بهتازگی یک کمیسیون پارلمانی انگلیس گزارش داده که زمان برقراری روابط ویژه میان انگلیس و آمریکا به سر آمده است. اعلام پایان روابط ویژه میان دو کشور که جورج بوش و تونی بلر، مسئول شکل گرفتن آن هستند، خبر خوبی برای انگلیسیها و آمریکاییهاست.
در نتیجه مسائلی که در جنگ عراق پیش آمد، این کشورها ناچار شدند در روابط خود تغییراتی ایجاد کنند و تنها حسرت هر دو ملت این است که چرا زودتر این اتفاق نیفتاد!
این هفته نتایج انتخابات سراسری جنجالی انگلیس مشخص میشود.
شواهد نشان میدهد که حزب حاکم کارگر بعد از 13 سال جایگاه قدرت را از دست میدهد. اما دولت آینده انگلیس را هر حزبی که تشکیل دهد و چه این دولت ائتلافی باشد و چه تکحزبی، به هر حال روابط لندن و واشنگتن دچار تغییرات اساسی خواهد شد؛ تغییراتی که هنوز دامنه و ماهیت آن مشخص نیست.
اکنون انگلیسیها به دنبال روشی متعادل و دوجانبه، براساس منافع مشترک با آمریکا هستند؛روابطی برخلاف شیوهای که در دورههای « روزولت – چرچیل» و «ریگان – تاچر» به کار گرفته میشد؛ یعنی روشی که بیشتر مبتنی بر احساس بود!
در عمل طی چند دهه گذشته روابط ویژه به این معنی بوده که انگلیس از فعالیتها و عملیات نظامی خارجی آمریکا حمایت کرده و به آنها کمک برساند اما در عوض چیز قابل توجهی عایدش نشود! تا پایان جنگ سرد، داشتن روابط نزدیک با آمریکا، به سود انگلیس بود زیرا به بریتانیاییها کمک میکرد مانع افول خود در اروپا شوند و اجازه ندهند هیچ کشوری به تنها قدرت حاکم بر قاره تبدیل شود اما پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و با شکلگیری صلحآمیز آلمان متحد و تحکیمیافتن اتحادیه اروپا، روابط انگلیس و آمریکا تحتشعاع قرار گرفت زیرا پس از پشت سر گذاشتن جنگ جهانی دوم و جنگ سرد، روابط ویژه کارکرد خود را از دست داد و جنگ جهانی علیه تروریسم جایگزین خوبی برای اهداف قبل از برقراری روابط ویژه نبود.
وفاداری انگلیس به واشنگتن اجازه داد حمایتهای آنها را بدیهی فرض کند اما این حمایتها موجب شد واشنگتن نتواند در سیاستهای خارجی خود به شکلی قابلقبول عمل کند تا اینکه ماجرای حمله به عراق پیش آمد.
بهسختی میتوان تصور کرد که درصورت عدمحمایت انگلیس از این تصمیم، آمریکاییها در داخل کشور بر سر این حمله به توافق میرسیدند. علاوه بر این عدمحضور انگلیس در این ائتلاف، میتوانست مخالفتهای شدیدتر دولتهای اروپایی را در پی داشته باشد.
با اینکه انگلیس میتوانست دولت قبلی آمریکا را از اتخاذ اشتباهترین تصمیم خود منصرف کند و جلوی جنگ و ضرر را بگیرد اما سکوت کرد؛ جنگی که اگر رخ نمیداد به سود هر دو کشور بود زیرا براساس گزارشهای موجود، حضور انگلیس در این عملیات منافع این کشور در سایر نقاط دنیا را به خطر انداخت.
گرچه جنگ عراق و مشکلاتی که برای انگلیس بهوجود آمد، عاملی جدی برای تیرهشدن روابط ویژه بود، مناقشات بر سر جزایر فالکلند، کاسه صبر انگلیسیها را لبریز کرد زیرا در جدال انگلیس و آرژانتین بر سر قلمرو، آمریکا بیطرف ماند و دوست دیرینه خود را بهشدت آزرده کرد. با وجود اینکه بهتازگی، کلینتون، حمایت کشورش از مذاکره بر سر موقعیت این جزایر را اعلام کرده است اما رابطه دو کشور همچنان یکطرفه بهنظر میرسد.
رشد اقتصادی و دمکراتیزه کردن، قدرتهای جدیدی با جسارت و استقلال بیشتر در سیاستهای خارجی را بهوجود آورده که ترکیه و ژاپن از جمله این کشورها هستند؛ کشورهایی که با وجود رفاقت دیرینه با آمریکا، دوران استقلال بیشتر را تجربه میکنند. این همان چیزی است که از انگلیس هم انتظار میرود.
با توجه به این مسائل و در نتیجه سیاستهای بینالمللی بهویژه جنگ عراق، در انتخابات بهار امسال هر کسی که بر مسند قدرت بنشیند، با آمریکاییها با احترام کمتری برخورد خواهد کرد. دیوید کامرون، رهبر حزب محافظه کار که احتمالا نخستوزیر آینده انگلیس خواهد بود، باید نسبت به همتای قبلیاش با استقلال بیشتری رفتار کند و شیوهای مستقلتر را برگزیند.
در حال حاضر شرایط بهگونهای است که بهنظر میرسد همه درصدد ایجاد تغییر در روابط دوطرفه انگلیس و آمریکا هستند. از این میان میتوان به سخنان ویلیام هیگ از نمایندگان پارلمان انگلیس اشاره کرد که گفته است: در صورتی که بیهیچ قید و شرطی در تمامی فعالیتهای آمریکاییها شرکت کنیم نهتنها به سود خودمان و آمریکا نخواهد بود بلکه منافع جهانی را هم در پی نخواهد داشت.
بهنظر میرسد هر سه حزب انگلیس با این موضوع موافقند؛ بنابراین فرقی نمیکند کدامیک به قدرت برسند زیرا در هر حال در روابط با آمریکا تغییراتی ایجاد خواهند کرد تا مستقلتر عمل کنند؛ بنابراین واشنگتن باید تعادل بیشتری از خود نشان دهد.
تایمز