به این پرسش که دامنه این تحولات تا کجا خواهد بود، در حال حاضر نمیتوان پاسخ گفت. باید منتظر ماند و دید. اما آنچه توجه بیشتر تحلیلگران را در این پیروزی دموکراتها به خود معطوف کرده، تحول سیاست آمریکا در قبال منطقه خاورمیانه است.
تحلیلگران اکنون پس از پیروزی دموکراتهای آمریکا به جام جهاننمای خود در خاورمیانه خیره شدهاند تا پیامدهای تغییر قدرت در واشنگتن را در این منطقه مشاهده کنند و چه بسا که پیشگوییهای آنها درست از آب درنیاید.
آنچه آشکار است، این است که پیروزی دموکراتها در این انتخابات، دال بر شکست و تضعیف رئیس جمهور بوش بود. برخی حتی معتقدند عدم قطعیت آمریکا در این که چگونه در منطقه خاورمیانه عمل خواهد کرد، شاید باعث به وجود آمدن نوعی خلأ قدرت برای آمریکا شود.
عبدالمنعم سعید، رئیس مرکز مطالعات سیاسی و راهبردی الحرام در قاهره در گفتوگو با مجله اشپیگل اینطور پیشبینی میکند: «سیاست آمریکا دچار یک وضعیت فلجگونه خواهد شد. این درست است که دموکراتها مجلس نمایندگان آمریکا را به کنترل خود درآوردند و پیروز شدند، اما هنوز آنها نقش تعیینکنندهای در سیاست خارجی آمریکا ندارند.»
او معتقد است آمریکا شاید در مورد هرگونه اقدامی در این منطقه بیمیل باشد. اما برخی دیگر از تحلیلگران، این تحولات را بهگونهای دیگر مینگرند و بر این باورند که پیروزی دموکراتها در کنگره آمریکا باعث خواهد شد بیاعتمادی عمیق به آمریکا در منطقه گسترش یابد؛ بهویژه بیاعتمادی عمیقی نسبت به اظهارات بوش در مورد گسترش دموکراسی در خاورمیانه به وجود خواهد آمد.
پیش از انتخابات، بسیاری از نومحافظهکاران و تیم سیاست خارجی بوش از پیروزی دموکراتها واهمه داشتند. این در حالی است که بسیاری از اعضای تیم بوش هنوز از آزادی و دموکراسی در خاورمیانه استقبال میکنند.
اوریب رینطلاوی، رئیس مرکز مطالعات سیاسی القدس در امان، پیش از برگزاری انتخابات پیشبینی کرد که: «جمهوریخواهان و نومحافظهکاران، زمام امور را به دست دموکراتها خواهند سپرد. همچنین توانایی آمریکا برای مدیریت بحران سوخت و جنگهایی که میخواهد در منطقه راه بیندازد، به نحو چشمگیری کاهش خواهد یافت.» او تصریح کرد که دموکراتها به تمامی طرفها در منطقه تمایل دارند.
در حالی که آمریکا از یک طرف نگران برنامه هستهای ایران است، از سوی دیگر نگرانیاش از اوضاع امنیتی عراق رو به فزونی است. ناتوانی آمریکا برای حل این مشکلات امنیتی، چیزی جز افزودن بر نگرانی در منطقه نیست. اما واقعیت این است که پیروزی دموکراتها در آمریکا پاسخی بود به سیاستهای شکستخورده بوش در عراق که چشم هیچ ناظری در خاورمیانه از این شکست دور نماند و آن را آشکارا مشاهده کردند.
از اینرو، انتظار میرود سال 2007 برای آمریکا سال خروج از عراق باشد. اما این خروج یک شبه روی نخواهد داد بلکه پیروزی دموکراتها و سیاستهای نرم آنان به این خروج سرعت خواهد بخشید. این امر از سوی دیگر، موجبات بهبودی روابط آمریکا با خاورمیانه را فراهم میسازد.
