از دیدگاه این افراد، بحث نوگرایی در جوامعی که بهتازگی توسعه یافتهاند و مباحث پستمدرنیسم نیز در جوامعی که دوران مدرنیته را گذراندهاند، باید بررسی شود. ژولیوس نایرره میگوید: «انسان با یک پا نمیتواند حتی تند راه برود، چه برسد که بدود».
اگر لازم است جوامع در مسیر توسعه بهسرعت حرکت کنند تا شاید شکاف جوامع در حال توسعه و جوامع پیشرفت کاهش یابد، چطور میتوان با نیمی از جمعیت یک کشور (یعنی فقط به اتکای مردان) به توسعه دست یافت؟ یا چطور با نیمی از جمعیت (مانند انسان با یک پا) میتوان در مسیر توسعه، پیش رفت؟ وقتی نیمی از جمعیت هر کشوری را زنان تشکیل میدهند، پس چگونه میتوان در روند توسعه، آنها را به کناری نهاد؟
این در حالی است که تمدن کشاورزی را زنان بهوجود آوردند. آنها به دلیل یکجانشینی متوجه شدند که دانههایی که از دست آنها بر زمین میریزد یا در مسیر کار آنهاست، سبز میشود و همین موجب کشت و کار در کشاورزی شد؛ یعنی تمدنی که حداقل 8هزار سال بر کره خاکی حکومت کرده، توسط زنان ایجاد شده است. پس زن قادر است نقشی مؤثر در تمدن و پیشرفت و توسعه داشته باشد.
اما در مورد انواع دیدگاههایی که در خصوص نقش زنان در توسعه مطرح است به 2دیدگاه اشاره میکنیم. دیدگاه اول، نیاز جامعه را به حضور مثبت و سازنده زن در جامعه اعلام میدارد و دیدگاه دوم، نیاز زن را جهت حضور و فعالیت، عاملی مهم ارزیابی میکند.
مطابق دیدگاه دوم، هرگاه زنی احساس نیاز به فعالیت کند، خود موظف است ابزار و امکانات آن را فراهم کرده و بدینمنظور برنامهریزی کند.
بهراستی چند درصد زنان جامعه ما خودشان میتوانند موانع حضورشان را از میان بردارند؟ این در حالی است که معمولا امکانات مشارکت و فعالیت مردان آمادهتر است. یکی از پارامترهای توسعه، درصد جمعیت فعال است؛ اینکه چند درصد جمعیت فعال باید چند درصد جمعیت غیرفعال را تأمین کند. جمعیت غیرفعال، یعنی جمعیتی که زیر 15سال و بالای 65سال است.
در جامعه ما از هر 4نفر، یک نفر فعال است و درنتیجه، باید مخارج 3نفر دیگر را برعهده بگیرد و گاه اوضاع از این هم وخیمتر میشود و از هر 5نفر، یک نفر فعال است. حال اگر، نیمی از جمعیت فعال، یعنی زنان را با دست خود کنار بگذاریم، اوضاع وخیمتر خواهد شد؛ در حالی که هیچ جامعهای بدون حضور صحیح و فعالانه زن در جامعه، توسعه نیافته است و در اغلب کشورها، زنان سهم مهمی از توسعه را بر دوش دارند. چنانچه دیدگاه نخست مورد نظر باشد، قاعدتا موانع حضور نیز مرتفع خواهد شد.
برای نمونه، مهدکودک جهت نگهداری کودکان ساخته میشود و ساعات کار زنان متأهل کاهش مییابد، تا هم به مسئولیت خانه برسند و هم در جامعه فعال باشند. اما در دیدگاه دوم، اولا تمام زنان نیاز حضور و فعالیت احساس نمیکنند و ثانیا اگر به دلایل عدیده، مانند مشکلات مالی و اضطرارهای دیگر به این نتیجه برسند که باید فعالیت داشته باشند، نمیتوانند موانع را از سر راه بردارند.
مطابق این دیدگاه، زنانی که نیاز به حضور اجتماعی دارند، در واقع کسانی هستند که نمیتوانند خود را با امور منزل سرگرم کنند و گاهی دچار توهمات و خیالات میشوند و لازم است برای رفع مشکل روحی خود، در بیرون منزل فعال باشند. حتی اخیرا در برخی از رسانهها نیز این قضاوت تشدید میشود که با ورود تکنولوژی بسیاری از اموری که به طور سنتی توسط نیروی انسانی انجام میشد و از وظایف زنان در خانه به شمار میآمد، کاسته شده است و زنان زمان فراغت بیشتری دارند و این میتواند مشکلات روحی و روانی برای آنها ایجاد کند، لذا باید در بیرون خانه حضور یابند.
البته این موانع جهت مشارکت مردان در توسعه هم وجود دارد. مردان هم اگر بخواهند نقش مثمرثمر داشته باشند، باید موانع فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... را از سر راه بردارند منتها در طول تاریخ، جامعه نسبت به حضور مردان احساس نیاز کرده و بنابراین به طور طبیعی، این موانع را تا حد امکان از میان برداشته است. اما در مورد زنان این موانع در تمام حوزهها وجود دارد. مثلا، سطح سواد و تحصیلات از پارامترهای مهم توسعه است، در حالی که میزان بیسوادی زنان نسبت به مردان در کشور ما بالاست، زیرا از همان ابتدا این طرز تفکر حاکم بود که زنان نیاز به سواد و تحصیلات ندارند ولی با ورود به عصر جدید و لزوم دانش در تمام حوزهها این مشکل بروز و ظهور بیشتری یافته است.
در کشور ما، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، این طرز تفکر که تحصیلات عامل انحراف دختران میشود از موانع فرهنگی تحصیل دختران به شمار میرفت. حتی افرادی هم که به ضرورت تحصیل دختران اعتقاد داشتند و تبعیض میان دختر و پسر را در ادامه تحصیل قبول نداشتند، به دلیل شرایط اجتماعی ناسالم و نامساعد آن زمان، عملا نمیتوانستند دخترانشان را تشویق به تحصیل کنند، زیرا موقعیت را مناسب تشخیص نمیدادند، ولی این مشکلات برای پسران کمتر بود. لذا در نسل قبلی، سطح سواد دختران نسبت به پسران پایینتر بود. با وقوع انقلاب و ایجاد محیطهای سالم، میزان باسوادی دختران افزایش یافت.
در سالهای اخیر ورود دختران به دانشگاهها و مؤسسات و مراکز علمی افزایش یافته و این نشانه توانمندی علمی زنان است زیرا خلقت زن و مرد یکی است و روح مؤنث یا مذکر ندارد، بلکه علل اجتماعی، فرهنگی و... مانع رشد یا عامل رشد میشود و اینها پدیدههای ثانویه هستند نه فطری.