قرار گرفتن عربستان، اردن، مصر، عمان، آمریکا، رژیم صهیونیستی و جدیدا انگلستان در کنار دولت علی عبدالله صالح و تشکیل یک ائتلاف بزرگ عربی- غربی نشاندهنده اهمیت پیروزی در این عملیات نظامی در شمال و جنوب یمن است. شکی نیست که اگر وضع به همین منوال پیش برود در آیندهنزدیک پای بازیگران جدیدتری نیز به بحران باز خواهد شد و این یعنی پیچیدهتر شدن بیش از اندازه بحران و افزایش تنش در فضای امنیتی خاورمیانه. تاکنون صاحبنظران متعددی با تکیه بر مبانی مختلف به تحلیل علت بروز بحران در شمال یمن پرداختهاند که در این میان 3دیدگاه بیش از سایرین مورد توجه رسانههای خبری قرار گرفته است.
دیدگاه اول از مواضع دولت مرکزی یمن نشأت گرفته و اکثر رسانههای منطقهای عربزبان در تحلیل وقایع صعده آن را پذیرفته و آن را در سطح یک حرکت جداییطلبانه گزارش و تحلیل کردهاند.
دیدگاه دوم ریشه در مواضع کاخ سفید و متحدان اروپایی آن دارد که اکثر رسانههای اروپایی و آمریکایی آن را ملاک قرار داده و بحران جاری در یمن را تداوم مبارزه جهانی با تروریسم جلوه دادهاند.
دیدگاه سوم که ریشه در برخی رسانههای خاورمیانه و رسانههای وابسته به تشکلهای شیعه مذهب دارد، عملیات نظامی ارتشهای عربی و غربی را در صعده واکنشی به خیزشها و پیروزیهای گسترده شیعیان در لبنان، عراق و دیگر نقاط خاورمیانه در سالهای اخیر عنوان کردهاند که برخی رسانههای جمهوری اسلامی ایران، عراق، لبنان از این زاویه به تحلیل بحران فوق پرداختهاند.
این نوشتار بهدنبال آن نیست که به بررسی سیاست رسانهای شبکههای اطلاعرسانی منطقه و غرب در قبال بحران مذکور بپردازد بلکه بر آن است که در این مجال اندک دلیل قانع کنندهای برای این لشکرکشی بزرگ به شمال یمن بیابد.
شواهد و قراین متعددی وجود دارد که 2 دیدگاه اول و دوم را از اعتبار ساقط میکند و دیدگاه سوم بهرغم اینکه از چالشها و منازعات تاریخی یمن نشأت میگیرد نیز فقط بخشی از علل وقوع بحران را تبیین میکند و نه تمامی آن را. تهاجم به شمال یمن آن هم در شرایطی که نواحی جنوب یمن مدتهاست به پایگاه امن نیروهای القاعده تبدیل شده و بیش از 2سال است که موج جدیدی از حرکتهای جدی جداییطلبانه در آن شکل گرفته است، عملا نوعی تضاد را در رویکردهای دولت یمن و ائتلاف عربی- غربی نشان میدهد که عملا 2 دیدگاه اول و دوم را بیاعتبار میکند.
دولت یمن و متحدان عربی – غربیاش در حالی عملیات نظامی خود را در شمال این کشور شدت بخشیدهاند که شیعیان حوثی بر خلاف دیگر شیعیان خاورمیانه مانند شیعیان جمهوری اسلامی ایران، لبنان، عراق و... که از قدرت تأثیرگذاری بالایی در معادلات منطقهای برخوردارند، چندان فعال و پویا نیستند. دلیل آن هم کاملا مشخص است، قرارگرفتن در یک منطقه کوهستانی، دور بودن از دیگر مراکز مهم شیعه دنیای اسلام و همچنین محصور بودن در میان چند کشور عربی محافظه کار، فرصت هر گونه تحرک فرا ایمنی را از آنها سلب کرده و تمام توان آنها را فقط به دفاع از خود در برابر دولت مرکزی یمن معطوف کرده است.