با توجه به این که رئیس جمهور است که در نهایت، سیاست خارجی آمریکا را تعیین میکند، معلوم نیست آیا بوش میتواند ثابت کند سیاست خاورمیانهای او درست بوده یا نه. اگر او نخواهد به سیاست توسعه دموکراسی در خاورمیانه ادامه بدهد، معلوم نیست آیا حزبش میتواند در دو سال باقیمانده به کاخ سفید متکی باشد یا نه؟
در هر صورت، باید اذعان کرد هسته اصلی سیاست آمریکا بهویژه پس از حملات 11 سپتامبر به امنیت مربوط میشود و چهبسا جمهوریخواهان در این دو سال باقی مانده حتی سیاستهای تندتری در منطقه در پیش گیرند.
با این حال، هنوز به دشواری میتوان داوری کرد که سیاستهای آمریکا به این زودی متحول شود. البته دموکراتها در پی راهحلی برای بیرون آمدن از باتلاق موجود در عراق خواهند بود، اما همه چیز یک شبه اتفاق نخواهد افتاد.
آن چه در این میان شاید توجه بیشتر تحلیلگران را به خود جلب کند، تأثیر پیروزی دموکراتها بر سیاست آمریکا در قبال برنامه هستهای ایران است. پیروزی دموکراتها چه تأثیری بر سیاست هستهای آمریکا در قبال ایران خواهد گذاشت؟
پیروزی دموکراتها و برنامه هستهای ایران
پیروزی دموکراتها و شکست جمهوریخواهان در انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا را از منظرهای متفاوتی میتوان نگریست. آنچه درخور توجه و بررسی است، تأثیر آن بر سیاستهای آمریکا در قبال برنامه هستهای ایران است.
جدا از سنگبنا و هستة اصلی سیاست آمریکا در دوره رؤسای جمهور متعدد آمریکا، هر رئیسجمهوری که بر سر قدرت آمده سیاستها و اولویتهایی را در دستور کار خود قرار داده که در طول دوران زمامداریاش بر اساس آنها عمل کرده است.
سیاست پیشدستانه و پیشگیرانه بوش را نیز میتوان در این راستا نگریست. نباید تصور کنیم آنچه در طول این مدت در داخل این کشور اتفاق افتاد (پیروزی دموکراتها در انتخابات اخیر)، دستور کار رئیس جمهوری را دگرگون و متحول خواهد ساخت، اما بیتأثیر نیز نخواهد بود.
ایران جزء کشورهایی بوده که آمریکا بیدلیل آن را در فهرست کشورهای دارای سلاحهای هستهای قرار داده است. جورج بوش، رئیس جمهوری آمریکا در طول زمامداری خود، سیاستهای متعددی را در قبال برنامه هستهای ایران مورد توجه قرار داده است.
با این حال تاکنون نتوانسته است به اهداف خود برسد. تحلیلگران سناریوهای متعددی را در سیاستگذاری آمریکا در قبال برنامه هستهای ایران مطرح کردهاند. بررسی این سناریوها که پیش از انتخابات اخیر انجام شده است، میتواند در درک بهتر سیاستهای آمریکا و تأثیر دموکراتها بر این سیاستها در قبال برنامه هستهای ایران سودمند باشد.
گزینه نخست؛ تلاش برای به تصویب رساندن قطعنامهای در شورای امنیت مبنی بر تحریم اقتصادی ایران. باید اذعان کرد تحریمهای اقتصادی آمریکا در وادار کردن حکومتها به تغییر سیاستهایشان پیشینة روشنی ندارد.
سیاستهای تحریمی که آمریکا در قبال کوبا اکنون پس از گذشت چهل و پنج سال نتوانسته است اشتهای سیریناپذیر آمریکا را در اهداف توسعهطلبانهاش اقناع کند. تلاش آمریکا برای منزوی کردن کرة شمالی، وارد هفتمین دهه خود شده است، بدون این که تأثیر قابل توجهی بر سیاستهای پیونگیانگ گذاشته باشد.
