شعار نه شرقی، نه غربی هم بارزترین وجهه سیاست خارجی کشور قرار گرفت و بر سردر وزارت خارجه هم حک شد تا نشان از نگاهی دیگر به دنیا باشد. در گفتوگویی با صادق خرازی، دیپلماسی ایران در قبل و پس از انقلاب را به بحث گذاشتیم که از نظر گرامیتان میگذرد.
- سیاست خارجی دوران پس از انقلاب چه تفاوتهایی با دوران پیش از آن دارد؟
وقتی شما صحبت از مقایسه سیاست خارجی قبل از انقلاب اسلامی و بعد از آن میکنید برداشت عمومی و از جمله خود من این است که منظورتان از سیاست خارجی ایران در دورانی مابین شهریور 20 تا بهمن 57 با دوره بعد از انقلاب است؛ اگر چه طی همین 37سال هم شما میتوانید 3دوره مشخص و متمایز از یکدیگر را تعریف کنید که فعلا من وارد جزئیات آن نمیشوم.
اساسا محورهای اساسی سیاست خارجی ایران در هر دو دوره را مسئله چگونگی همسویی یا توازن یا تقابل با قدرتهای بزرگ مؤثر در ایران شکل میدهند. در فضای دوقطبی قبل از انقلاب در شرایطی که جهان به 2کمپ سوسیالیستی و اردوگاه سرمایهداری تقسیم شده بود، مسئله راهبردی برای حکومتی که از نظر جغرافیایی درشکم خرس قرار داشت این بود که مخالف ایدئولوژی مارکسیسم- لنینیسم باشد و اساسا فلسفه باقی ماندن در قدرتش نیز همین بود.
از نظر حامیان خارجی چنین حکومتی اولویت اول چگونگی مصونسازی کشور از هژمونی سیاسی- ایدئولوژیک و نظامی شوروی و مشارکت در سیاست مهار بود. اولویت بعدی او این بود که بهعنوان یک کشور نفتخیز در حفظ بالانس انرژی جهانی و ثبات مکانیسم بازار یعنی عرضه و تقاضا مشارکت سازنده داشته باشد. وبالاخره چنین حکومتی نباید تهدیدی جدی برای دوستان و شرکای سیاسی و اقتصادی و منافع حیاتی غرب بهوجود آورد.
حکومتهای ایران اگر واجد و حامی چنین خصیصههایی بودند امنیت آنان مورد حمایت قرار میگرفت و از نقض حقوق بشر و غیردمکراتیک بودن و فساد هیأت حاکمه غمض عین میشد. دولتها هم برای تأمین امنیت خود و برآورده کردن چنین خواستههایی ممکن بود که روشها و سیاستهای متفاوتی از قبیل ورود در اتحادیههای سیاسی و نظامی- ایجاد نوعی توازن قوا در بین بازیگران خارجی مؤثر اعم از موازنه مثبت یا موازنه منفی- سیاست عدمتعهد یا حتی سیاست انزوا را برگزینند.
بدین ترتیب میبینیم که حکومتهای ایران طیفی از سیاست عدول از بیطرفی بین متفقین جنگ جهانی دوم وآلمان هیتلری و کمک به پل پیروزی در سالهای اولیه بعد از شهریور 20 گرفته تا سیاست موازنه منفی و کشیدن پای آمریکا برای مقابله با نفوذ انگلیس و شوروی در قضیه نفت شمال و جنوب و در دوران بعد از کودتای 28 مرداد و مشارکتدادن فائق کمپانیهای آمریکایی در کنسرسیوم نفت و عضویت در سنتو و انعقاد عهدنامه مودت و دفاعی با آمریکا را اتخاذ کردهبودند یا ناگزیر از اتخاذ آن بودند ولی از آن 3اصلی که اشاره کردم هیچگاه عدول نکردند.
در دوران بعد از انقلاب به لحاظ 8 سال جنگ و تحول در نظام بینالمللی شاید بتوان 2دوره مشخص را لحاظ کرد؛ اول دوران جنگ و استمرار نظام دوقطبی که در زمان حیات حضرت امام (ره) واقع شد و دوره دوم بعد از فروپاشی شوروی و وارد شدن عنصر جدیدی به صحنه بینالمللی بعد از 11سپتامبر که برای مقابله با تروریسم بود.
ولی در هر دو دوره (هر یک به دلایلی) انزواطلبی یک روش و سیاست حفظ امنیت تلقی میشد. در مقطعی سیاست، انزواطلبی یک انتخاب بود و در مقاطعی دیگر انزوا یک الزام به شمار میرفت.
