این جملات زنی است که به همراه شوهرش به دادگاه خانواده آمده بود تا از قاضی بخواهد کاری کند که شوهرش فقط یکبار در هفته او را کتک بزند!او گفت: «من طلاق نمیخواهم، شوهرم خشن است، خشونت جزئی از طبیعت اوست! فقط میخواهم قول دهد که هفتهای یکبار بیشتر کتکم نزد!!»
شوهر این زن در دفاع از خود به قاضی گفت: کتکش میزنم چون زن باید از شوهرش بترسد و این طوری وادارش میکنم از من حساب ببرد.دادگاه از آنروز به مرد تکلیف کرده است با دادن ضمانت کتبی، قول دهد که از کتک زدن همسرش دست بردارد.خواندن اخباری از این دست در صفحه حوادث روزنامهها شاید بیشتر از اینکه جذابیت خبری داشته باشد نگرانکننده است.
مریم 22 ساله با چهرهای شبیه زنان 40 ساله! یکی دیگر از آنهایی است که درد کتکهای همسرش را هفتهای چند بار تحمل میکند، او درباره ازدواج و خاطرات تلخ خود به قاضی دادگاه خانواده میگوید: «در خانه پدری همیشه از دست پدر و برادرم کتک میخوردم، وقتی در 16 سالگی ازدواج کردم و با شوهرم به شهر کوچکی که او ساکن آن بود رفتم، فکر میکردم دیگر راحت شدهام اما شوهرم بیش از هر دوی آنها مرا میزد و شکنجه میداد. او با کمربند یا کابل آنقدر مرا میزد که بیهوش میشدم.
بارها به فکر فرار افتادم اما نمیدانستم به کجا بروم. در آن شهر آشنایی نداشتم و هیچ پولی هم همراهم نبود بههمین خاطر بعد از کلی پیاده رفتن به این طرف و آن طرف و سرگردانی مجبور شدم دوباره به خانه برگردم.»او به کودکی که در آغوش دارد و کودک دیگری که کنارش ایستاده است اشاره میکند و میگوید: «اگر بهخاطر اینها نبود، هرطور شده طلاقم را میگرفتم ولی شوهرم بچهها را به من نمیدهد».
«تجربه نشان داده است که خشونت با گذشت زمان کاهش پیدا نمیکند بلکه در موارد بسیاری افزایش مییابد. زنانیکه در خانواده با آنها رفتارهای خشن میشود معمولاً میپندارند که اگر در زندگیشان تحولی رخ بدهد، مانند بهبود وضعیت مالی و معیشتی، بچهدار شدن و... همسرشان دست از خشونت بر میدارد اما واقعیات نشان داده است که وقتی خشونت در خانواده آغاز میشود، هیچیک از این قبیل موارد باعث رفع آن نخواهد شد و همچنین عذرخواهیهای مرد و کارهایی همچون هدیه خریدن به نشانه عذرخواهی و ... نیز نشانه پایان رفتار خشونتآمیز او نیست.»
کتایون عباسی جرمشناس در ادامه صحبتهایش گفت: بسیاری از زنان هیچ امکانی برای ترک شوهری که دست به خشونت میزند ندارند. بسیاری از آنانی که با خشونت در خانواده رفتار میکنند از لحاظ روانی مشکلاتی دارند اما نه همه آنها. میزان رفتارهای خشونتآمیز در خانوادهها آن قدر بالاست که اگر بخواهیم بگوییم هرکس چنین رفتارهایی از خود نشان میدهد مشکل روانی دارد به این نتیجه میرسیم که درصد بالایی از مردان بیمار روانیاند و اگر این طور باشد پس چرا این بیماری روانی در بیرون از محیط خانواده تجلی ندارد؟!
بیمار روانی همهجا بیمار روانی است، اگر خشونت در خانواده را بیماری روانی فرض کنیم باید چیزی وجود داشته باشد که به این بیمار روانی بگوید که در بیرون از خانواده مجاز به بروز مشکل روانی خود نیست اما درون خانواده مجاز است!
همسرکشی بهجای طلاق
«بخشی از شوهرکشیها بهخاطر خیانت شوهر یا خشونتهای شدید و مکرر اوست و در مواردی قتل توسط زن و با همکاری مردی که با او رابطه پنهانی داشته، انجام گرفته است.»