حتی پس از آزمایش هستهای کره شمالی در جولای 2006 و قطعنامهای که با فشار آمریکا در شورای امنیت بر ضد این کشور به تصویب رسید، هنوز روشن نیست که به خواستهها و اشتهای سیریناپذیر آمریکا پاسخ خواهد داد یا نه.
پیشینه تاریک سیاستهای تحریمی آمریکا و مقاومت قدرتهای در حال ظهوری همچون روسیه و چین در برابر هژمونی آمریکا شرایط ناامیدکنندهای را در اتخاذ این راهبرد در برابر آمریکا گذاشته است.
با توجه به این که دموکراتها از همان آغاز جنگ عراق و حتی در دولتهای پیشین آمریکا نیز همواره با سیاستهای تحریمی مخالفت میکردند، دولت بوش که با فشار از جانب دموکراتها در انتقاد شدید از سیاستهایش در خاورمیانه مواجه است و خواهد بود، چندان تمایلی به اتخاذ این گزینه نخواهد داشت.
گزینه دوم؛ برنامهریزی برای تغییر رژیم. راهبرد تغییر رژیم عمدتاً از سوی نومحافظهکاران درون دولت بوش پیشنهاد شده است. اما نومحافظهکارانی نظیر مایکل لیدن که لافهایی مبنی بر این که در پیش گرفتن این گزینه داروی همه دردها است، میزنند، اکنون به شکست خود در اتخاذ این گزینه برای مقابله با ایران اعتراف میکنند.
استدلال این گروه در حمایت از این راهبرد، قانون حمایت از آزادی در ایران است و این امر، یادآور رویکردی است که در مورد عراق بین سالهای 1998 تا 2003 اتخاذ شد. کنگره در آن سالها قانون آزادی در عراق را تصویب کرد و حتی بودجهای را نیز برای آن اختصاص داد.
سیاستگذاران آمریکا دربست و بیچونوچرا به تبلیغات خودسرانة احمد چلبی گوش فرا دادند و آنها را قبول کردند. اما بعدها روشن شد که کنگره ملی عراق، چیزی فراتر از یک گروه داخلی بیتأثیر نبود (حزب چلبی در انتخابات پارلمانی 2005 در عراق کمتر از 5 درصد رأی آورد).
نومحافظهکاران آمریکا بر این باورند که از گروههای عوامفریب و در تبعید ایرانی نیز که مترصد فرصت هستند همان بازی عراق را در ایران تکرار کنند، به عنوان ابزاری برای تحقق استراتژی تغییر رژیم میتوان بهره جست.
آمریکا نیک میداند که دخالت در امور داخلی یک کشور، پیامدهای ناگواری برای خودش در پی خواهد داشت و هیچ وقت خاطره کودتای 1953 سیا را در خصوص دولت مصدق فراموش نکرده است.
دموکراتهای آمریکا نیز که اکنون به پیروزی رسیدهاند و توانستهاند کنگره آمریکا را به کنترل خود درآورند، هیچگاه از چنین راهبردی حمایت نکردهاند و این امر مانع بزرگی برای دولت بوش در اتخاذ این گزینه خواهد بود و چالشهای زیادی را پیشروی او خواهد گذاشت.
گزینه سوم؛ حملات هوایی پیشدستانه. هواداران این راهبرد نیز حمله موفقیتآمیز اسرائیل به راکتور اوزیراک عراق در 1981 را الگوی برخورد با برنامه هستهای ایران میدانند. این در حالی است که برخی تصریح میکنند این واشنگتن بود که تلآویو را به این کار تحریک کرد و حتی اگر اسرائیل این کار را انجام داد، به خاطر روابط تنگاتنگش با آمریکا بود. اما در نهایت این آمریکا بود که در معرض سرزنش قرار گرفت.
آمریکا در حمله هوایی محدود به تأسیسات هستهای ایران چه مستقیماً و چه توسط اسرائیل، با مشکلات زیادی روبرو است. آنها نیک میدانند که در این حملات، با مشکل توجیه حقوقی و بینالمللی مواجه خواهد شد. آمریکا همچنین از قدرت بازیگر منطقهای ایران به خوبی آگاه است و میداند که ایران در ثبات منطقه میتواند بازیگر بسیار مهم و استراتژیکی برای آمریکا باشد.
