فیلمی که تنها به یک عامل وابسته نبود و مجموعهای از عوامل از بازیگران خوبی مثل مریم پالیزبان با بازی متفاوتش و سایر بازیگران فیلم تا فیلمنامه و کارگردانی خوب شهبازی باعث شکل گرفتن آن شد.
اما فیلم دوم این کارگردان خوشذوق، «عیار 14»، داستانی کلاسیک در قالب روایتی است که از نقطه پایان شروع شده و شباهتهای پررنگی به ماجرای نیمروز فرد زینهمان دارد؛ اما برخلاف آن یکی که قواعد دکوپاژ سینمای کلاسیک را نعل به نعل رعایت میکرد، عیار14با دکوپاژ متفاوتی در روستایی درناکجا آباد اتفاق میافتد و هیچ وقت نمای معرف دوری به ما نمیدهد که بفهمیم موقعیت این طلافروشی لوکس و فانتزی با ساختمانی چوبی و پر از پنجره وسط این شهرستان یا روستا که معلوم نمیشود، اطراف آن واقعاً خالی است یا نه، چیست.
فیلمساز، مخاطب را در قابهای دلخواهش محصور میکند و به او اجازه سرک کشیدن و محیط شدن به فضای اطراف را نمیدهد. این فرم قاببندی که از دادن اطلاعات در چیدمان قاب و میزانسنها پرهیز میکند، به همراه سایر عوامل، بازیها و... همه و همه در راستای ساختار روایت قرار دارند؛ هر چند فیلم گاهی با ندادن اطلاعات و تاکید زیادی روی برخی صحنهها مثل حضور ترسناک دزد سابقی که از زندان آزاد شده با ایجاد ترسی توهمبار از تعقیب مدام طلا فروش، مخاطب را به اشتباه میاندازد و البته همیشه هم اینطور نیست که تماشاگر هوشمند از اینکه مدام به او آدرس غلط بدهند و بعد در گرهگشایی همه چیز جور دیگر از آب در بیاید خوشحال و راضی شود.
قابهای برفی فیلم که اغلب خالی و یکدست با برف پوشیده شده، علاوه بر اینکه تبدیل به نوعی موتیف زیباییشناسانه در تصویر شده، کارکردهای دیگری هم دارد. این قابها از طرفی نوعی محمل برای پوشاندن اطراف و در پرده بودن محل وقوع داستان است و از سویی با تداعی نوعی احساس سرما و خلوت به فضاسازی روایی فیلم و نمایش ترسی که ذهن مرد طلافروش را فلج میکند کمک کرده است.
عیار 14 دکوپاژی حساب شده و دقیق دارد؛ دکوپاژی که با رعایت اصول درست کارگردانی در آغاز و پایان فیلم شکل گرفته. چند سالی است که در ایران و در کارهای بعضی از کارگردانها، ساختار حرفهای دکوپاژ آغاز و پایان جا افتاده؛ چیزی که تا به حال برخلاف سینمای جهان در ایران مطابق اصول اولیه و سرراست وکلاسیک انجام میشد.
شهبازی در فرم دکوپاژی شروع روایت از پایان، داستان فیلم را بدون مقدمهچینیهای معمول و طولانی شروع میکند و بی آنکه به جزئیات مربوط به مکان وقوع حادثه یا اشخاص و معرفی ابتدایی آنها پرداخته شود با نمایش نقطه پایان در آغاز، باقی زمان روایت را صرف چگونگی وقوع اتفاق میکند. شهبازی با انتخاب این نوع روایت، آوردن سکانس نهایی در آغاز فیلم و لو دادن سرنوشت قهرمان اصلی، ریسک جسارتآمیزی میکند. از اینجا به بعد او باید بتواند تماشاگر را تا انتها در گشودن راز گره مرگ طلا فروش، با فیلم همراه کند. معمولا در چنین ساختاری که مشابه آن را در فیلم لورنس عربستان هم میتوان دید، امتداد روایت، ایجاد جذابیت و تعلیق و درگیرکردن مخاطب، سختتر از ساختارهای دیگر روایی در سینماست.
در واقع کلیت متن فیلم صرفنظر از 2سکانس مشابه در آغاز و پایان به چگونگی مرگ قهرمان فیلم اختصاص دارد و فیلمساز با توزیع گام به گام اطلاعاتی اندک از طلا فروش و فلاشبکهایی به گذشته، سعی در توضیح و توجیه ترس او دارد؛ ترس توهم گونهای که توانایی منطق و استدلال را از او گرفته و با چیدمان اتفاقاتی که باعجله برای فرار ترتیب میدهد، او را به سمت مرگ میبرد. البته، دکوپاژ استادانه شهبازی از روایتی پر از تعلیق در عین ریتم نسبتا آهسته، با توجه به فیلم قبلی او چیز دور از ذهنی نیست و او قبلا با نفس عمیق مهارت کارگردانیاش را نشان داده.
اما چیزی که دکوپاژ روان و یکدست روایت را در نقطهای آشفته میکند و تداوم زمانی را میشکند، جابهجایی بیدلیل سکانس دوم و سوم است که شاید به صرف سلیقه و زیباییشناسی یا ساختارشکنی کارگردان انجام شده، در حالی که باقی روایت به جز سکانس اول با چند فلاشبک سیاه و سفید سرراست تصویر شده، در سکانس دوم خبر آمدن دزد به روستا را میشنویم و بعد ورود او را با اتوبوس میبینیم و این تصور به وجود میآید که در سایر سکانسها هم باید با روایتی شکسته و درهم ریخته طرف باشیم، درحالی که چنین نیست و.... در مجموع، شهبازی در عیار14 با آغازی نامتعارف و ایجاد جذابیت زودرس در روایت داستانی ساده، توانسته مخاطب را جذب کند.
بازی محمدرضا فروتن اگرچه در لحظههایی کاملا در قالب طلافروشی شهرستانی طبیعی است اما در جاهایی کاملاً تخت و کمرنگ ظاهر شده و بازی بازیگران مکمل مثل دیرباز و پورسرخ با وجود کوتاهی حضورشان بیشتر به چشم میآید. در قحطی داستان در سینمای ما، عیار14 آمده تا قدم به قدم با اسلوبی سینمایی داستانی را تعریف کند و همین ارزش قائل شدن برای روایت در سینما خودش غنیمت است؛ حالا گیریم که گاهی تماشاگر را بیخودی سر کار می گذارد و تمام حدسها و گمانهایش را از چگونگی اتفاق، نقش برآب میکند.