در آخرین همکاریاش با بهروز افخمی در «شوکران»، یکی از بهترین کارهایش را ارائه داد. نعمت حقیقی همچنان سرحال و قبراق در یکی از بهترین فیلمهای سینمای پس از انقلاب، بار دیگر مهارت و توانایی مثالزدنیاش را در ترکیببندی و قابهایی که میبست، نشان میداد.
عبارت «نمای درشت مؤثر» در نقد فیلمهایی که حقیقی آنها را فیلمبرداری کرده بود، زیاد تکرار میشد؛ هرچند او فروتنانه نه اهل تبلیغ برای خودش بود و نه اصلا اهل مصاحبه کردن. در همه این سالها یکی دو مصاحبه بیشتر انجام نداد. جلسهای را بهخاطر میآورم که به بهانه بزرگداشت او در خانه سینما برگزار شده بود. «داش آکل» را نمایش داده بودند.
حقیقی بههمراه ناصر تقوایی روی سن حاضر شدند. در بیشتر دقایق، حقیقی آرام بود و پاسخهای کوتاهی به سؤالات میداد. تا اینکه ناصر تقوایی رو به حضار گفت: «خیالتان را راحت کنم، نعمت اهل تعریف کردن و حرف زدن از خودش نیست.» راست میگفت، او ترجیح میداد بهجای حرف زدن، کارش را درست انجام بدهد؛ آنقدر درست که تا سالها هر فیلمساز جوان علاقهمند به ارتقای سطح حرفهای، وقتی میخواست فیلمی را شروع کند در گام اول میکوشید نعمت حقیقی را برای فیلمبرداریاش راضی کند.
ادعای سبک داشتن در فیلمبرداری را نداشت و خوب میدانست که فیلمبردار حرفهای کسی است که با فضای فیلم همراه شود و سلیقه و برداشت شخصی خودش را به فیلم تحمیل نکند. هرچه باشد فیلمبرداری در مقام هنر تقریبا با حضور او آغاز شد.
پیش از او البته احمد شیرازی (با «جاده مرگ»)، مازیار پرتو (با «قیصر» و «طوقی») و نصرتالله کنی (در «رضا موتوری» و «پنجره») نشانههایی از توانمندی حرفهای را در فیلمبرداری نمایان کرده بودند.
این دورانی بود که حقیقی هنوز در تلویزیون مشغول گرفتن مستند و فیلم کوتاه بود تا اینکه با فیلمبرداری «چشمه»، چشمها را خیره کرد؛ فیلمی که بهواسطه نگاه خاص کارگردانش به مقوله سینما و ریتم کند و روایت بطئیاش بیشتر مخالف داشت تا موافق. ولی با همین فیلم تفاوت سطح کار حقیقی در نخستین تجربه فیلمبرداری فیلم بلندش نمایان شد.
پس از آن، گرفتن «داش آکل» برای کیمیایی نقطه آغازی برای یکی از پرثمرترین همکاریهای زوج فیلمبردار-کارگردان در تاریخ سینمای ایران بود. فیلمبرداری سیاه و سفید «داش آکل» که به نقرهای میزد چه در نماهای ثابت (مانند کلوزآپ داش آکل وقتی مادر مرجان خبر آمدن خواستگار برای مرجان را میدهد) و چه در نماهای پرتحرک (مثل سکانسهای درگیری و نبرد تن به تن داشآکل با کاکا رستم) درخشان بود.
درحالیکه کیمیایی هر فیلمش را با یک فیلمبردار کار کرده بود («بیگانه بیا» با مصطفی عالمیان، «قیصر» با مازیار پرتو و «رضا موتوری» با نصرتالله کنی) با «داشآکل» همکار مطلوبش را یافت و در دهه 50، جز سر فیلم «سفر سنگ» که هوشنگ بهارلو فیلمبرداریاش را کرد، در همه فیلمهایش از وجود حقیقی بهره گرفت.
بهترین سیاه و سفیدهای دهه 50، حاصل این همکاری بود: «داشآکل»، «خاک» و «گوزنها».در «غزل» نشان داد که در فیلمبرداری رنگی هم میتواند جلوههایی دیگر از هنر خود را نمایان کند.
در این دوران جز کیمیایی با چند کارگردان دیگر هم کار کرد که درخشانترین آنها همکاریاش با ناصر تقوایی در فیلم «نفرین» بود و پس از آن باید به «شازده احتجاب» فرمانآرا نیز اشاره کرد.
در این دوران، مهرداد فخیمی با «غریبه و مه» و «کلاغ» بیضایی، هوشنگ بهارلو با «بیتا» و فیلمهای شهید ثالث و مهرجویی و البته علیرضا زریندست با کارهای نادری و «سایههای بلند باد» فرمانآرا به میدان آمده و خوشدرخشیده بودند اما بیشک بهترین و موفقترین فیلمبردار دهه 50، با فاصله از بقیه، نعمت حقیقی بود.
در دهه 60 اما، حقیقی کمکار شد و جالب اینکه با هیچکدام از کارگردانانی که قبلا با آنها کار میکرد، نخواست یا امکانش فراهم نشد که باز هم پشت دوربینشان بایستد. به این ترتیب حقیقی بهجای همنسلانش، با سینماگران نسل انقلاب همکاری کرد؛ با محمدرضا هنرمند، شهریار بحرانی و بهروز افخمی که پس از «کوچک جنگلی»، «عروس» را برایش گرفت.
ترکیب فیلمبردار باتجربه و کارگردان جوان در اینجا خوب جواب داد و البته همه میدانستند که حقیقی تنها فیلمبردار نیست و در تمام مراحل تولید مشارکت خلاق دارد. هرچند خودش چه در فیلم کوتاه «سکه» و چه در فیلم ناکام و ناتمام «فیل در تاریکی» (که سالها بعد عباس رافعی تکمیلش کرد) نتوانست در مقام کارگردان به توفیق برسد ولی بیشک در تعیین سطح تکنیکی برخی فیلمهایش (که بهترینهای تاریخ سینمای ایران هم هستند) نقشی کلیدی ایفا میکرد.
معمولا رسم است که درمورد فردی که درگذشته، تعابیر اغراقآمیزی بهکار برده میشود. درمورد حقیقی با تواناییهایی که بر هر اهل سینمایی واضح است و جایگاه تثبیتشدهاش در تاریخ سینمای این سرزمین، نیازی به این کارها نیست.
در سالهای اخیر که بیماری اجازه نداد که پشت دوربین بایستد، یکی دو بزرگداشت برایش گرفته شد. فیلمبرداران نسل پس از انقلاب همواره از او بهعنوان الگو نام میبردند.
شرایط جسمیاش باعث شده بود که نتواند فیلمبرداری کند و خداحافظیاش از دوربین دیگر طولانی شده بود. نامش بهعنوان کسی که به حرفهاش حیثیت بخشید و تعدادی از درخشانترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران را روی نگاتیو ثبت کرد، در خاطرهها میماند. سینمای ایران چهره بیجانشینی را از دست داد.