محمدحسن جواهری سال1334 خورشیدی در سمنان دیده به جهان گشود. وی از محضر استادانی چون یدالله درخشانی و اسدالله شریعتپناهی هنر نگارگری را آموخت و در زمره نگارگران خوب استان سمنان قرار گرفت. جواهری علاوه بر نگارگری، چندین مجموعه شعر نیز برای کودکان و نوجوانان نوشته است. او تاکنون چند نمایشگاه جمعی و فردی برگزار کرده که آخرین آن در دوحه قطر بوده است.
اما گسترههای طراحی و نقاشی محمدحسین جواهری در موضوع طبیعت و با نگرش روستایی است که بهرهگیری از رنگ، برهانی واقعگرایانه و در زاویه دیدهای فعال، گرایشی حسی دارد.
جواهری در باره هنرهای تجسمی میگوید: «هنرهای تجسمی از یک دیدگاه یعنی بهوجود آوردن حجمی سه بعدی در صفحه دو بعدی و تجسم آن در ذهن. اگر بخواهیم در گسترهای وسیعتر به آن بنگریم، این هنر در حقیقت در ضمیر ناخودآگاه انسان با بنمایههای نقطه، خط، سطح و حجم، با خودآگاه انسان ارتباط ایجاد میکند. »
این هنرمند سمنانی در باره تفاوت سفالگری و تندیسسازی با هنرهای تجسمی میگوید: «سفالگری و تندیسسازی از بعد طراحی در زمره هنرهای تجسمی قرار میگیرند، اما اگر قرار باشد به صنعت پهلو بزنند، جزو هنرهای تجسمی نیستند، بلکه سفالگری و تندیسسازی بیشتر در حوزههای معماری تعریف میشوند، چرا که با لمس حجم بهطور عینی سر و کار دارند. »
از آنجایی که شیوه طرحها و نگارههای جواهری در قالب بافتهای معماری سنتی، تاریخی و روستایی اجرا میشود، به نظر میرسد که او بیشتر به فضای رئال اما همبافت با اندیشه و نمایههای تاریخی موجود علاقهمند است.
او درباره دلیل رویکرد خود به این شیوه و اینکه چرا کارهای مدرنتری را تجربه نمیکند، میگوید:«در کار هنر ادا درآوردن رسوایی به بار میآورد. هنرمند باید به جایگاهی برسد که بتواند برای بیان احساساش به شیوههای نوینی دست پیدا کند.
کار سوررئال کردن در کشور ما خاستگاه جوانمندانه و روشنفکرانه تهی از علم هنرهای تجسمی دارد. به گمان من باید تمام سبکهای هنرهای جهان بهویژه رئالیسم را شناخت و در عمل پیاده کرد تا به تجرید محض رسید.
در پختگی است که خودبهخود خلاقیت و کار نو به سراغ هنرمند میآید. البته تجربههای تازهای را هم شروع کردهام و آن به تصویر کشیدن گوشههای موسیقی ملی و ردیفی ماست.»
جواهری در باره جایگاه هنرهای تجسمی در کشور ما میگوید:«با شتابی که جهان دارد، هنرهایی که با حس بینایی در ارتباط هستند، مخصوصا گرافیک، حرف اول را میزنند و اطلاعرسانی نوشتاری جای خود را به رسانگی تصویری داده است.با روندی که هنر طراحی و نقاشی از گذشته داشته است، به مراتب انتظار بیشتری میرفت که این هنر در کشور ما جای شایسته خود را پیدا کند. اما مدرکگرایی هنرها را بیبنیان و بیاساس کرده و سرشت خلاقیت را میرانده است.»
به گفته وی، متأسفانه در آموزش و پرورش برای هنر اهمیتی قائل نمیشوند. زنگ نقاشی اغلب به کلاس تفریح یا فوق برنامه تبدیل شده است. این هسته بسیار مهم فرهنگی سمت و سوی کارآمدی در عرصه هنر ندارد، چرا که نگاه به هنر غیر هنری است. اهرمهای فرهنگی به هنر ابزاری نگاه میکنند. با این سیستم نمیتوان به بالنده کردن هنر امیدی داشت.