بیدرنگ است و به نقطه نامعلومی در آینده وکاربردی نامشخص در شرایطی خاص اشاره نمیکند.
دوم: جوک از نظر ساخت معنایی هم خودمختار است. البته هر جوکی در زبانی ویژه و در زمینهای از اطلاعات پایه و دانستههای اولیه معنا میشود اما آنچه یک منش را به جوک تبدیل میکند، چرخهای بسته از ارتباطات معنایی است که به درون خودِ جوک منحصر میشود. معنای پایه و هدف، مانند یین و یانگی سرخوشانه در هم تنیده میشوند و از دیالکتیک این دو، خنده زاده میشود. دانستههای زمینهای شرکتکنندگان در جوکگویی، بستری را فراهم میکند که این رخدادِ معنایی ممکن شود اما صورت و ساخت آن را معین نمیکند. به این ترتیب، جوک منشی است که نظامی خودارجاع از ارتباطات معنایی را در دل خود نهفته و در تار و پود همین شبکه ارجاعات است که گذار از معنای پایه به هدف ممکن میشود.
ب) جوک منشی کوتاه است. اندازه متوسط آن حدود هزار بیت است که یکدهم این مقدار به کلید تعلق دارد. منشهای دیگری که بتوانند همچون جوکها مستقل و فارغ از زمینههای اطلاعاتی پیرامونی تکثیر شوند و با موفقیت جوک مرزهای سنی، طبقاتی و جمعیتی را درنوردند، بسیار اندکند. تنها منشهای مشابه دیگری را که میشناسیم، شایعه و- در سطوحی پایینتر- نامههای زنجیرهای هستند. اما در مورد شایعه و اندازه آن شرح چند نکته ضروری است. چنین مینماید که کوتاهترین منشهای موجود در سپهر فرهنگی، شایعهها باشند. شایعهها عناصر فرهنگی بسیار کوچکی هستند که مرتبا در زمینه تحولات فرهنگی زاده میشوند و پس از مدتی کوتاه منقرض شده و جای خود را به نسخههایی جدید و نوظهور میسپارند.
به هر برش زمانی از هر نظام اجتماعی که بنگریم، مجموعهای از منشها را بازمییابیم که در اطراف رخدادهای تعیینکننده توزیع لذت و قدرت در آن جامعه تمرکز یافتهاند. آن رخدادها، جذب کنندههای پویایی سیستم را در برش زمانی مورد نظر ما تشکیل میدهند؛ یعنی گرانیگاه رفتاری سیستم اجتماعی در آن لحظه خاص، در این رخدادها خلاصه میشود. این جذبکنندهها، مانند آنچه در هر سیستم پیچیدهای رواج دارد، در طول زمان تغییر میکنند و متحول میشوند، اما همواره الگویی قانونمند و نظامی با قاعده از تحولات را رقم میزنند.
منشهای متصل به این رخدادها، تفسیرهایی متنوع و معمولا متعارض را شامل میشوند که معنای منسوب به آن رخدادِ مهم را به شیوهای رقابتی در ذهن اعضای آن جامعه تعیین میکنند. اخبار، تحلیلهای علمی و اظهار نظرهای رسمی، مشهورترین منشهای سازمانیافته در اطراف این رخدادها هستند.
شایعه منشی کوتاه است که معمولا ساختار معناییاش به قطب علمی نزدیکتر است و معناهایی روشن و دقیق (و معمولا نادرست) را منتقل میکند. شایعهها به شکلی پیوسته و همیشگی در اطراف جذبکنندههای معنایی یک نظام فرهنگی تولید میشوند و با تغییر مکان این جذبکننده، اهمیت و ارزش خود را از دست میدهند. شایعه، در واقع نوعی انگل نرم اطلاعاتی است که در زوایای نادیدهانگاشتهشده سپهر دانایی افراد نشو و نما میکند و گسستها و شکافهای ناشی از نادانی افراد درباره مسائل مهم را پر میکند.
پویایی شایعه را با ابزارهای نظری گوناگونی مورد بررسی قرار دادهاند (آلپورت و پستمن، 1372). به کمک نظریه منشها میتوان بسیاری از الگوهای یافتشده در این مدلها را به شکلی کاربردیتر بازتعریف کرد. از آنجا که بحث ما در اینجا به شایعهها مربوط نمیشود، تنها در مقام مقایسه به گوشزد کردن این نکته بسنده میکنیم که کوچک بودن شایعهها از این وابستگیشان به گرانیگاههای معنایی و سوارشدنشان بر اخبار رسمی ناشی میشود و مانند جوکها ساختی خودبسنده، چندپهلو و خودارجاع ندارند.
این دو ویژگی، یعنی خودبسندگی و کوچکی، شاخصهایی هستند که جوکها را به موضوعی بسیار مناسب برای تحلیلهای فرهنگی تبدیل میکنند. نظریه منشها، مدلی سیستمی از پویایی فرهنگ است که عناصر فرهنگی (منشها) در آن نقشی کلیدی را ایفا میکنند. برای وارسی تجربی کاربرد این مدل، به ساختاری پایه و کمینه از عناصر اطلاعاتی نیاز داریم تا به کمک آن مفهوم منش را تعریف کنیم و باقی تحلیلهای خود را بر مبنای آن طرحریزی کنیم؛ به این ترتیب نیاز به ردهای از عناصر فرهنگی داریم که بتوان با تحلیلکردنشان به این ساختار کمینه دست یافت.2 ویژگی به ظاهر متناقضِ جوک، آن را به نامزدی شایسته برای این کار تبدیل میکند. جوک از سویی آنقدر پیچیده است که بتواند بهعنوان یک واحد همانندسازی مستقل عمل کند و از سوی دیگر چنان ساده است که بهسادگی میتواند مورد وارسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
با این تفاصیل، تصویری روشنتر از جوک به دست میآید. جوک، منشی است کوچک، عاطفی، روادار و نوشتنی که در پیوند با سیستم رمزگشایی معنا بدون آنکه شانس بقا را افزایش دهد، لذتی راستین بهطور مستقیم تولید میکند و به این ترتیب با راهبردی کمی در سطح توده عوام بهصورت افقی تکثیر میشود.