این در حالی است که اهالی سینما اعتقاد دارند کار نگارش قصهها و فیلمنامههای فیلمهای انیمیشنی بسیار سخت است و صبر و طاقت خاصی را میطلبد، به این نکته باید یک قوه تخیل وسیع را- که فراتر از زندگی معمولی است- نیز اضافه کرد. فیللرد که با همکاری کریس میلر انیمیشن پرفروش «ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی» را کارگردانی کرده است، در ارتباط با این ساخته هیجانانگیز و فانتزی خود میگوید:«کار نوشتن فیلمنامه را 6سال قبل شروع کردیم. این کارها زمانی که مشغول میکس فیلم بودیم، تمام شد!
در تمام طول مدتی که داشتیم روی فیلم کار میکردیم به شوخی به یکدیگر میگفتیم ما داریم انیمیشن خود را به شکلی وارونه میسازیم. شروع کار ما با تدوین آن است و پس از آن است که به مرحله فیلمبرداری میرسیم. زیبایی پروسه کار انیمیشنسازی در همین است. تولید آن یک مدت زمان طولانی طول میکشد و تو وقت و شانس زیادی برای بهبود آن و ایجاد تغییرات ضروری داری.»
اکثر فیلمهای انیمیشن زندگی و حیات خود را همانگونه آغاز میکنند که فیلمهای زنده سینمایی به آن شیوه ساخته میشوند.
در قدم نخست، یک تصور یا طرح یا یک کاراکتر است که به ذهن خالق آن میآید و به تدریج تبدیل به یک فیلمنامه میشود. اما زمانی که یک فیلمنامه تکمیل شده در انتظار تولید است، پایان بازی برای یک فیلم سینمایی زنده از راه میرسد ولی برای یک فیلم انیمیشنی این مرحله حکم یک شروع جدید را دارد. شروع تولید یک فیلم انیمیشن، نقطه آغازی برای یک پروسه خلاقه است که همکاری داوطلبانه چند آدم را میطلبد. براساس این همکاری، قصه قوام مییابد و در طول ساخت دستخوش یک سری تغییر و تحول جذاب میشود.
در اولین قدم، این قصه تبدیل به 30تا 40سکانس میشود تا براساس آن استوریبورد نوشته شود. پس از آن این استوریبوردها در درون کامپیوتر اسکن میشوند تا صداها، جلوههای ویژه و موسیقی به تدریج به آنها اضافه شود. در این حالت، فیلمسازان و انیماتورها چیزی بیشتر از یک فیلمنامه نوشته شده در دستهای خود دارند. در چنین حالتی است که محصول نهایی کار تقریبا آماده است.
پت داکتر، کارگردان «بالا» که در کار نگارش فیلمنامه آن نیز همکاری داشته است، پس از اشاره به این نکته که 3سال تمام طرحهای فیلم را زیر میکروسکوپ مورد بحث و بررسی قرار داده و پس از آن کار تولید بالا را شروع کرد، چنین میگوید:«پروسه نگارش فیلمنامه یک اثر انیمیشنی تقریبا ادامه دارد و ناتمام است. مرحله نگارش فیلمنامه شما را سخت درگیر خودش میکند و باید کار زیادی روی آن انجام دهید. برای بهبود قصهای که دارید، مجبورید کاری سخت و طولانی انجام دهید و زمینهسازیهای لازم را برای آن در نظر بگیرید. در تمام مدتی که مشغول نوشتن فیلمنامه هستید دائما این سوال را از خودتان میپرسید که آیا به اندازه کافی به کاراکترهای قصه توجه دارید یا خیر»؟
داکتر که قبل از این انیمیشن «شرکتهیولاها» را نیز کارگردانی کرده، این نکته را اضافه میکند که معمولا یک یا 2سکانس فیلمهای انیمیشنی خیلی راحت و ساده به یکدیگر وصل میشوند. اما مشکل اساسی( و بخش سختکار) زمانی است که قرار میشود تعداد زیادی سکانس در کنار یکدیگر قرار گیرند. برای مثال در بالا بخش راحت کار سکانسی بود که خانه چوبی کارل پیرمرد(کاراکتر اصلی قصه) به کمک هزاران بادکنکرنگی از زمین کنده و در دل آسمان رها میشود.