بنابر این با حمله به ایران، منافع خود آنها بیشتر در معرض خطر قرار خواهد گرفت. بسیاری از دموکراتهایی که در انتخابات اخیر میاندورهای کنگره آمریکا به پیروزی رسیدند، از همان روزهای نخست، گزینه مذاکره با ایران را مطرح کردند و حملات پیشدستانه هوایی آمریکا به ایران را در هر شرایطی رد کردند.
دولت بوش نیز میداند این حملات نتیجه عکس خواهد داد و حتی مخالفان داخلی ایران را در کنار حکومت قرار خواهد داد. بنابراین، هیچ سیاستمدار معقولی در دو سال آیندة باقیمانده از دولت بوش به دنبال دردسر نخواهد بود.
گزینه چهارم؛ پذیرش و بازدارندگی. آمریکا با روبرو شدن با مشکلات و چالشهای زیاد در گزینههای پیشین، چارهای جز پذیرش ایران در باشگاه هستهای جهان نخواهد داشت. تکیه بر سیاست بازدارندگی نیز در کشورهایی مثل چین برای آمریکا تجربه بزرگی بود. چین از زمان مائو تبدیل به یک قدرت هستهای شد و درست زمانی که اظهارات تند مائو در خصوص داشتن سلاحهای هستهای بسیار افراطی و خطرناک بود.
اما آمریکا نتوانست در برابر تهدیدات چین به قدرت بازدارندگی خود متوسل شود و چارهای جز این ندید که یک نوع سیاست احتیاط توأم با بازدارندگی را در قبال چین اتخاذ کند. تجربه هند و پاکستان را نیز میتوان در همین راستا تعبیر کرد.
امروزه تمامی استراتژیهای مبتنی بر بازدارندگی در معرض تردید قرار دارند، چرا که موفقیت آن و درجه خصومتش مصادیق بسیار متعددی را دربرمیگیرد. چه بسا محققان روابط بینالملل، مفهوم بازدارندگی را جذاب و ارزشمند بیابند.
اما سیاستگذاران، آن را ناامیدکننده و آزاردهنده تلقی میکنند، چرا که این مفهوم، راهنمای قابل اعتمادی برای سیاستگذاری ارائه نمیدهد و به جای اینکه به ویژگیهای خاص یک وضعیت توجه کند، به تعمیمهای مبهم و گنگ اتکا دارد. نابسامانی و آشفتگی نظری بازدارندگی، در دوران جنگ سرد تشدید گردید و پایان جنگ سرد نیز ناگزیر این تشدید را دوچندان کرد.
بنابر این سیاستگذاران آمریکا فرصتهای چندانی را برای گرهگشایی معضلات امنیتی خود در بازدارندگی نیافتند. با این حال، شاید هنوز دولت بوش امیدوار است که میتواند با اتخاذ این گزینه، بر چالشهای سیاست داخلی و خارجی خود فائق آید. اما آنچه بیشتر سیاستگذاران آمریکا در قبال برنامه هستهای با آن موافقاند و به نظر میرسد حتی دموکراتها نیز در این مورد به اجماع رسیدهاند، گزینه پنجم است.
گزینه پنجم؛ تلاش برای معامله با ایران. آمریکا اکنون در تلاش است دست به اقدامات جدی دیپلماتیک در قبال برنامه هستهای ایران بزند و این امر اساساً بدان معنی است که خارج از فرایند مذاکرات سه کشور اروپایی با ایران وارد عمل شود.
واشنگتن در پی برنامهریزی برای معامله با ایران خواهد بود و میخواهد با این گزینه نشان بدهد که علیه ایران از زور استفاده نخواهد کرد. بنابر این روشن است که آمریکا به این نتیجه رسیده است که چارهای جز پذیرش حق هستهای ایران ندارد.