- سیاست خارجی ایران پس از انقلاب در چه فضا و شرایطی شکل گرفت؟
همانطور که گفتم سیاست خارجی ایران در دوران دوقطبی همواره با ایدئولوژی شرکآلود کمونیسم مخالف بود ولی این به معنی مخالفت و دشمنی با شوروی یا چین در تمامی زمینهها اعم از اقتصادی، بازرگانی و نظامی نبود.شعار نه شرقی، نه غربی که از نخستین شعارهای اساسی انقلاب اسلامی بود راهگشای سیاستها و حرکتهای بعدی بود.
گروگانگیری اعضای سفارت و اشغال سفارتخانه آمریکا و نحوه اداره و پایان جنگ هشتساله با عراق عوامل بعدی تعیینکننده سیاست خارجی بودند که حمایت از آرمان فلسطین نیز در فضای انقلابی مکمل آنان درجهان دوقطبی بود.
در این دوره 2اصل از 3اصل کلی، یعنی ضدیت با مرام کمونیستی و غیرسیاسی ماندن نفت و جریان آن در اقتصاد جهانی همچنان لایتغیر ماندند. در اصل سوم یعنی تهدید دوستان و متحدان آمریکا و غرب به لحاظ خصلت اسلامی و انقلابی جمهوری اسلامی ایران و تضاد تاریخی و ذاتی آن با صهیونیسم از موارد مشکل زا برای غربیهاست که همچنان لاینحل باقی مانده و اینک به لحاظ اهمیت پیدا کردن تروریسم و اسلام بنیادگرا و موضوعیت داشتن سلاحهای کشتار جمعی در دست بهاصطلاح نیروهای فاقد حسننیت یا کشورهایی که مطالبه حقوقی متناسب با ظرفیتهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی وتاریخی خود را دارند مسائل را قدری پیچیدهتر کرده است.
- مؤلفههای سیاست خارجی ما کدامند؟
سیاست خارجی هر کشوری و از جمله ما در درجه اول باید در خدمت و تأمینکننده امنیت ملی باشد. اینکه امنیت امری نسبی یا ذهنی است از اهمیت مسئله نمیکاهد. همچنین سیاست خارجی هر کشوری باید در خدمت و نگاهبانی منافع ملی و حیاتی کشور باشد. سیاست خارجی همچنین باید تسهیلکننده و کمکی برای تأمین رفاه اقتصادی مردم باشد.
- بازیگران مؤثر در سیاست خارجی ایران پیش و پس از انقلاب کدام کشورها بودند؟
بازیگران مؤثر وسنتی در سیاست خارجی ایران و امنیت ملی در طول تاریخ معاصر و از زمانی که انگلستان از طریق کمپانی هند شرقی در هندوستان جا خوش کرد انگلیسها، روسها وعثمانیها بودند. فرانسویها بعد از دوران ناپلئون بناپارت و بعد از آنکه معاهده استراتژیک فینکن اشتاین با شکست فرانسه از اتحادیه منتفی شد به غیر از مناسبات فرهنگی و بازرگانی نقش درجه اولی در سیاست خارجی ما نداشتند.
آمریکاییها هم فقط بعد از جنگ جهانی دوم در ایران نقش فائقهای پیدا کردند.امپراتوری عثمانی به موزه تاریخ پیوست، روسهای سرخ هم بعد از انقلاب اکتبر و کشیدن پرده آهنین بهمدت 70سال اگرچه بهعنوان نخستین دغدغه امنیتی ایران در آمدند ولی هیچگاه چتر حمایتی و امنیتی برای ایران به حساب نیامدند. در دوران بعد از جنگ جهانی دوم مهمترین بازیگر سیاست خارجی ایران، آمریکا و انگلستان بودند ولی این نقش با انقلاب اسلامی در ایران دگرگون شد.
- سیاست خارجی ما در دورانهای مختلف( اوایل انقلاب، جنگ، سازندگی، اصلاحات و الان) از چه عواملی تأثیر گرفته است؟
من در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران 2دوره مشخص بیشتر نمیبینم.اول دورانی که من آن را انزواطلبی خودخواسته مینامم و در مقطع زمانی مشخص که همان دوران گروگانگیری و جنگ تحمیلی و بهطور کلی دوران تا پایان جنگ تحمیلی بود. در این دوره که جوشش انقلابی حاکم بود و حکومت از اعتماد به نفس بالایی برخوردار بود و با وجود درگیری در جنگ با عراق احساس تهدید جدی از خارج نمیکرد. دولت با وجود منابع نسبتا محدود مالی احساس نیاز به ادغام در اقتصاد جهانی نمیکرد و آسیبپذیری او کمتر بود.