اما بخش سخت کار زمانی بود که باید کاراکتر خبیث ماجرا یعنی چارلز مونتر فضانورد و دروغ او به تماشاگران معرفی میشد. به گفته داکتر:«المانها و عناصر متعدد و زیادی وجود دارد که باید در این سکانس معرفی میشد. برای من به عنوان سازنده فیلم کار بسیار سختی بود که بتوانم تعادل قصه را حفظ کنم و مانع از برهم خوردن سیرعمومی قصه فیلم بشوم. شاید بیش از 50بار این سکانس را در هر 2شکل فیلمنامهای و استوری بورد آن دوبارهنویسی کردم.»
کار دوباره و چندباره روی بخشهایی از فیلمنامه یک اثر انیمیشنی چیزی نیست که باعث تعجب هنرمندان کهنهکاری مثل ران کلمنتز و جان موسکر بشود. این جفت فیلمساز که انیمیشن سنتی و پرسروصدای «شاهزاده خانم و قورباغه» را برای کمپانی والت دیزنی کارگردانی کردهاند، با چنین مسئلهای آشنایی خیلی خوبی دارند. این دو، کار روی درام ضد نژادپرستی آخر خود را در سال 2006 شروع کردند. از آنجا که کلمنتز و موسکر خودشان انیماتورهای قابلی هستند، هنرمندان واحد استوری بورد و دیگر انیماتورهای همکار خویش را تشویق کردند که از تمام فرصتهای موجود در کار خود استفاده کنند و هیچ لحظهای را از دست ندهند.
دستاندرکاران سینما میگویند خیلیوقتها بازیگران صداپیشه میتوانند تأثیر خوب و مثبتی روی روند نگارش فیلمنامه بگذارند. منظور از بازیگران صداپیشه، هنرمندانی است که صدای خود را به کاراکترهای فیلمهای انیمیشنی قرض داده و به جای آنها در این فیلمها صحبت میکنند. رابلنزمن که یکی از 2 کارگردان «هیولاها علیه بیگانههای فضایی» است چنین اظهارنظر میکند که در کمپانی دریمورکز- که فیلم او را تهیه کرده است- این بهصورت یک رسم و سنت درآمده که فیلمنامههای محصولات انیمیشنی را برای مطالعه بهدست بازیگران میدهند.
بازیگران پس از خواندن فیلمنامه، میتوانند هنگام صحبت بهجای شخصیتهای کارتونی خود، آزادی عمل داشته باشند و دیالوگها را مطابق میل و برداشت خود از کاراکتر، عوض کنند. البته این کار نمیتواند در سطح وسیعی انجام شود ولی بههر صورتی که باشد باعث پیچیدهترشدن کار میشود. از آنجا که ضبط صدای بازیگران با خلق صحنههای کارتونی فیلمها بهصورت همزمان صورت نمیگیرد، بداههکاری بازیگران میتواند مشکلاتی جدی بهوجود بیاورد. به گفته او: «برای مثال ستروگن وقتی به اتاق ضبط صدا میآید، کارهایی انجام میدهد که هیچیک از ما انتظارش را نداریم. او همیشه هنگام ضبط، بداههسازی میکند.»
در شرایطی که بازنویسی خلاق و گسترده فیلمنامه و یک همکاری و مشارکت همگانی برای خلق یک انیمیشن جذابتر و تماشاییتر وجود دارد، آدام الیوت، کارگردان «مری و مکس»- که امسال نامزد دریافت اسکار بهترین انیمیشن سال بود- به شیوه دیگری انیمیشن خود را ساخت و سیر پیشرفت کار او شباهت زیادی به همکاران آمریکاییاش نداشت.
