پا را فراتر از شعارها و زدوبندهای سیاسی یا لقلقههای زبان مردمی عامه که آن را مرهم بیسروسامانی خویشتن میکنند، مینهد خطی ممتد را ترسیم میکند که هومر، هزیود و م.سرشک را به یکدیگر میرساند؛ همچنان که زئوس(ZEUS) ایزدی که همواره برتری خود را به تمام ایزدان اساطیر تحمیل میکند پس از گذشت قرون جای خود را به تاریخ سطل میدهد؛ تاریخی که نمودار کوششها و شکستهاست:
آویخته به زمزمهی چرخ و ریسمان
از ژرف چاه سطل به بالاست در سفر
تا میرسد به روشنی روز و آفتاب
وارونه میشود به بن چاه سرد و تر
تاریخ سطل تجربه بیتلخ و تیره است
تا آسمان روشنی روز آمدن
پیمودن آن مسافت دشوار با امید
و آنگه دوباره در دل ظلمت رهاشدن
«سطل» در نگاه شفیعی سیزیف ایرانی است؛ سیزیفی که محکوم است هر روز با مشقت مسیری دشوار را طی کند تا مگر «روشنی روز و آفتاب» را دریابد، اما هربار که تا «آستان روشنی» میرسد به عمق تاریکی سقوط میکند و بارها و بارها طعم شیرین رسیدن به روشنی و گزندگی و تلخی سقوط در ظلمت را میچشد، اما هرگز از پا نمیافتد.
سیزیف(SISYPHE) پادشاه کورنت پسرائول، با یکی از پئسیادها به نام مروپ پیمان زناشویی بست. پسر او گلوکوس و نوهاش بلرفون بود. به گفته ژیران(1) او از روزگار باستانی هومر زیرکترین آدمیان به شمار میآید. او محکوم است که سنگی را تا بالای قله کوهی بغلتاند ولی هرگز به قله نرسد. درباره علت محکومیت سیزیف اقوال مختلف است. برخی میگویند او پادشاهی جاهطلب بود که آتیک را ویران کرد و سرانجام به دست نزه کشته شد. برخی بر این باورند که او نتوانست زبان خودش را نگاهدارد و ایزد- رودآزوپوس را از ربودهشدن دخترش اژین آگاه کرد. گروهی نیز علت مجازات او را بیحرمتی به ایزدان و آشکارساختن اسرار آنها میدانند.
زئوس، تانانوس یا مرگ را نزد شاه کورنت فرستاد ولی سیزیف او را در بند کرد؛ در نتیجه سرزمین مردگان از مرده خالی شد و سیزیف مجبور شد او را رها کند. سیزیف به سرزمین هادس میرود و با دوراندیشی از آنجا میگریزد اما ایزدان او را محکوم میکنند تا با کاری پایانناپذیر او را از آسایش محروم کنند.
کامو درباره سیزیف میگوید: خدایان به حق اندیشیده بودند که از برای گرفتن انتقام تنبیهی دهشتناکتر از کار بیهوده و بیامید نیست. (2)
مشابهتی که در اسطوره سیزیف و سرگذشت سطل بیش از همه ذهن را به خود مشغول میکند ناامیدی است که برخلاف همیشه نقطه آغاز است نه پایان؛ پوچیای که زاینده حرکتی جدی در هر دو میشود. هرچند هر دو محکومند اما پس از هر شکست سیزیف با امید به آنکه این بار سنگ را به قله برساند و سطل برای آنکه در روشنی روز و آفتاب باقی بماند، با ولعی عجیب پیش میروند اما مثل هر بار سقوط میکنند و این سقوط به تعبیر کامو «لحظهای آگاهی» است؛ لحظهای که باید شکست آسیبشناسی شود و از نو شروع کرد. آلبرکامو درباره سیزیف و بازگشت او میگوید: «لحظه برگشت و توقف است که مرا به سیزیف علاقهمند میسازد.»(3)
«چرخ چاه» تمثیلی از نوسانات تاریخی و سیاسی جامعه ایرانی است که آبستن حوادثی است که در خط ممتدی از قیام مزدک تا جنبش مشروطه، جریان داشته و دارد؛
جنبشها و خیزشهای توده یا اقلیت مردم در طول تاریخ برای رسیدن به روشنی عدالت و قله استقلال. بدیهی است که اگر شاعر سخنش با جریانهای حاکم موافق باشد معمولا بیانی صریح و روشن دارد و اگر موافق با جریانهای حاکم نباشد در لباس ایهام و ابهام بیان میگردد.(4)
از این رو م. سرشک حربه تمثیل را به کار میبندد برای بازگوکردن ناگفتنیها؛ «دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم»
شفیعی پس از دهه60 در پی آن است تا مسائل هستیشناسی و فلسفی را در سرودههایش منعکس کند، از اینروی من انسانی و جهانی دغدغه شعر او میشود. شکل سرودههای او در پی دستیافتن به تمایز و تشخص زبانی و فکری، مسیری برخلاف دیگران در پیش میگیرد و بار شعر را بر دوش آخرین سطر مینهد در حالی که دیگر شاعران معمولا در سطرهای آغازین و میانی، عنصر بنیادین شعر را به دست میدهند. در واقع واپسین سطرها شکل شعر سرشک را انسجام میبخشد.