دومین دوره از زمانی آغاز میشود که دولت میخواست که با خانواده بینالمللی تعامل داشته باشد ولی یا راه صحیح آن را نمیدانست یا آنکه راهها را بر او میبستند.
زیرساختها برای تبدیل یک اقتصاد دولتی و تقریبا نیمهسوسیالیستی به جامعهای با بازار رقابتی و آزاد مهیا نبود. به هرحال نتیجه این میشد که هزینهها اعم از نظامی و غیر آن افزایش پیداکنند و واردات کالاهای خارجی زیاد شد و آسیبپذیریها افزون شدند.
در این دوره انزوا طلبی وجود نداشت ولی منزوی شدن به ایران تحمیل میشد. سیاسی کردن اقتصاد نیز مزید بر علت شد. شروع این دوره را شاید بتوان با سیاست مهار دوگانه کلینتون در پایان جنگ ایران و عراق مشخص کرد که با قضایای مطرح شدن تروریسم و با سیاست محورشیطانی جورجبوش ادامه یافت. در پیحمله نظامی آمریکا و متحدانش به افغانستان و عراق مسئله هستهای ایران سوژه جدیدی شد.
چنین بهنظر میرسد که دچارشدن در تلههای سیاست خارجی از جمله اموری هستند که سیاست خارجی ما را گرفتار کرده است. ظاهرا مادام که موازنه بین دیگران حل نشود قدمی در راه حل مسئله با ما برنخواهند داشت. مانورهای رسانهای و مصاحبهای ما هم فقط مسائل خودمان را تسهیل میکند و موجب میشود که کاسه کوزهها را سر ما بشکنند.درحال حاضر ما چه بخواهیم و چه نخواهیم قدرتهای مؤثر در سیاست خارجی به نفعشان نیست که ما از لاک انزوا به در آییم مگر آنکه موقعش برسد و یا امتیازات قابلتوجهی به دست آورند.
- دولتهای مختلف نظام از چه امکانات و ابزارهایی برای پیشبرد سیاست خارجی خود برخوردار بودهاند؟
در بادی امر آنچه بیشتر از نفت و تسلیحات نظامی برای ما امنیت میآورد و به پیشبرد سیاست خارجی کمک میکند پشتوانه حمایت مردم از حکومت است. در مرحله دوم یک دستگاه منسجم و کارآمد و دارای قابلیت حرفهای لازم است که هماهنگ در سیاست خارجی فارغ از خط و خط بازیها و فرقهگراییها که صرفا برای تأمین منافع ملی کشور فعالیت کند. و بالاخره داشتن هدفی واحد و متعالی و هماهنگ در تصمیمسازان سیاست خارجی، از ابزارهای اصلی سیاست خارجی هستند.
بیشترین توفیق را در فراهم کردن مولفههای سهگانه فوق در دهه اول انقلاب داشتیم. دولتهای بعدی هریک بهطور نسبی توفیقاتی کم وبیش در سیاست خارجی داشتهاند ولی هیچگاه 3مولفه فوق در هیچیک از دولتهای مزبور در یک زمان جمع و فراهم نبوده است.
- یکی از مسائلی که بهخصوص در دولت نهم مطرح شد بحث نگاه به شرق بود. دیپلماسی نگاه به شرق تا چه میزان توانسته منافع ملی ما را تأمین کند؟
این اصطلاح در ادبیات سیاست خارجی در دهه 60 و70 نخست توسط ویلی برانت واگونبار (صدر اعظم وقت آلمان و مشاور ارشد سیاسی او) برای ذوب کردن یخ روابط با شوروی و اروپای شرقی وارد شد و با همان اصطلاح آلمانی آن یعنی اوست پولیتیک (سیاست شرقی) معروف شد. در جمهوری اسلامی دیپلماسی نگرش به شرق به معنای اخص و متفاوت با تز ویلی برانت، از زمان آقای رفسنجانی مطرح بود و ابتدا ایشان این مسئله را در دیدار با آقای ناراسیمها رائو، نخستوزیر هند، بهصورت رسمی در تهران مطرح کردند.
به هرحال طبیعی است که هر دولت تعبیر و برداشت خود را از نگرش به شرق داشته باشد. درک این معنا مفید است که اگر دولتی در یک تصمیمگیری مرتبط با سیستم امنیت جمعی سیاست و رأی خاصی دارد این خط مشی لزوما ارتباط مستقیم با گشودن بیحساب دروازههای تجاری و گمرکی روی بنجلهای آنان که فقط منافع سوداگران و دلالان را تأمین میکند، نیست؛ آنها در این رأی چشماندازهای گستردهتری میبینند.
