این داستان زندگیهایی است که بر پایه تلاشی خستگیناپذیر شکل میگیرد، حفظ میشود و ادامه پیدا میکند تا آدمها در همه جای کره خاکی دنیاهای خود را بسازند، مراقبش باشند و میراثی را از آن به نسلهای بعدی بسپارند. این داستان جادهای به نام کار است که در مسیر شهر آرزوها پیش میرود. جادهای سخت و دشوار که در انتهایش منظرههای متفاوتی برای تماشا هست.
شاید بعضی از کارها پیچیده و یا مهم به نظر نیاید، اما در پشتپرده نمایش زندگی مهم است.
بعضی وقتها میتوان کارگر سادهای را دید که هر روز سرکار میرود و در ظاهر کاری معمولی دارد؛ اما ماجراهای دیگری نیز هست که ما نمیبینیم و به همین دلیل
اهمیت کار او را درک نمیکنیم. کارگری که هر روز بار دنیا را بر دوش میکشد تا فرزندانش درس بخوانندکسی است که کار مهمی انجام میدهد. مادری که هر روز و حتی هر شب ساعتها پشت چرخ خیاطی مینشیند و کار میکند تا فرزندش فرصت ادامه تحصیل را از دست ندهد، آدم مهمی است که جایگاهی خاص دارد. نوجوانی که روزها کار میکند تا به مادرش برای گرداندن چرخ زندگی کمک کند و شبها درس میخواند تا رؤیای خود را نیز حفظ کند، شخصیت متفاوتی دارد که باید به آن احترام گذاشت. دنیای کار، دنیای آدمهایی است که آرزو میکنند تنی سالم داشته باشند تا با تکیه بر اراده و شجاعتهای واقعی زندگیهای بهتری بسازند. نوجوانی که آرزوهای خود را رها میکند و برای ساختن شرایطی مناسب برای برادران و خواهران کوچکترش تن به کار میسپارد، آدم شجاعی است که قلب بزرگی دارد.
آن واکسیِ نوجوانی که هر از گاه کمی پسانداز میکند تا برای خواهر کوچکش عروسکی بخرد و از تماشای شادی او دلش گرم شود، کسی است که میداند میتوان از شادیهای کوچک به شادیهای بزرگ رسید. آنهایی که به دنیای کار تعلق دارند، این را باور دارند که خالق هستی، جادههای خوشبختی را به روی همه آدمها گشوده است و باید برای رسیدن به آرزوها تلاش کرد. آدمهای کار هر روز که از خانه بیرون میروند، به آسمان نگاه می کنند و نیرو میگیرند تا برای خانواده خود تلاش کنند.