پیمودن آن مسافت دشوار با امید
وانگه دوباره در دل ظلمت رهاشدن
شعر «چرخ چاه» یکی از 28قطعه دفتر «مرثیههای سرو کاشمر» است که به همراه 4دفتر دیگر با عنوان «هزاره دوم آهوی کوهی» در سال1376 منتشر شد. برخی منتقدان سرودههای شفیعی کدکنی را در این مجموعه آگاهانه میدانند و با بدبینی حکم صادر میکنند که او ناظم است نه شاعر. چنین به نظر میرسد که تسلط شفیعی بر زبان و نحو کلام از سویی و تعلق خاطر به آثار درجه اول ادب فارسی از سوی دیگر، خواهناخواه او را به سمت آگاهانه سرودن پیش میبرد. در سطح نحوی، م.سرشک میکوشد تا شکل کامل زبان را به کارگیرد و از حذف ارکان، تنها در جهت هماهنگی موسیقایی وزن بهره برد. اما آنچه تشخص زبانی به نحو او میبخشد وسواس در گزینش واژه و ترکیب کلمات و صیقلدادن آنهاست.
تکیه بر زبان گفتار و بازتاب ذهنیت شاعر در یک کلیت شعری باعث شده که تصاویر شعری او فشرده نباشند؛ از اینرو با وجود علاقه م.سرشک به استعاره و تشبیه، وی ذهنیتی استعاری ندارد اما در شعر چرخ چاه و بسیاری از سرودههای هزاره دوم... رویکردی متفاوت در پیش میگیرد و گرایشهای اجتماعی خود را در قالب تمثیل (Allegory) به گوش مخاطب میرساند.
فوران دغدغه من انسانی در م. سرشک جایی برای تجرداندیشی باقی نمیگذارد؛ تجردی که متعلق به من فردی شاعر یا من زمانی و مکانی او باشد سترده میشود و جای خود را به فرامکان و زمان و فراشخص بودن میدهد. او میکوشد تا خیال را به سمت وجدانیات سوق دهد و اثر حقایق را تصویر کند؛ از اینرو دیگر مجالی برای کلامش ندارد. در چرخ چاه تم آنقدر برای م.سرشک اهمیت دارد که تزئین کلام را به کناری مینهد و با لحنی تلخ و گزنده که سزاوار بیرحمی تاریخ سطل است پیش میرود.
سیزیف ایرانی شفیعی به دنبال زمزمههای بیدارگران از جا تکان میخورد و با از دست دادن مبارزان، تحمل حبسها و شکنجهها و با پشتسر گذاشتن مشقتهای بسیار، همین که بارقههایی از نور و روشنی به او میتابد و فکر میکند که ایدئولوژیهای او تحقق یافته به بیراهه میرود یا خفه میشود.
پانوشت:
1- اساطیر یونان، ص166.
2 – افسانه سیزیف، ص165.
3 – همان. ص167.
4- سیری در تحول شعر فارسی. محمد فولادی، ص165.