کوروش صابری حقوقدان در مورد علل کتک خوردن زن از سوی همسرش اینگونه میگوید: در موارد بسیاری علاوه بر افزایش موارد طلاق شاهد خیانت و همسرکشی در برخی خانوادهها هم هستیم.
زن کشی اکثرا بهدلیل بدبینی مرد است و در بسیاری مواقع حاصل خشونت شوهران، اعتیاد و... و زمانی هم برای خالی کردن صندلی همسر (زن) و آوردن جانشینی برای او است! بدیهی است که خیانتها و خشونتها هنگامی تبدیل به خبر میشود که کار به قتل و خونریزی میکشد .
صابری ادامه میدهد: در فرهنگ ما، طلاق به شکلهای مختلف مورد نکوهش و نفی قرار گرفته است، از اینرو سالهاست که به عروسان جوان توصیه میشود با «لباس سپید به خانه شوهر میروی و با لباس سپید (کفن) باز میگردی» و به این ترتیب انتخاب همسر و تشکیل زندگی مشترک تبدیل به راهی بدون بازگشت میشود.
ماندن زیر یک سقف بهرغم وجود طلاق پنهان در زندگی مشترک بهخاطر آنچه آبرو میخوانندش و تحمل خشونت، تحقیر و بیوفایی، پنهان کردن رنجها، زخمها و کبودیها، در خلوت اشک ریختن و در جمع خندیدن و دلخوش بودن به داشتن سایه بالای سر و... روش بسیاری از زندگیها بوده و هست.
فقدان توانایی مالی و نداشتن توان اداره زندگی، یکی از عوامل بسیار مهم و شاید مهمترین عامل ماندن زنان در کنار شوهران خشن، معتاد و ناشایست است. علاوه بر آن نداشتن امنیت اجتماعی و آیندهای روشن، هراس دور شدن از فرزندان و تغییر نگاه اطرافیان و حتی فشار خانوادهها، زنان بسیاری را وادار به اطاعت از دستور نامبارک «سوختن و ساختن» میکند!
فرشته اکبری حقوقدان نیز از همسرآزاری مردان نسبت به زنانشان اینگونه میگوید: اگر سری به دادگاههای خانواده بزنید؛ شوهران بسیاری را میبینید که کتک زدن و اعمال خشونت، تحقیر زن، فحاشی و حتی خیانت و اعتیاد را حق طبیعی خود و زن را موظف به «سازگاری» میدانند اما عبارتی که مرتب در دادگاه و در حضور قاضی تکرار میکنند این است که: «دوستش دارم، میخواهم با او زندگی کنم، سعی میکنم بهتر شوم» برخی از آنان نیز ادعا میکنند که «چون دوستش دارم کتکش میزنم!!»
او با بیان اینکه زنی که همواره مورد تحقیر و ضرب و شتم شوهر قرار میگیرد آتش خشم و کینه در درونش پا میگیرد ادامه میدهد: شعلهور شدن آتش خشم و کینه زنانی از این دست و لبریز شدن کاسه صبر آنان همان شوهرکشیهایی است که گهگاه خبر آن را در روزنامهها میخوانیم. تحقیقات نشان داده اکثر قریب به اتفاق زنانی که قاتل شوهر خود هستند، بارها و بارها متقاضی طلاق و در پی جدایی بودهاند اما پاسخی که میگرفتهاند توصیههای مکرر به تحمل و سازش بوده است.
به بیان دیگر هنگامی که خشونت شوهر به اوج خود برسد، همسر او یا مقتول میشود یا قاتل و از آنجا که درصورت قاتل بودن نیز، قصاص خواهد شد باز هم قربانی خشونت شوهر شده است. شاید اگر از فشارهای اجتماعی و همه تهدیدهایی که زن را به تحمل شرایط نامطلوب زندگی مشترک وادار میسازد کاسته میشد، اگر خشونت شوهران توسط دادگاه، جامعه و اطرافیان، بهعنوان خطر و یک بیماری جدی تلقی و فرد خشن ملزم به درمان خود میشد
اگر درخواستهای مکرر زنان برای طلاق از سوی دادگاه و خانوادهها مورد توجه قرار میگرفت، اگر زیر یک سقف ماندن زن و شوهری که دچار طلاق روانی، عاطفی و پنهان شدهاند آبروداری خوانده نمیشد اگر...، بیتردید از میزان همسرکشیها یا بیوفاییهای دو طرف کاسته میشد.
همشهری استانها