گفتهاند: «سفارشنویسی دو نوع است یکی آن که نویسنده به گونهای بنویسد که ما میخواهیم و این دیکته است و قبولش نداریم و یکی سفارشنویسیای است که اعلام نیاز کنیم و نویسنده بنویسد و آنچه داریم از نوع دوم است و...»
آنچه ایشان آن را سفارشنویسی مثبت تلقی کردهاند، مجاز، ممکن و حتی مثبت میتواند تلقی شود. اما در آنجا که به حوزه تاریخنگاری مکتوب و شفاهی جنگ مربوط است. چرا که در آنجا نقش مورخ جنگ چه شفاهی و خاطرهنگاری باشد چه مکتوب و پژوهشی، فعلاً و تا اطلاعثانوی که هنوز تحقیقات جنگ در مراحل اولیه یعنی ثبت و ضبط اولیه است، یک نقش گزارشگرانه است. اما در ادبیات خلاقه موقعیت بسیار خطیرتر است.
اگر در جنگ سیاستگذاری عملیات و اجرای مراحل آن با فرماندهان میبود و کسانی که در خط مقدم میجنگیدند بنا به اقتضای جنگ، باید فرمانبرداری محض میداشتند، در اینجا کار با خلاقیت شخصی داستاننویسان و شاعران است، خلاقیت فقط و فقط در آزادی فکر اتفاق میافتد، اینجا سخن از افسارگسیختگی در هنجارهای ارزشی نیست بلکه ادعا این است که جنگ ما اگر چه مقدس بوده است، یک واقعیت انسانی است و آن قداست یک سر این طیف از واقعیت بوده است.
به عبارت دیگر حالا جای فرمانده و فرمانبر عوض شده است اگر داستاننویس جنگ یا شاعر جنگ بخواهد از سطح آن مجموعه از اطلاعات و دانستههای رسمی از جنگ عبور کند و به ژرفایی در خلق اثرش برسد، مطلقاً محال است که با پیشفرضهای همان جریان رسمی اطلاعات جنگ یا مدیریت به شیوه همان فرماندهی دوران جنگ به این عبور برسد و اصلاً تمام بزرگی شاهکارهای ادبی در چند ضلعی بودن این آثار و قابلیت تفسیرها و تأویلهای گوناگون و حتی متضاد شکل میگیرد.
بنابراین در این قسمت نه تنها نمیتوان از نوع اول سفارش داد و به قول جناب سردار باقرزاده، دیکته کرد؛ حتی اعلام نیاز هم نمیشود کرد. چرا که اینجا آن که در خط مقدم میجنگد یعنی داستاننویس و شاعر دفاع مقدس است که باید نیاز درونی و حکایت شخصی خود را از واقعیتی به نام جنگ (یا بگوییم دفاع مقدس) کشف و بازسازی کند.
یعنی واقعاً آن دسته از شاعران و داستاننویسان جنگ که تواناییشان و نیز برادریشان اثبات شده است دغدغه معیشتی نداشته باشند و از طرف دیگر آزادی فکری برای خلق آثارشان داشته باشند.