پایبندی به توافقات2006 دوحه و بازگذاشتن باب مذاکره بهرغم چند ماه نبرد طاقتفرسا از دیگر مواردی است که نشان میدهد بهانه دولت یمن مبنی بر سرکوب جداییطلبی و حفظ تمامیت ارضی، تهی از حقیقت است. آمریکاییها هم هر چند برای مبارزه با تروریسم به یمن آمدهاند ولی ظاهرا اشتباها به شمال آمدهاند و این در حالی است که نواحی سرسبز جنوب شبکهای از مهمترین پایگاههای القاعده را در دنیای امروز میزبانی میکند. از کنار این تناقضات به سادگی نمیتوان عبور کرد و باید با تأمل بیشتری به آن نگریست.
رسانههای خبری در هفته گذشته خبرهایی مبنی بر سفر ژنرال دیوید پترائوس، فرمانده نیروهای آمریکایی در خاورمیانه و آسیای مرکزی به یمن منتشر کردند که ظاهرا با هدف بررسی چگونگی پیشرفت جنگ و اعلام تداوم حمایتهای کاخ سفید از حکومت صالح انجام شده بود. پترائوس در این سفر رسما اعلام داشت که کمکهای سالانه کاخ سفید در سال آینده میلادی به دو برابر آنچه تاکنون بوده است افزایش خواهد یافت و آمریکا در سرکوب تروریستهای یمن کاملا مصمم است.
با بررسی مواضع دولتمردان آمریکایی از اوباما گرفته تا کلینتون و پترائوس در ماههای اخیر در قبال بحران یمن اینگونه میتوان برداشت کرد که یمن جایگاه جدیدی را در معادلات امنیتی و سیاست خارجی آمریکا پیدا کرده است. موقعیت استراتژیک یمن در جغرافیای سیاسی خاورمیانه جایگاه منحصر به فردی را به این کشور بخشیده است. همجواری با تنگه مهم بابالمندب که اقیانوس هند را به کانال سوئز و دریای سرخ و مدیترانه وصل میکند و انتقال روزانه بیش از 3 میلیون بشکه نفت از این تنگه به سمت کشورهای اروپایی و همچنین تسلط بر بخشهای مهمی از شاخ آفریقا تنها بخشی از اهمیت استراتژیک یمن را شکل میدهند.
در سال1839 میلادی انگلیسیها با درک اهمیت استراتژیک و جغرافیایی یمن اقدام به اشغال قسمتهایی از این کشور کردند و اکنون 180سال بعد از آن نبردهای خونین، آمریکاییها خواهان حضور در این نقطه حساس خاورمیانه شدهاند. در واقع مداخله نظامی در یمن سر آغاز پروژه کلانی است که سرکوب حوثیها تنها فاز اول آن را تشکیل میدهد و نیروهای آمریکایی برای یک حضور نظامی بلندمدت قدم به یمن نهادهاند.
درک این مسئله زمانی آسانتر میشود که بدانیم آمریکاییها تا یک سال و اندی دیگر عراق را ترک خواهند کرد و ظاهرا قرار است که بخش عظیمی از آن نیروها همچنان در خاورمیانه باقی بمانند و احتمالا یمن میزبان این نیروها در آینده خواهد بود. شرکت در سرکوب حوثیها در واقع رفع موانع موجود سر راه این هدف است چرا که جنبش الحوثی یک تشکل مذهبی- سیاسی با گرایشات ضدآمریکایی است که همواره نسبت به سیاستهای کاخ سفید در قبال جهان اسلام و مخصوصا خاورمیانه معترض بوده است.
سید حسین الحوثی، رهبر سابق مبارزان صعده که چند سال قبل در تهاجم نیروهای امنیتی یمن به قتل رسید همواره به سیاستهای علی عبدالله صالح در نزدیکشدن هر چه بیشتر به کاخ سفید هشدار میداد و آن را زمینه ساز نفوذ هر چه بیشتر آمریکا در امور یمن میدانست.
این سیاست حوثیها کماکان در رویه رهبران کنونی حوثیها نیز مشاهده میشود و آمریکاییها بهخوبی بر این مسئله واقفند که با فعال بودن یک جنبش بزرگ ضدآمریکایی در یمن به هیچ وجه نمیتوان این کشور را به یک پایگاه جدید کاخ سفید در خاورمیانه تبدیل کرد.