این هنرمند استرالیایی حدود یک سال وقت صرف نوشتن فیلمنامه کرد؛ فیلمنامهای که قصهاش درباره دوستی یک دختر کوچولوی استرالیایی با یک مرد میانسال نیویورکی از طریق نامهنگاری است. الیوت کاراکترهای اصلی قصه فیلم را قبل از اینکه از همکاران انیماتور خود کمک بگیرد، طراحی کرد. پس از آن، او این امکان را برای انیماتورها فراهم کرد که تغییراتی در این کاراکترها بهوجود بیاورند اما وی در طول ساخت انیمیشن خود، هیچ تغییر کلی در قصه فیلمنامه ایجاد نکرد.
او میگوید: «همکارانم به من لقب کسی را دادهاند که کنترل خاصی بر روی کارهایم دارم. اما من سعی میکنم در طول پروسه تولید فیلمهایم تا حد امکان از عناصر مختلفی که در دوروبرم وجود دارند بهره و کمک بگیرم، هیچوقت نخواستهام انیماتورها از من و کارهایم فرار کنند. در طول کار، به آنها آزادی عمل میدهم تا انیمیشنهای خود را خلق کنند اما در همان ابتدای کار از آنها میخواهم که دقیقا در چارچوب فیلمنامه فیلم کار کنند و نه چیز دیگر.»
اما مشکلات، هنگام تولید «آقای فوکس شگفتانگیز» بود که خودش را به رخ کشید. وس اندرسن با این فیلم هم اولین کار انیمیشن خود را ارائه داد و هم اولین فیلمنامه اقتباسی خود را نوشت اما این اولین تجربه، به دلیل مشکلاتی که در نوع همکاری عوامل سازنده آن بهوجود آمد، یک تجربه دلچسب نبود. او و نوآ بامباخ فیلمنامه فیلم را بهصورت مشترک نوشتند. آنها کار نگارش فیلمنامه را در منزل رولد دال نویسنده که سال1999 درگذشت انجام دادند.
لوکیشنی که این دو در آن قرار داشتند، الهامبخش کارشان شد و آنها را ترغیب کرد که در مقایسه با قصه کتابی که انیمیشن براساس آن ساخته میشد، چیزهای تازهای را به قصه فیلم بیفزایند. اندرسن با اشاره به اینکه دنیای انیمیشن را به عنوان مکانی یافته که میتوان در آن قصههای عجیب و غریب را به شکل دلخواه تبدیل به فیلم سینمایی کرد، میگوید: «تجربه کاریام در سینمای زنده این است که فیلمنامه را تمام میکنم، بدون توجه به اینکه کار روی آن چقدر زمان برده است.
وقتی سر صحنه فیلمبرداری میروم دقیقا همان چیزی را میگیرم که در داخل فیلمنامه قید شده است اما ساخت یک فیلم انیمیشنی اینطور نیست؛ تو صداها را ضبط میکنی و آنها را روی استوریبورد قرار میدهی. زمانی که داری فیلمت را میسازی، این آزادی عمل را داری که تغییرات دلخواه و موردنظر خود را در کار اعمال کنی و با انجام تغییرات لازم، صحنههای تازهای را به آن بیفزایی. در این حالت، انگار مرحله نگارش فیلمنامه هنوز ادامه دارد و خبری از پایان این بخش کار نیست.
در این حالت، حتی شخصیت انیماتورهایی که دارند روی فیلم کار میکنند، تأثیر خود را روی قصه و کار میگذارند. آنها کاراکترهای قصه را دوست دارند و بخشی از شخصیت خود را وارد این کاراکترها میکنند. در حقیقت، آنها هستند که به این کاراکترها جان میدهند و سازنده بخش مهمی از شخصیت آنها هستند. شما اگر برای خلق یک کاراکتر از 2 انیماتور دعوت به کار کنید، متوجه میشوید که حاصل کار آنها چقدر متفاوت خواهد بود.»
منتقدان سینمایی تمام این تغییرات و شگفتیهای حاصل آن را در دنیای انیمیشن بهعنوان یک چیز طبیعی و نرمال ارزیابی میکنند. آنها هم این نکته را قبول دارند که یک طرح انیمیشنی در طول ساخت، رشد میکند و شکل میگیرد و پروسه خلاق تولید آن، میطلبد که این تغییرات صورت گیرد.
رویترز