با این حال نباید فراموش کرد رفتار تهدیدآمیز آمریکا در قبال برنامه هستهای ایران، در آینده چه از سوی جمهوریخواهان و چه از سوی دموکراتها یک رفتار طبیعی در روابط بینالملل است. چنین رفتاری نیز قبل از هستهای شدن هند و پاکستان وجود داشت.
پیش از آن که هند و پاکستان در سال 1998 تبدیل به قدرتهای هستهای شوند، کمتر مورد احترام بازیگران بینالمللی بودند. هند یک کشور جهان سومی عقب مانده و پاکستان یک دولت مسألهساز بود. اما از زمانی که این کشورها به باشگاه هستهای جهان پیوستهاند، بهگونهای دیگر با آنها برخورد میشود.
امروزه دیگر رفتار گذشته کاملاً تغییر کرده است. با توجه به این که کنگره آمریکا و گروههای فشار در جهتدهی سیاستگذاری آمریکا در قبال ایران نقش مهمی داشتهاند و همچنان دارند، پیروزی دموکراتها را میتوان به فال نیک گرفت. بسیاری از دموکراتها همواره خواهان معامله و مذاکره با ایران بودهاند.
اگرچه این مذاکره امر دشواری برای هر دو طرف است، اما حضور قوی دموکراتها در کنگره و مخالفت آنها با سیاستهای بوش در خاورمیانه و بهویژه در عراق میتواند بخشی از موانع پیش روی مذاکرات را برطرف سازد و زمینه مذاکرات سازنده را فراهم کند. بیتردید، وجود جمهوریخواهان و حضور قوی و پررنگ نومحافظهکاران در دولت بوش همواره تلاشها را به سمت ناکامی پیش برده است.
روی آوردن دوطرف به موضوعاتی که در آنها تفاهم دارند، از جمله مخالفت با سیاستهای آمریکا در عراق که بیشتر دموکراتها به شدت از آن انتقاد میکنند و دوری کردن از موضوعات اختلافبرانگیز، میتواند مسیر تعاملات را به سمت سازنده بودن هدایت کند.
نادیده گرفتن این گزینه میتواند پیامدهای ناگواری برای منطقه داشته باشد و شاید دو طرف ناخواسته به سمتی بروند که راه بازگشتی جز روی آوردن به شیوههای خصمانه نداشته باشند.
در هر صورت، پیروزی حزب دموکرات آمریکا در انتخابات میاندورهای کنگره میتواند پنجرهای دیگر به روی سیاستگذاران باشد تا با شیوههای متعدد دیپلماسی، مسیر مذاکرات سازنده را هموار سازند. اگرچه این مسیر، مسیری دشوار خواهد بود، اما بیگمان محال نیست.
نتیجهگیری
تاریخ رقابتهای دو حزب جمهوریخواه و دموکرات در ایالات متحده نشان داده است که پیروزی یا شکست یکی از این دو حزب، تأثیری در سیاستهای مداخلهگرانه آمریکا نداشته است. اما آنچه در این میان حائز اهمیت است، ابزارهایی است که هر کدام از این دو حزب در رویکردشان به مسائل جهان در پیش میگیرند.
به کلامی دیگر، در حیطة ساختار نظام سیاسی آمریکا، هر دو حزب و حتی رئیس جمهور در چهارچوب قانون این کشور و ساختارهای آن عمل میکنند. گسترة مانور آنها محدود است، اما تغییرناپذیر نیست و احزاب و رؤسای جمهور میتوانند سیاستهای متعددی را در مسائل سیاست جهان در پیش گیرند.
پیروزی دموکراتها در انتخابات اخیر، بیگمان بوش را نگران انتخاب مجدد جمهوریخواهان خواهد کرد و شاید امیدی به پیروزی حزباش در آینده نداشته باشد. میتوان به جرأت ادعا کرد که اکثر دموکراتهای آمریکا با سیاستهای بوش در عراق مخالف هستند و بیشتر سناتورهای دموکرات از همان ابتدای پیروزی، بر خروج نیروهای آمریکایی از عراق تأکید کردهاند.