لاجرم سیاست خارجی جمهوری اسلامی برحسب ضرورت با قدرتهای غیرغربی نظیر روسیه و چین و حتی هند، آفریقای جنوبی و آمریکای جنوبی تعامل بیشتری یافته است و چون این کشورها همسویی در دغدغههای امنیتی با ما ندارند تعامل آنان بیشتر جنبه چپاول تجاری یافته است.
منافع ملی وقتی تأمین میشود که تولید یک کشور بالا رود و دولتها برای تولیدات داخلی، بازار خارجی بیابند، وگرنه این سیاست که نفت بفروشیم و از شرق عروسک و شکلات بیاوریم تعبیر بسیار معوجی از سیاست نگرش به شرق به دست میدهد.
- یکی از انتقاداتی که گاهی از دستگاه دیپلماسی کشور انجام میشود به حاشیه رفتن وزارت خارجه در بحثهایی است که حوزه تخصصی وزارت خارجه محسوب میشود. این انتقاد بهنظر شما درست است؟
این عارضه تنها مختص وزارت خارجه نیست. اگر فیالمثل وزارت صنایع هم از عهده کارهای حوزه تخصصی خود برنیاید بهتدریج امر صنعت با توجیهات به ظاهر منطقی، متولیان دیگری پیدا میکند و وزیر صنایع با حفظ مزایای قانونی و پرستیژی پست وزارت به حاشیه رانده میشود.
پستهای وزارت خارجه نوعابر مبنای اقتضائات حرفهای و قابلیتها توزیع نمیشوند و بعضا محلی برای برخوردار کردن خودیها از مزایای سفر و دلار شده است. مادام که در روی این پاشنه بچرخد و افراد در پستها از مصادیق وضع شیء در غیرما وضع له باشند اوضاع بر همین منوال خواهد بود.
- نقش وزارت امور خارجه در بحرانهای منطقهای و جهانی چگونه باید باشد و آیا وزارت خارجه تاکنون توانسته این نقش را ایفاکند؟
در سؤال قبلی شما گفتم که داشتن ارزیابی صحیح و دقیق از قدرت و توانایی خودی و دشمن تعریف شده بسیار مهم است. اساسا ماموریت و وظیفه وزارت امورخارجه این نیست که بحرانهای منطقهای و جهانی را حل وفصل کند. وظیفه او آن است که تهدیدها علیه امنیت خارجی و منافع ملی کشورش را به حداقل ممکن برساند و از فرصتها برای افزایش دوستان و متحدان سود بجوید و بسترسازی بکند تا رفاه اقتصادی مردمش در رابطه با کشورهای دیگر تأمین شود. البته که در انجام چنین وظایفی گاهی ممکن است در حل بحرانها و چه بسا ایجاد آن نقش داشته باشد ولی نقش داشتن مستلزم یک دستگاه کارآمد و ملاحظات دیگری است که فکر میکنم در سؤال قبلی شما به آن پاسخ داده شد.
- پرونده ایران در 1+5 تاکنون با وتوی چینیها و مخالفت آنها با اعمال تحریمهای جدید علیه تهران مواجه است. فکر میکنید چینیها این روند را ادامه میدهند یا آنها هم درنهایت، تسلیم خواستههای غرب میشوند؟
اینکه چینیها یا هر قدرت دارنده حق وتو به خاطر دلسوزی برای ما از حق وتو استفاده کنند بیش از آنکه ارزیابی خردمندانه باشد یک سادهاندیشی آماتوری است، ضمن اینکه من نشنیدهام که چینیها قطعنامهای علیه ما را وتو کرده باشند.البته در تماسها و لابیکردنها با تحریم بیشتر و از جمله بازی با صدور نفت چینیها نمیتوانند موافق باشند. اقتصاد در حال شکوفایی چین به انرژی با ثبات نیاز دارد و ریسک ایجاد تنش در چنین بازاری با منافع متصور از تحریم از نظر چینیها متناسب نیست؛ بهویژه اگر منافع تجاری و غیرتجاری دیگر را در کنار آن لحاظ کنیم داعی و انگیزه خاصی برای آنکه غیر از این عمل کنند به چشم نمیخورد.
در مورد اینکه آیا چینیها درنهایت، تسلیم خواستههای غرب خواهند شد یا نه؟ بستگی به قابلیت ترغیب کردن غربیها دارد. حتما شما داستان محاوره برناردشاو با ملکه انگلیس را شنیدهاید. در سیاست هم همه یک جور عمل میکنند، فقط نرخها فرق میکنند.