نکتهای نیز که در خور توجه است، تأثیر پیروزی دموکراتها بر رابطه اسرائیل و آمریکا است. با توجه به لابیهای قوی اسرائیل در آمریکا از رسانهها گرفته تا کنگره، آمریکا مجبور است همواره در اتخاذ سیاستهای امنیتی و راهبردی خود به انگیزهها و افکار اسرائیلیها توجه کند. از آنجایی که اسرائیل در سیاستهای امنیتی خود، ایران را جزو جدیترین تهدیدها قرار داده است، لذا مثلث آمریکا – اسرائیل – ایران اهمیت بیشتری مییابد.
سران اسرائیل معتقدند پیروزی دموکراتها تأثیری بر سیاست اسرائیل نخواهد گذاشت، بلکه بیشتر بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران و عراق تأثیر خواهد گذاشت.
جاش بلاک، سخنگوی کمیته امور عمومی اسرائیل – آمریکا در این رابطه چنین گفت: «روشن است صد و دهمین کنگره آمریکا همچنان به سنت دیرین حمایت آمریکا از اسرائیل امن، ادامه خواهد داد و به رابطه بین متحدان ما در خاورمیانه و آمریکا کمک خواهد کرد.»
دتی آیلون، سفیر اسرائیل در واشنگتن نیز چنین گفت: «بنبست میان کنگره و کاخ سفید بیشتر بر سیاست داخلی آمریکا از جمله سیاستهای اجتماعی، مالیات و سلامتی تأثیر خواهد گذاشت و هیچ تأثیری بر سیاست خارجی آمریکا ندارد؛ به استثنای تحول سیاست آمریکا در قبال عراق.»
با این اوصاف، کنگره میتواند تأثیری بنیادین بر سیاست خارجی آمریکا بگذارد. انتقادهای بیوقفه دموکراتها بر سر سیاستهای اشتباه بوش در عراق میتواند چگونگی برخورد آمریکا با برنامه هستهای ایران را تحت تأثیر قرار دهد و مانع دولت بوش در تحقق اهداف خود در این زمینه باشد.
با توجه به فشارهای دموکراتها بر بوش و تمایل برخی از دستگاههای امنیتی آمریکا از جمله شورای روابط خارجی و وزارت امور خارجه به تحدید سیاستهای مداخلهگرانه آمریکا، کاخ سفید در نهایت به واقعیتها تن خواهد داد.
رابرت گیتس، نامزد بوش برای جایگزین دونالد رامسفلد، از جمله واقعگرایانی است که همواره در خصوص جنگ عراق، توصیههایی به بوش کرده و عمدتاً با سیاستهای وی در عراق مخالف بوده است.
گزینه پنجم استراتژی آمریکا در برابر ایران که پیشتر مورد بررسی قرار گرفت، اکنون جزو حرفهای اصلی دموکراتها است.
جیمز بیکر، مشاور امنیت ملی بوش پدر و لیهامیلتون که هر دو از سناتورهای دموکرات هستند، از اعلام آمادگی آمریکا برای گفتوگوهای مستقیم با ایران بر سر معضل عراق سخن گفتهاند.
آنها تصریح کردهاند که: «جامعه بینالملل، سرویسهای اطلاعاتی و مطبوعات برای معامله بزرگ یا چانهزنی گسترده با ایران تلاش خواهند کرد.»
البته این گفتوگوها بیشتر به موضع مقامات ایران در قبال مسأله عراق نیز بستگی دارد. اما در هر صورت، تمایل دموکراتها به این گزینه، بدان معنی است که آمریکا حاضر است ایران را جزو باشگاه هستهای جهان بپذیرد و در نهایت، این که اگر آمریکاییان آماده مذاکره با ایران شدهاند، برداشت و فهم طرفین از سیاست خارجی یکدیگر میتواند مسیر مذاکرات را به سمت سازنده بودن هدایت کند.
در نهایت، این واشنگتن است که اکنون پی برده است که همچون کشورهای دیگری نظیر هند و پاکستان که از آستانة هستهای عبور کردهاند، حق ایران را نیز به رسمیت بشناسد.